مجله کودک 351 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 351 صفحه 8

مجید ملامحمدی قصه­ی پیامبران- حضرت اسحاق (ع) مژده­ی تولد اسحاق «ساره» داشت گندم در دستاس (1) می­ریخت. ابراهیم هم دستاس را می­چرخاند تا گندم­ها آرد بشوند. ناگهان در زدند. ابراهیم دست از کار کشید و برخاست. - کیستی، آمدم. سه نفر مرد غریب بودند. همگی زیبا و شبیه به هم. ابراهیم با حیرت نگاهشان کرد. - سلام بر ابراهیم، پیامبر بزرگ خدا! - سلام برشما، خوش آمدید! آن­ها با دعوت ابراهیم، پا به حیاط گذاشتند. لباس­هایشان سفید و مرتب بود. از چشمهایشان نور می­ریخت. مثل هم می­خندیدند و شانه به شانه­ی هم قدم برمی­داشتند. ساره با عجله دستاس را کنار گذاشت و به اتاق رفت. ابراهیم به مردهای غریب گفت: «همراه من به اتاق پذیرایی بیایید.» هر سه مهمان به اتاق پذیرایی رفتند. ابراهیم به حیاط رفت. ساره را صدا زد و گفت: «به گمانم این مهمان­ها از سرزمین ما نیستند. از چهره­هایشان پیداست گرسنه­اند. باید برایشان غذا آماده کنیم!» او بی­درنگ به طویله رفت و یکی از گوساله­ها را بیرون کشید. کنار باغچه، خدمتکار خانه کمکش کرد تا دست و پای گوساله را ببندد. بعد حیوان را قربانی کرد. خدمتکار گوشت گوساله را جدا کرد. ساعتی بعد غذایی خوشبو و لذیذ آماده شد. ما غذا نمی­خوریم! - غذا نمی­خورید، چرا؟! ابراهیم ترسید و از حرف آن­ها جا خورد. به صورت­شان خوب نگاه کرد. فکر کرد نکند برای دزدی یا... آمده­اند. اما به قیافه­هایشان نمی­آمد! یکی از مهمان گفت: «ما فرشته­های خدا هستیم. آماده­ایم که به تو تولد کودکی را مژده بدهیم.» ابراهیم که چهره­ای شکسته با موهایی سفید داشت نام جاندار: گربه ماهی اندازه: حدود 70 سانتی­متر گستردگی: غرب اقیانوس اطلس زیستگاه: جزایر مرجانی تغذیه: خرچنگ، میگو و ماهی­های کوچک

مجلات دوست کودکانمجله کودک 351صفحه 8