مجله خردسال 320 صفحه 19
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 320 صفحه 19

این بار ..... دو تا چشم ........ را دید که از آب بیرون بود و آن ها را تماشا می کرد. ..... گفت :« .... باز هم آمده و ما را تماشا می کند. ...... گفت :« شاید نمی خواهد ما را بخورد.» اسب آبی گفت:« شاید دلش می خواهد با ما بازی کند، اما خجالت می کشد» ....... گفت:« اگر ........ از آب بیرون بیاید من فرار می کنم.» .......... گفت:« اما او تنهاست و دلش می خواهد بازی کند.» ...... گفت:« من از او خیلی می ترسم.» ........ کمی فکر کرد و گفت:« یک فکر خوب! ما این جا می مانیم و .... توی آب، آن وقت با هم بازی می کنیم.» ....... پرسید:« چه طوری؟» ..... با شاخ و برگ ها، یک توپ گرد بزرگ درست کرد و آن را انداخت توی آب. .. .......... با سرش توپ را پرت کرد به طرف ........، .......... دوباره توپ را انداخت برای ......... . این بار ....... توپ را با دمش انداخت برای ........، این طوری شد که ....... تنها نماند و ........ و ...........و .......... با خیال راحت با او بازی کردند.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 320صفحه 19