مجله کودک 302 صفحه 33
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 302 صفحه 33

نورا حق پرست مهمان چند روز بیشتر با آخر تابستان نمانده بود ، هوا کم کم رو به خنکی می رفت . در آن صبح روشن وآفتابی به خوبی می شد بوی پاییز را حس کرد . مادر و مریم کنار حوض ، لباس می شستند . علی کوچولو آن طرف حیاط جلوی لانه ی مرغها نشسته بود و بازی می کرد . علی انگشتش را توی سوراخهای توری لانه می کرد وتا مرغها وخروس می خواستند نوکش بزنند ، دستش را عقب می کشید و با صدای بلند می خندید . ** توی لانه سه تا مرغ چاق و یک خروس بزرگ و بالا بلند بود . آنها رابا پول خودم خریده بودم . فصل بهار ، پول توی قلک وعیدیهایم را روی هم گذاشته بودم و هفت تا جوجه ی زرد وکوچولو خریده بودم . مادر از روز اول راضی نبود جوجه بخرم و می گفت : "نه جایی برای نگهداری جوجه ها داریم ونه حوصله ی گریه وزاری تو را داریم . جوجه ها ضعیف هستند . زود مریض می شوند ومی میرند . آن وقت چند روز غصه می خوری و گریه می کنی ." مادر درست می گفت . جایی برای نگهداری جوجه ها نداشتیم . روزهای اول توی جعبه نگهشان می داشتم؛ ولی هم جایشان کوچک وتنگ بود ، هم از دست گربه در امان نبودند . بعضی روزها جوجه ها را توی حیاط رها می کردم و چهار چشمی مواظبشان بودم؛ اما یک دفعه مثل فرفره می چرخیدند و می دویدند توی باغچه ، آن وقت صدای مادر بلند می شد : "مینا زود جوجه هایت را جمع کن . الان تمام گلها وسبزه ها را نوک میزنند ." دلم برای جوجه ها می سوخت . دوست داشتم راحت و آزاد باشند . توی آفتاب بدوند و بالهای کوچکشان را باز کنند . خیال می کردم اگر ژآپنی با نام کامیکازه معروف شدند . آنها خود را به همراه هواپیمای پر از مهمات به صورت شیرجه ای به ناوهای آمریکایی می زدند وخود و آنها را از بین می بردند کامیکازه ها در ژآپن به عنوان نمادی از شجاعت محسوب می شوند .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 302صفحه 33