مجله کودک 331 صفحه 13

آیدا: اوه اوه حالا چه جوری اینا همه رو ببرم؟ جعفر آقا می تونین بی زحمت یه کمکی به من بکنین و اینا رو تا دم در خونه مون بیارین؟ جعفر آقا: معلومه که نمی تونم، مگه نمی بینی مشتری دارم؟ تازه مشتری هم که نداشته باشم نمی تونم، دست تنهام مغاره رو که نمی تونم ول کنم، می خواستی به اندازه ای بخری که بتونی ببری. آیدا: وای وای که چقدر شما بداخلاقین جعفر آقا خدا رحمت کنه اون باباتون رو. بر عکس شما خیلی مهربون بود. جعفر آقا: اصلا معلوم هست چی می گی ؟ تو آخه اصلا مگه اونو دیده بودی دختر؟ آیدا: نه ولی به عکس اش خوب نگاه کنین، ببینین چه چشم های مهربونی داره پس برای چی عکس اش رو گذاشتین اون بالا؟ اگه اون بود حتما کمک ام می کرد. جعفر آقا: لااله الا الله آیدا همینطور سخنرانی می کرد. جعفر آقا هم لب می گزید. دندان هایش را به هم می سایید. لااله الا الله می گفت و ... عاقبت هم کیسه های خرید آیدا را برداشت و کرکره مغازه اش را تا نیمه پایین کشید و به دنبال آیدا به راه افتاد. آیدا: دست تون درد نکنه جعفرآقا خدا به کارتون برکت بده ناراحت نباشین ها شوخی کردم که گفتم دیگه نمی یام ازتون خرید کنم ... نام رز: عروسی نقرهای ارتفاع بوته : 50 سانتی متر تیپ : بوته ای گل درشت استقامت گل: بسیار مقاوم زمان گل دهی : تابستان تا پاییز