
ابر وباد
محمدرضا یوسفی
قسمت دوم
ابر و باد با صورت سبز در آسمان آبی می رفت و می گفت : "من یک روز به رنگ نقره ای ستاره ها می شوم تا آنها بزرگ به اندازه ی خورشید شوند ."
ابر وباد آرام آرام می رفت و ستاره ای در اسمان نبود .
ناگهان ابر وباد فریاد کشید ، آن قدر بلند که صدایش تا آن دوردورها رفت و گفت : "کی بود که مرا رنگی کرد ؟ کی رنگ قرمز را روی دامن من پاشید ؟"
رنگ قرمز مانند رودی تند و تیز دامن ابر و باد را قرمز به رنگ انارها می کرد . ابر و باد خسته شده بود . بر روی ابری نشست و گفت : "من کی هستم ؟"
صدایی در گوش ابر و باد پیچید .
بیابانها ، پوشش گیاهی خاص خود را دارا هستند . درختچه های کوتاه قد خاردار و
مجلات دوست کودکانمجله کودک 291صفحه 10