مجله کودک 406 صفحه 14
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 406 صفحه 14

مامان کوچک محبوبه حقیقی چشمم را که بازکردم، اشت مرا می­بوسید. مثل هر صبح دستی روی موهام کشید و گفت: (( پاشو، وقت مدرسه است)) مثل همیشه، صبحانه­ام حاضر و آماده روی مبز بود. برای پوشیدن لباسها کمکم کرد. کیفم را برداشت و با هم از خانه بیرون رفتیم. سر کوچه، داخلی بقالی آقا جلال، لیلا کوچولو مثل هر روز صبح مشغول خوردن یک شیشه شیر بود. لیلا همیشه صبحانه­اش را در بقالی می­خورد. خانه آنها روبروی ما بود. لیلا 3 سال کوچکتر از من بود. من کلاس چهارم بودم و او تازه به کلاس اول می­رفت. آن روز هم مثل همۀ روزهای دیگر وقتی دست در دست مادرم به لیلا رسیدیم، مادرم گفت: (( لیلا جون، بیا با هم بریم مدرسه )) و لیلا هم مثل همیشه، چانۀ مقنعه­اش را پایین کشید و سرش را به عقب تکان داد و گفت: (( خودم بلدم ))، اما قدم به قدم پشت سر ما راه میآمد. وقتی موضوع تمبر: طراحی هنری پست زلاندنو قیمت: 8 واحد سال انتشار: 1898

مجلات دوست کودکانمجله کودک 406صفحه 14