مجله کودک 137 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 137 صفحه 8

وقتی آنها از اتاق بیرون رفتند ، پارچه و قیچی و قوطی سنجاق رااز توی ساک در آوردم آن را پهن کردم روی زمین و الگوها را گذاشتم رویش فکر کردم چه خوب است که لباس تولد مامان را خودم بدوزم ؛ حتماً خوشحال می شود . ولی نه ، من که بلد نیستم لباسش خراب می شود . بنابراین همه آن وسایل را جمع کردم و گذاشتم توی کمد . امروز فقط یک روز به تولد مامان باقی مانده . یک فکر خوب ! یک کیک تولد . من می توانم برای تولد مامان یک کیک درست کنم کیک شکلاتی . همانی که او خیلی دوست دارد . وقتی مامان تیلر را برد تا پوشکش را عوض کند رفتم وسایل کیک را آماده کنم همین موقع تلفن زنگ زد پدر بود . گفت : گوشی را بده به مامان . عجله کن . مامان بعداز صحبت کوتاهی با پدر ؛ گوشی را قطع کرد و گفت : قرار است چندتا از همکارهای پدر برای شام بیایند اینجا . سه ساعت بیشتر وقت نداریم . بلند شدم و وسایل کیک را گذاشتم سر جایشان . باخودم فکرکردم این هم نشد ! بعد به مامان کمک کردم تا اسباب بازی های تیلر را جمع کند . امروز تولد مامان است . تیلر کشان کشان کادوی پدر را آورد . کاغذش را پاره کرد و شروع کرد به دندان زدن آن . مامان کادو را از او گرفت و باز کرد . یک تابلو نقاشی قشنگ بود . مامان از پدر تشکر کرد . من هم جلو رفتم و کادویم را به مامان دادم . کادوی من ؛ کاغذ کوچکی بود که چتد لا ؛ تا خورده بود . مامان تای کاغذ را باز کرد و نگاهی به ان انداخت و چشمانش پراز اشک شد . بغلم کرد و بوسید و گفت : این بهترین هدیه ای است که در عمرم گرفته ام ! کادوی من این بود : من قول می دهم روزی یک ساعت با تیلر بازی کنم و سرش را گرم کنم تا شما به کارهایتان برسید . «تولدت مبارک مامان جون !» مدل های با سرعت بالا (حدود 200 متر درهر ساعت ) از سال 1937 به بعد ساخته شدند .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 137صفحه 8