مجله کودک 463 صفحه 38
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 463 صفحه 38

بابا: (( پسرم فرهاد، دم در چیزی نگفتم اما اصلا از طرز صحبت کردنت با فرهود خوشم نیامد. دوست ندارم که دیگه این طوری صحبت کنی. درس و مشقت را نوشتی؟)) فرهاد: (( می­خواستم بنویسم که این فیلمه شروع شده. خیلی قششنگه، بعدش می­روم و می­نویسم.)) بابا: (( من قبلا این فیلم را دیده­ام. به نظر من هم خیلی جالبه. قهرمانش شخصیت گیرایی داره. رفتارش طوریه که از او یک قهرمان می­سازه. من که خیلی دلم می­خواست مثل او باشم. تو چی؟ فکر می­کنم وقتی به این فیلم نگاه می­کنیم باید خیلی چیزها را هم ازش یاد بگیریم...)) مامان: (( چقدر ریخت و پاش کرده­ای؟ جمع­شان کن می­خوام سفره بیندازم.)) فرهاد: (( الان؟ یه ذره صبر کن بذار درسم را بنویسم ...)) مامان: (( بلند شو، بلند شو وقت شامه، بابات حتما گرسنه­شه. از ظهر تا حالا برای درس­ات وقت نبود؟)) آخ­آخ، خیلی دیر شده. اه، آخه الان وقت شکستن نوک مداده؟ مدادتراشم کو؟ حالا با چی مشق­هامو بنویسم ...؟ بابا: (( چیه؟ چقدر غر می­زنی فرهاد.)) فرهاد: (( نوک مدادم شکسته بابا.)) بابا: (( به ساعت نگاه کن ببین چنده. الان وقت خوابه و تو هنوز درس­هات مانده.)) فرهود: (( داداش، می­خوای مدادم را بدم تا مشقت رابنویسی. مدادتراشم را ... )) فرهاد: (( نه نه نه. تو هم که با اون مدادتراشت منو کشتی.)) ای داد، چرا فرهاد این جوری نگاه می­کند؟ توی چشم­هایش مقداری شرارت جمع شده و توی کله­اش انگار نقشه­های شومی کشیده می­شود. خود فرهاد معتقد است بعضی­ها با کارهایشان، کاری می­کنند که اعصاب آدم خرد می­شود و انسان مجبور می­شود کارهای ناشایستی بکند، مثلا دستش را ببرد توی کیف برادرش و ... تاکنون بیش از 650 پولسار شناخته شده است. اما حدس زده میشود ممکن است بیش از یکصدهزار پولسار فعال دیگر در کهکشان ما فعال باشند. پولسارها احتمالاً از متلاشی شدن سوپرنواها بهوجود میآیند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 463صفحه 38