مجله کودک 282 صفحه 31
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 282 صفحه 31

عُزیر (ع) روزی ، روزگاری در زمان های قدیم پیامبری بود . به نام عُزیر . او از پیامبران بنی اسرائیل و نوادگان یعقوب بود . عزیر ، تورات ، کتاب آسمانی حضرت موسی را حفظ بود و دستورات آن را برای مردم بازگو می کرد و آن ها را راهنمایی می کرد تا بهتر زندگی کنند . روزی از روزها عزیر که کارش کشاورزی بود ، افسار الاغش را گرفت و از روستای محل زندگی اش بیرون رفت تا به مزرعه ی خود برود . می خواست کمی انگور و انجیر از باغش بچیند . عزیر به باغ رفت ، مقدار انگور و انجیر چید و در سبدی گذاشت . سبد را بر پشت الاغش گذاشت و به طرف روستا برگشت . در بین راه به درخت بزرگی رسید که جوی آبی از کنارش می گذشت . عزیر خسته و گرسنه بود . فکر کرد :« زیر سایه ی این درخت می نشینم ، چیزی می خورم ، استراحتی می کنم و بعد می روم خانه . » عزیر خوشه ای انگور برداشت . در آب جوی شست و آن را در کاسه ای گذاشت . حبه های انگور را جدا کرد و بعد آن ها را له کرد تا به صورت شیره درآمد . تکه ای نان خشک بخورد و نرم شود . عزیر منتظر بود که تکه های خشک نان ، نرم شود . همانطور که به درخت تکیه داده بود ، به آن طرف جوی آب نگاه کرد . خانه و باغی روبه روی او بود ، عزیر به دیوار خانه نگاه می کرد . به درخت هایی که از پشت دیوار بالا آمده و شاخ و برگ آن ها دیده می شد . درخت ها پر از میوه بود . عزیر داشت به قدرت خداوند در آفریدن این همه درخت و سبزه و میوه های رنگارنگ فکر می کرد . او داشت به مردم فکر می کرد که همه ی این نشانه ها و نعمت ها را می بینند اما باز هم به خدا ایمان نمی آورند و به حرف هایش گوش نمی کنند . بعد به یاد وعده ی خداوند در مورد زنده شدن انسان ها افتاد . به این فکر کرد که در روز قیامت ، همه ی « گلف » هم از ورزش هایی است که با توپ سر و کار دارد . گلف باز باید با دقت و محاسبه فاصله توپ خود را به گودالی که برای این ورزش حفر شده است ، هدایت کند .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 282صفحه 31