اگه منو نخوری من برات قصه می گم . تو مگه قصه دوست نداری ؟" وبلافاصله قصه اش را شروع کرد و قصه پای اول یک هزارپا را تعریف کرد که هزارپا می خواست آن را بخورد . قصه تا صبح طول کشید و هزارپا که تا صبح بیدار بود از خستگی روی زمین افتاد و خوابش برد . اما وقتی شب دوباره از خواب بیدار شد ، آنقدر گرسنه اش بود که فریاد زد : "امشب دیگه باید یکی از شما پا های نافرمان رو بخورم ." و تند رفت سراغ پای دوم . پای دوم وقتی که به دندان های تیز هزارپا نگاه کرد لرزید و با عجله گفت : "اما تو مگه نمی خوای قصه گوش بدی ؟ اگه منو نخوری تا صبح برات قصه می گم ." و تا اسم قصه آمد هزارپا دوباره بدنش شل شد وروی زمین دراز کشید و به قصه پای دوم گوش داد . پای دوم هم بلافاصله قصه پای دوم یک هزارپا را تعریف کرد که قرار بود هزارپا آن را بخورد و قصه تا صبح طول کشید . صبح که شد . هزارپا دوباره از خستگی ، بی حال روی زمین افتاد و خوابش بردو بالاخره هر شب یکی از پاها تا صبح برای هزارپا قصه خودش را تعریف کرد تا هزارپا آن را نخورد . به همین ترتیب هرچه روزها می گذشت . هزارپا لاغرتر می شد و پاها خوشحال تر می شدند . تا اینکه در شب هزارم آخرین پای هزارپا تا صبح برایش قصه گفت و صبح که هزارپا از بی حالی به خواب رفت دیگر از خواب بیدار نشد ، آن وقت پاها به راحتی از بدنش جدا شدند و به دنبال زندگی خودشان رفتند و از دست هزارپا راحت شدند .
دو شکل یک کوهان و دو کوهانه وجود دارد . گفته می شود حدود 14 میلیون نفر (واحد شمارش شتر ، نفر است) شتر یک کوهانه در جهان وجود دارد .
مجلات دوست کودکانمجله کودک 285صفحه 13