مجله کودک 92 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 92 صفحه 4

د مثل دوست داستان دوست «مالک اشتر» یکی از یاران وفادار حضرت علی(ع) و از شجاعترین و نیرومندترین فرماندهان سپاه اسلام بود. او قامتی درشت و تنومند داشت و در میان دشمنان، کمتر کسی پیدا میشد که جرات مواجهه با او را داشته باشد. یک روز که مالک اشتر برای خرید به بازار آمده بود، مردی نادانی را دید که مشغول مسخره کردن عابران و آزار آنها بود. عدهای از رهگذران و کاسبهای بازار هم که نمیتوانستند در مقابل بیادبی این مرد مردمآزار حرفی بزنند، از روی کنجکاوی دور او حلقه زده بودند و به کارهای ناپسندش نگاه میکردند. تا اینکه در میان رهگذران بالاخره نوبت به «مالک» رسید. مرد نادان بدون اینکه او را بشناسد، مقداری میوه و سبزی گندیده را به طرفش پرتاب کرد و بعد هم شروع کرد به خندیدن و تمسخر مالک. عدهای از رهگذران و کاسبهای بازار که مالک را میشناختند، از تعجب به هم نگاه میکردند و با خود میگفتند: «حتما کار این مرد گستاخ ساخته شده است و به سزای کار زشت خود خواهد رسید!» اما برخلاف انتظار آنها مالک اشتر بدون اینکه حتی نگاهی به مرد بیادب کند، لباسهای خود را تکانی داد و رفت. مرد نادان که از نگاههای اطرافیانش متوجه شده بود، آن مرد با سایر رهگذرانی که او به آزار و اذیت آنها پرداخته تفاوت دارد، به سراغ مردم رفت و پرسید: «چرا ترسیدهاید؟ مگر او چه کسی بود؟» یکی از رهگذران جواب داد: «او کسی جز مالک اشتر نخعی فرمانده شجاع و نیرومند سپاه حضرت علی(ع) نبود و اگر میخواست میتوانست تو را به سزای کار زشت برساند.» مرد نادان با شنیدن نام مالک اشتر به خود لرزید و تازه فهمید که چه کسی را مورد آزار خود قرار داده و از طرفی هم روح بزرگ و مهربان مالک را تحسین کرد که با وجود قدرت مثالزدنیاش به خشم خود غلبه کرد و با سکوت خود به او درس بزرگی داده است.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 92صفحه 4