مجله خردسال 320 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 320 صفحه 8

فرشته ها مادرم در یخچال را باز کرد تا به من و حسین آب بدهد. من یک جعبه ی بزرگ شیرینی را توی یخچال دیدم. به مادرم گفتم:« به ما شیرینی می دهید؟» مادرم گفت:« شیرینی نداریم.» گفتم:« چرا ؟! خودم دیدم که یک جعبه ی بزرگ توی یخچال است. مادرم گفت:« آن جعبه امانت است و نباید به آن دست بزنیم.» گفتم:« امانت نیست. شیرینی است.» مادرم خندید و گفت:« آن جعبه ی شیرینی امانت است.» گفتم:« اصلاً امانت یعنی چه؟» مادرم گفت :« امانت یعنی چیزی را به کسی بدهند تا از آن نگهداری کند و بعد دوباره آن را به صاحبش پس بدهد. این شیرینی مال همسایه است. او کلیدش را جا گذاشته بود، شیرینی را داد تا در یخچال بگذارم که خراب نشود. ما اجازه نداریم به آن دست بزنیم.» من و حسین رفتیم توی اتاق تا بازی کنیم. مادرم برایمان نان و کره و مربا درست کرد و آورد. مادرم نان ها را مثل شیرینی بریده بود و روی آن کره و مربا گذاشته بود. نان و مربای ما خیلی خوش مزه بود چون امانت نبود.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 320صفحه 8