مجله کودک 170 صفحه 19
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 170 صفحه 19

19 بِهو، بعد از خواندن این نامه ، سخت به خشم آمد و فرستاد و مترجم را به باد فحش و ناسزا گرفت و هرچه می توانست با آنها بدرفتاری کرد. گرشاسب ، وقتی سرسختی و لجاجت بِهو را دید، با تمام نیرو به سپاه او حمله برد و شروع به کشتارکردوتا غروب آفتاب، ازکَشته های سپاه بِهو ، پشته ها به جا گذاشت. وقتی که افراد دو سپاه ، با تاریک شدن هوا، خسته از جنگی سخت به اردوگاه خودشان برگشتند ، در سپاه بِهوشکست افتاده بود. صبح روزبعد ، بِهو که شکست خودش را حتمی می دید، نامه ای برای گرشاسب نوشت وبا پیکی به سوی او فرستاد. دراین نامه نوشته بود:« ...سردار! شایستۀ شأن ومقام تو نیست که با من به جنگ وکشتار بپردازی ! من هیچ گاه به توبدی نکرده ام وسزاوارنیست که تو به خاطرکسی دیگر به من ستم رواکنی. اگر این جنگ را به امید گرفتن باج وخراج آغاز کرده ای ، من سه برابر آنچه مهراج به تو وعده داده ، به تو می دهم و علاوه برآن سوگند یاد می کنم که دخترم را نیز به عقد همسری تودربیاورم . درعوض من وتو به یاری همدیگر، این ضحاک ستمکار را می کشیم وتو به جای او پادشاه خواهی شد!» گرشاسب، ازخواندن این نامه خشمگین شد و به فرستادۀ بِهو گفت : بروبه اربابت بگو حالا که ضرب دست مرا چشیده ای ومی دانی که درجنگ جان سالم به درنمی بری ، راه فریب ونیرنگ درپیش گرفته ای ؟! کسی که ازخدا نترسد، سوگند و پیمانش چه ارزشی دارد؟ یا شاید فکرمی کنی که چون جوانم ، خرد ودانشم کم است و زود فریب می خورم!... امّا سخت دراشتباهی ! حالا اگر تا دیر نشده ، به عذرخواهی نزد مهراج شاه بروی، از او خواهش می کنم که ازگناه وخون تو بگذرد!» • مهتری : بزرگی ، سروری ، آقایی ادامه دارد نمای جلواز آئودی کواترو

مجلات دوست کودکانمجله کودک 170صفحه 19