مجله خردسال 89 صفحه 18
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 89 صفحه 18

که تازه به خواب رفته بود، با صدای از جا پرید و گفت: «چی شده؟» اما قبل از این که به او جواب بدهد، چندتا کثیف و بد شکل را دید که دور سرش می­چرخند. به گفت: «دیدی؟ این­جا پراز شده است.» گفت: «چه بوی بدی می­آید. مگر آشغالها را توی نریختی؟» گفت: «چرا! مثل همیشه، آشغالها را ریختم توی .» و نمی­دانستند این­بوی بد از کجاست وچرا این همه به خانه­شان آمده. گفت: «باید یک فکری بکنیم و ها را از این­جا بیرون کنیم.» گفت: «بیا درست کنیم!» کمی فکرکردوگفت: «تو فکر می­کنی ها از می­ترسند؟» جواب داد: «شاید بترسند.» و با عجله به طرف مزرعه­ی نزدیک خانه­شان رفتند.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 89صفحه 18