مجله کودک 142 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 142 صفحه 6

اسب سوار و سوارکار قصه­های ایزوپ ترجمۀ:ع. دانا مردی سوارکار با اسبی چالاک و نیرومندش در سواره نظام خدمت می­کرد. وقتی شیپور جنگ به صدا درآمد، مرد سوارکار همراه دسته­اش به میدان رفت و با شجاعت و دلیری جنگید تا زمانی که جنگ ادامه داشت مرد از اسبش خیلی خوب مراقبت می­کرد و مرتب به خوراک و آب و جای خوابش می­رسید. غذایش را از ذرت و یونجۀ خشک می­داد، بدنش را هر روز قشو می­کرد *، شب­ها حیوان را در جای گرم و راحت می­خوابانید، و از هیچ کاری برای اسبش کوتاهی نمی­کرد. اما همین که جنگ تمام شد و سربازان به خانه­هایشان برگشتند. سوار کار همه آن مرقبت­ها را کنار گذاشت. اسبش را به یک آغل کوچک برد، و یک مشت کاه خشک در ظرف خوراکش ریخت، او را برای بارکشی به جنگل برد و مقدار زیادی قایق­های نجات در مواقع اضطراری به سرعت، شناورهایی را بر سطح اب می­اندازند تا به کشتی­های آسیب دیده کمک کنند. این شناورها از مواد قابل شناور شدن ساخته می­شوند که بتوان به سرعت آنها را به هم وصل کرد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 142صفحه 6