مجله کودک 374 صفحه 35
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 374 صفحه 35

همین امروز می­خرم. - چه خوب. ولی نوارپیچش نکن، به درد نمی­خورد. رنگ خودش بهتر است. اگر نوارپیچش کنی مثل مینی­بوسهای میدان شوش می­شود. عین ماشین داداش مسعود... اگر امروز بخری خیلی خوب می­شود. از فردا عصر می­رویم گردش. خیابان بغل پارک خیلی خلوت است؛ جان می­دهد برای دوچرخه­سواری. تک چرخ زدن را راحت می­شود تمرین کرد. سعید که دلخور به نظر می­رسید، ابروهایش را درهم کشید و از لای در به حیاط نگاهی انداخت. گوش کن چی می­گویم. من می­خواهم اگر بشود هفته­ای یک بار، آن هم روزی نیم ساعت بازی کنم. دوچرخۀ ظریفی است، دو ترکه نمی­شود سوار شد. کمک­فنرهایش خراب می­شود. اگر طوریش بشود، پدرم بیچاره­ام می­کند. تو که پدرم را می­شناسی. پول چند ماه اضافهکاری را جمع کرده به خاطر من. تازه آن موقع که تو از سرکار می­آیی من اصلاً دوچرخه­ام را بیرون نمی­آورم... قربانش بروم، لباسهایت هم که همیشه روغنی است.... ابراهیم که طاقت شنیدن این حرفها را نداشت، خودش را بی­اعتنا نشان داد و گفت: «عیبی ندارد. من هم نخواستم سوار بشوم، خودم همین امروز و فردا... خُب دیگر باید بروم. هنوز ناهار نخوردم. زود باید برگردم مغازه.» ماجرای کامل قصه را در کتاب که به بهای 200 تومان چاپ و منتشر شده، بخوانید. ناگهان اوتو برآشفته می­شود و دستوری صادر می­کند که براساس آن یکی از روباتهای نگهبان به درون اتاق فرمانده می­آید

مجلات دوست کودکانمجله کودک 374صفحه 35