مجله کودک 291 صفحه 33
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 291 صفحه 33

سفرنامه ی زیارت یک کودک نجف علی مهاجر یاد آن روزها بخیر ، رزهایی که هشت سال بیشتر نداشتم و در شهر زیبا و خوش آب و هوای مراغه زندگی می کردم؛ شهر سرسبزی در آذربایجان شرقی که زمینهایش پوشیده از درخت بودو باغهای بزرگ انگور ، خیابانهای کوتاه و کوچه های تنگ و پیچ در پیچش ، از هر طرف به باغی می رسید . شهر دوران کودکی من آن قدرزیبا بود که زیباییش به رویا بیشتر شبیه بود تا به واقعیت ، شاید به خاطر همین است که خیلی شبها خواب مراغه ی آن زمان را می بینم؛ خواب زمانی که هشت ساله بودم و برای اولین بار به زیارت کربلا رفتم . حالا که خوب فکر می کنم ، می بینم که همه چیز ، روشن و واضح به یادم می آید ، عجیب است ، انگار همین دیروز بود . با اینکه موهای سفید و کمر خمیده دارم ، وقتی خوب به آن روزگار فکر می کنم ، احساس می کنم پسر بچّه ای هستم با موهای زرد بلند ه قیافه ی دخترانه ای دارد و در دنیای روشن کودکی ، غمی ندارد جز اینکه به کربلا برسد وموهای بلندش را کوتاه کند . شاید مزه ی شیرین زیارت ، آن روزها را برای من ، این قدر زنده و روشن نگه داشته است . استخوان دایناسور رادر لابلای فسیل ها پیدا کردند . این جاندار به ناگهان و در حدود 65 میلیون سال پیش از بین رفته است . امروزه نوعی خزنده در روی زمین وجود دارد که شباهت زیادی به دایناسور دارد اما اندازه ی آن بسیار کوچکتر از دایناسورهاست .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 291صفحه 33