مجله کودک 308 صفحه 34
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 308 صفحه 34

وقت این قدر دیر نمی­کرد. حداقل خبر می داد...» بعد هم چادر به سر می انداخت و لنگان لنگان از خانه می­زد بیرون. تا سر کوچه می رفت و دم پله­ی بقالی آقا موسی می­نشست تا خبری از آقام برسد. خیال می کرد که اگر سر کوچه بنشیند آقام زودتر می­رسد. بیشتر وقت ها هنوز نرفته، با خود آقام بر می گشت و غرغر می زد که:« دلم هزار راه رفت. نمی­گوید این ننه­ی پیرم دلواپس می شود...» گاهی وقت­ها رسیدن آقام ده دقیقه، یک ربعی طول می­کشید. آن وقت ننه جان، نفس نفس زنان بر می­گشت خانه و صدا می­زد: «علیرضا، علیرضا جان، بیا برو تا دم دکان آقات ببین چه خبر شده و چرا دیر کرده.» علیرضا از من بزرگ­تر بود. بیشتر وقت ها داشت گوشه­ی حیاط با تسمه یا ترمز و لاستیک دوچرخه­اش ور می­رفت. انگار که مرسدس بنز دارد. صدای ننه جان را که می­شنید شانه بالا می­انداخت و می گفت: «کار دارم ننه. خبری نیست. دیر نکرده آقام.» ننه جان از علیرضا که نا امید می شد، نگاهش را می چرخاند دوروبر تا آبجی زهرام را پیدا می­کرد: - زهرا جان، ننه به قربانت. بیا برو مادرت را صدا کن. بگو ماهی­های ساردین محل اصلی زندگی­شان اقیانوس اطلس است. آنها خود غذای ماهی­های بزرگتر می شوند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 308صفحه 34