مجله کودک 170 صفحه 9
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 170 صفحه 9

9 دربیابان لنگه کفش کهنه هم نعمت است التماس نکنید. خواهش نکنید . اصلا و ابدا... من برنمی گردم ! آن وقتی که مراشوت کردید وسط بیابان فکر اینجا را هم می کردید ! آن موقع که رفتید یک جفت کفش نو خریدید وبه من محل هم نگذاشتید یاد چنین روزی می افتادید. حالا دیگر دیرشده . حالا که شنیده اید من توی بیابان نعمتم ، آمده اید دنبالم که چی ؟ بله ! من هم برای خودم کسی هستم، ولی شما دیرفهمیدید. التماس نکنید! ها...؟ خیلی خوب چون زیاد اصرار می کنید برمی گردم ! به شرط اینکه کفشهای تازه را دور بیندازید ! ای بابا... کجا رفتید؟ خیلی خوب بابا برگردید... با شما هستم... خواهش می کنم من را هم ببرید ... کجا می روید؟... «لنگه کفش مظلوم» دیگ به دیگ می گه رویت سیاهه آخر چرا ما را به جان هم می اندازید؟ ما که با شما کاری نداریم. ما که دَرِمان روی سرخودمان است . غذای خودمان را درست می کنیم. چرا بین ما اختلاف می اندازید؟ گیرم یک حرفی هم ازدَرِمان پرید بیرون وچیزی گفتیم. ! شما چرا سریع ازآب گل آلود ماهی می گیرید و ضرب المثل می سازید؟ ما اصلاً به رنگ خودمان نگاه هم نمی کنیم.همه ی حواسمان به غذاهای توی دلمان است . آن وقت شما برای ما حرف درمی آورید! تورا به خدا دیگراین حرف را نزنید و بگذارید ما غذایمان را بپزیم . مگرشما غذای گرم نمی خواهید؟ « دیگ روسیاه» نمای جلوی آمفی کار، ضعف خودرو درنداشتن سپر جلو بود. هواکش های قرارداده شده درخروجی دود خودرو به منظورسرعت دادن به خروج گاز و دود ، تعبیه شده بود!

مجلات دوست کودکانمجله کودک 170صفحه 9