مجله کودک 285 صفحه 3

سجاد ایمانی/ 12 ساله از تبریز مهدی داودآبادی از داودآباد لطیفه در تیمارستان دیوانه ای درچشمش آشغال رفته بود . جلوی آینه ایستاده بود ومرتب توی چشمش فوت می کرد دیوانه ی دیگری از راه رسید ، او را دید و گفت : "از بس این کارها رو کردی که به ما می گن دیوانه ! اونی که تو آینه است باید فوت کنه تو چشم تو ، نه تو تو چشم اون ! ! ** مردی برای تولد بچه اش شناسنامه می گرفت . کارمند ثبت احوال پرسید : - آقا اسم بچه رو چی می خواین بذارین ؟ مرد جواب داد : "تویوتا" - حالا چرا تویوتا ؟ مگه اسم قحطیه ؟ ! - نخیر ، آخه می خوام اسمی بذارم که با اسم من ومادرش جور باشه . - مگه اسم شماها چیه ؟ - چاکر شما بیوک اقا ، مادرش هم خاور خانوم ! ! ** دکتر : پسرم بهت گفته بودم مسواکت رو هر ماه عوض کن ، این کارو کردی ؟ پسر : بله ، آقا دکتر خیالتون راحت باشه . با مسواک براردم عوضش کردم ! ! ** یه روز یه تمساح می ره گدایی ، می گه : به من مارمولک کمک کنید ! ! مریم کاویانی از رشت درد دل بهاری باز هم بهاری دیگر رسید و روزهایش ، پر از شکوفه و لبخند ، سپری شد . روزهایی پر از تلاش وبا انرژی بیشتر ، حالا که بهار به آخرین روزهایش نزدیک می شود و می رود که امانت طبیعت را در دست های گرم تابستان رها کند ، آرزو دارم که همه ی شما روز های اول بهار را از یاد نبرید ، به آن فکر کنید و سعی کنید تمام روزهایتان بهاری باشد . اگر چه گرمای زیاد تابستان و سرمای بیش از حد زمستان کمر گل ها و گیاهان را خم می کند . اجازه ندهیم که گرماو سرما در ما خللی ایجاد کند و ما همیشه بهاری باشیم ، سبز و پر از امید وشکوفه های لبخند را لحظه ای از روی لبهایمان دور نکنیم ، ان شاءالله . رویا درخشنده از گنبد کاووس غنچه به غنچه بشکفیم به باغ گل خبر دهیم بوی گل محمدیست عطر خدا به دست تو رنگ خدای احمدیست مهر تو مهر مصطفی نور تو نور احمدی گل کلام تو بخوان قران چراغ سرمدی مثل پرنده نغمه خوان به روی شاخه می پرم میان باغ و کوی تو عطر و ترانه می شوم غنچه به غنچه بشکفیم به شاخه محمدی عطر خدا رنگ خدا چبه دست نور احمدی شکرالله امینی از سمیرم #B مثل Byzantine Empire (امپراتوری روم شرقی) : امپراتوری روم باستان درقرن سوم پس از میلاد شروع به تجزیه شدن کرد و امپراتوری بیزانس یا روم شرقی از آن ایجاد شد . مرکز فرمانروایی این امپراتوری از رم به قسطنطنیه (استانبول امروزی) منتقل شد .