مجله کودک 295 صفحه 11
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 295 صفحه 11

پینوکیو رفته بودم و دماغ درازش را کوته کرده بودم و چقدر طلسم های دخترهای اسیر دیوها را شکسته بودم و حالا مرده بودم ، من مردم و فردا صبح روی تابوت پر قو که پر از شکوفه بود ، دنیا آمدم . من شصت ساله دنیا آمده بودم . یک جادوگر زشت با دماغ بزرگ ، صورت چروک خورده ، چشم های ریز ، با یک قوز روی پشت ویک عصا که سرش کج بود . خودم را توی آینه نگاه کردم ومرده ی فرشته ام رادیدم . تعجب کردم . دست کشیدم روی صورتم و چروکهای صورتم را خوب لمس کردم . بعد دماغم را با دست گرفتم و خال گوشه ی چانه ام را بعد هم به قوز کمرم دست زدم . من جادوگر بودم و توی آینه فرشته . قصه ها منتظرم بودند ، باید می رفتم به قصه ها و افسانه های دیگری . شاید هم به همان قصه ها و افسانه ها .اول باید بروم سر وقت زن علاءالدین و چراغ جادو را در قرن هجدهم میلادی ، استفاده از نیروی بخار زندگی مردم را دگرگون ساخت . کارخانه ها با استفاده از این نیرو ، فعالیت بیشتری می کردند و مردم با قطارهایی که موتور آن ها با نیروی بخار حرکت می کرد می توانستند به سفرهای دورتر و با سرعت بیشتر بروند .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 295صفحه 11