
مشکی پُر ازآب...
* نویسنده: نادیا علاء
میثم، آهسته گام بر میداشت. میترسید قهوهای دارچین با زردی شله زرد مخلوط شود و عبارتهای زیبای «یاحسین» و یا «اباالفضل» به هم بریزد. همین چند دقیقه پیش بود که به همراه بچههای محل، دور میز ظرفهای شله زرد حلقه زده بودند و نقش زیبای یا حسین ویا اباالفضل را با خط خوش دارچین روی شله زرد ظرفها حک میکردند. هرکدامشان سعی میکردند این عبارتها را زیباتر ترسیم کنند. مادرگوشهای از حیاط، مشغول هم زدن دیگ بزرگ شله زرد بود. چند نفر از زنهای همسایه هم برای کمک آمده بودند. مادر هر ازگاهی، دست ازکارمیکشید و نگاهی به پسرش میانداخت. با دیدن میثم، اشک شوق ازگوشۀ چشمانش سرازیرشد.
- مادر! ظرفها آماده شدهاند! آنها را بین در و همسایه تقسیم کنیم؟!
مادر تند اشکهایش را با گوشۀ روسری پاک کرد و به طرف پسرش برگشت وبا لبخند گفت:
- معلومه، پسرم. درست هم به موقع است. فقط مواظب باشید همه صحیح وسالم به دست مردم برسد!
- مطمئن باشید، مامان!
میثم این را گفت ومادرش را با رویای خودش تنها گذاشت. رویایی که اورا با خود به پنج سال پیش برمیگرداند و...
شکل درهای مرسدس SL 300 و نحوه بازشدن آن به بالا از دلایل مهم محبوبیت خودرو بود. شعار سازندگان خودرو این بود: «خودرویی که افراد چاق به راحتی سوار آن میشوند!»
مجلات دوست کودکانمجله کودک 173صفحه 8