
خرگوش باهوش
نوشتهی: آلن مونتنیون
مترجم: مریم کیانپور
این ماجرا از جایی آغاز شد که روزی خرگوش کوچولو با یک سبد پر از خوراکیهای خوشمزه از خرید باز میگشت. او خوراکیها را به مناسبت روز تولد گربه خریده بود. چه خوراکیها خوشمزهای!
خرگوش در راه بازگشت، خانم کبوتر را دید. خانم کبوتر کلی درباره میوهها و خوراکیها و این که آنها سرشار از ویتامین هستند و برای سلامتی مفید میباشند، صحبت کرد. روباه بد جنس که از آن طرفها میگذشت. به حرفهای آنها خوب گوش کرد و شروع به کشیدن نقشه کرد. نقشهی یک روباه، واقعاً نقشهی مکارانهای است!
وای! تمام این خوراکیها رو بدون زحمت خواهم خورد. فقط کافیه سبد خوراکیها رو از خرگوش بدزدم. اون وقت ... آخ جون!
روباه این را گفت و دست به کار شد. با یک حرکت، سبد خوراکیها را از دست خرگوش قاپید و مثل باد فرار کرد. بیچاره خرگوش، هاج و واج مانده بود!
ناراحتی خرگوش کوچولو قابل توصیف نیست. او میخواست سبد خوراکیها را به گربه هدیه بدهد. دوستانش او را تشویق کردند که یک بار دیگر به خرید برود. به نظر شما، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
خرگوش ناامید ما، تصمیم گرفت، تلافی کند. به همین منظور یک تله تهیه کرد. امیدوار بود روباه بدجنس به دام بیافتد.
ولی اردک، که پرندهی با تجربهای بود به او گفت:
- فکر میکنی روباه اینقدر ابله و نادونه که تو دام تو بیفته؟ نه. اشتباه میکنی. بهتره فکر کنیم و نقشهی دیگهای بکشیم.
آنها کلی با یکدیگر صحبت کردند. خلاصه قرار شد، خرگوش، یک سبد دیگر پر از خوراکی تهیه کند. خیلی خوشحال به نظر میرسید! همدست مکارش (ادرک!)، به او گفته بود که به غیر از خوراکیها، یک شیشه مواد سمی هم با خودش ببرد.
این واقعاً فکر هوشمندانهای بود!
خرگوش نبوغ دوستش اردک را ستایش میکرد. از تصور کلکی که به روباه خواهد زد، قلبش تند تند میزد. خیلی دوست داشت هرچه زودتر به جنگل برود. وقتی همه چیز آماده شد، خرگوش راهی جنگل شد. در یک دستش سبدی پر از خواراکی، و در دست دیگرش شیشهی مواد سمی بود. او شیشه را جوری گرفته بود که روباه ببینید. در حالیکه لبخندی بر لب داشت، در جنگل قدم میزد.
- برید کنار! برید کنار! اهالی مزرعه! از این جا دور شید. نزدیک من نیایید. من با خودم مواد سمی دارم. خوراکیها هم آغشته به سمه. اگه میخواهید زنده بمونید، از من دور شوید. این سم شما را خواهد کشت!
روباه که در گوشهای کمین کرده بود، وقتی ماجرا را فهمید، مایوس شد، از ترس سم، نزدیک خرگوش نشد و سبد خوراکیها را فراموش کرد.
خرگوش و بقیه حیوانات، بعد از چند ساعت، در منزل گربه دور هم جمع شدند. آنها از کلکی که به روباه زدند، خیلی خوشحال بودند.
نام اسلحه: فاسیل 91 M
طول: یک متر و 28 سانتی متر
وزن: سه کیلو و هشتصد گرم
خشاب: 6 فشنگ
سرعت حرکت گلوله: 630 متر در ثانیه
مجلات دوست کودکانمجله کودک 209صفحه 8