مجله کودک 416 صفحه 15
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 416 صفحه 15

چه دردی می خورد؟ اصلا به درد می خورد یا نه؟ گفت: بله به درد می خورد به درد خیاط ها و دکترها می خورد. گفتم: مگر دکترها هم باید خیاطی یاد بگیرند؟ خاله گفت: بله باید یاد بگیرند و خندید و دوباره گفت: خیاطی دکترها یعنی بخیه زدن. یک روز داشتم بازی می کردم؛ خوردم زمین لباسم پاره شد یک چیزی هم رفت توی دستم خیلی تیز و کوچک بود نمی شد دید . خاله آمد و گفت: حالا لباست خراب شده می خواهم آن را بخیه بزنم. یک قیچی آورد نخ های اضافی را برید و یک سوزن هم آورد و شروع کرد به خیاطی کردن. خاله گفت: لباست زخمی شده باید زخمش را ببندم! گفتم: خاله انگشتم می سوزد! خاله تندی رفت و یک چیز قرمز رنگ آورد و روی انگشتم ریخت و یک سوزن توی دستش گرفت و گفت: یک خار کوچک رفته توی انگشتت. چشمهایت را ببند. من بستم. انگشتم خیلی سوخت. یک جیغ کشیدم. خاله گفت: حالا نگاه کن. من با این سوزن یک خار از توی دستت بیرون آوردم. گفتم: عجب سوزن بدی! خاله گفت: عجب خار بدی! این سوزن که گناهی ندارد. من دلم می خواست خیاطی و جراحی یاد بگیرم ولی همه اش حرف های مامان بزرگ توی گوشم بود. "نکن! دست نزن! خطرناک است!" گفتم: خاله ! اخه مامان بزرگ خیلی از سوزن بد می گوید! خاله حرفی نزد. او به من یاد داد که آن یکی آستینم را چطوری بدوزم. من سوزن خوبی ! من داشتم از خاله خیاطی یاد می گرفتم. سوزن را توی دستم گرفتم. چقدر نازک بود! سوزن نخ کردن را هم یاد گرفتم عجب کار شیرینی! گفتم: خاله! خیاطی فقط مال دخترهاست! خاله گفت: مهم این است که دنیارا چطوری ببینی! خاله. سوزن را جلوی چشمهایش گرفت و گفت: دیدن دنیا از این سوراخ ریز چقدر زحمت دارد نه؟! گفتم: یه کله معلق خوب بزنم؛ شاید بد نباشد. من یه کله معلق خوب زدم؛ خاله خیلی خندید. اسب خشمگین به این صورت سر خود را تکان می دهد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 416صفحه 15