مجله کودک 158 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 158 صفحه 8

گریۀ مرغابی ها مجید ملامحمدی مرغابی ها جلوی امام علی (ع) دویدند و قاقا کردند. ام کلثوم تحمل نکرد و جلویشان رفت و آرام آرام آنها را کیش کرد تا کنار بروند. امام در حیاط را باز کرد و به ام کلثوم لبخند زد. گوشۀ چشم های ام کلثوم از اشک تازه ای پر شد. - پدر ... کاش امروز به نماز نمی رفتی. من خیلی نگرانم ! امام علی (ع) خداحافظی کرد و به طرف مسجد رفت. حالا ام کلثوم آرام و قرار نداشت. او پشت سر پدر دعا خواند و در را بست. بعد همانجا نشست و یاد حرفهای چند ساعت پیش او افتاد. پدر دیشب، میهمان افطار آنها بود. وقتی ام کلثوم سر سفرۀ خود دو تکه نان جو، یک کاسه شیر و کمی نمک گذاشت، امام ناراحت شد و گفت : « چرا برای من سر سفره ات دو جور خورش گذاشته ای، من جواب خدا را چه بدهم ؟ » سپس با تکه ای نان و کمی نمک افطار کرد. بعد برخاست و به حیاط رفت. به آسمان نگاه کرد و گفت : « من فردا صبح شهید می شوم ... » این حرف پدر تا صبح چند بار تکرار شد و دل ام کلثوم را لرزاند. ام کلثوم با صدایی بلند زیر گریه زد. دود آتش و شعله آن از علایم اولیه ارتباطی بوده است. از آتش در شب ها برای ارسال پیام استفاده می شد. سرخپوستان با استفاده از قطع و وصل دود ناشی از آتش، پیام های مختلف به یکدیگر می فرستادند. مردم قدیم به خوبی منظور از دود یا آتشی را که از مسافت زیاد می دیدند، درک می کردند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 158صفحه 8