مجله کودک 365 صفحه 34
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 365 صفحه 34

2 در طولانی­ترین شبِ سال، خواب بودم. در خواب، در کوچه­های پوشیده از مِه، مردم در رفت و آمد بودند. همه ، همدیگر را به اِسم صدا می کردند. ناگهان دانستم که من اِسم ندارم، و کسی مرا صدا نمی­کُند. در خواب، برادرم را دیدم که از دریا بیرون آمد. لباسش آبی بود ـ به رنگِ دریا. گفتم برادر جان! من نام ندارم. برادرم گفت: پس نام تو دریاست. من، دریا شدم، آبی شدم، با چشمانِ آبی. درختان را آبی دیدم، ماهیان را آبی دیدم، پرندگان را آبی دیدم. دستهای آبی رنگم، عِینِ لباس آبی رنگم بود. من گُم شدم. بَدَم آمد و گفتم: نه.... نامِ من دریا نیست... 3 در خواب، خواهرم را دیدم که در سایه­ی درختی نشسته بود و بافتنی می­بافت. به خواهرم گفتم: خواهرجان! من اسم ندارم. خواهرم خندید و گفت: اسمِ تو درخت است. درخت شدم، سبز شدم، برگ داشتم، سایه داشتم، ریشه داشتم، ریشه­هایم چنان در زمین فرو رفته بودند که من نمی­توانستم تکان در اواسط دهه 50 میلادی پایان دوران ماشین های بخار لوکوموتیوها اعلام شد و عمر موتور بخار به سر رسید. از این زمان به بعد است

مجلات دوست کودکانمجله کودک 365صفحه 34