مجله کودک 490 صفحه 3
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 490 صفحه 3

لطیفه معلم علوم: علی به من بگو ببینم قویترین حیوان جنگل کیست؟ علی: مورچه معلم: چرا مورچه؟ علی: چون یک روز یه مورچه رو دنبال کردم رفت توی پریز برق، انگشتمو توی پریز کردم چنان لگدی به من زد که دو متر پرت شدم! * * * معلم: خوب بچهها، فصل چهار را خواندیم. حالا کدام یک از شما میتوانید بگویید بهترین موقع برای چیدن میوه چه وقت است؟ یکی از شاگردان: آقا وقتی که در باغ باز و باغبان در خواب و سگ بسته باشد! هادی جلیلی، 12 ساله از اردبیل کیمیا اسدی پور 8 ساله / از اهواز فصل تابستان تابستان آمد از راه گرما آمد از راه هوا چقدر گرم شده میوهها خوب رسیده تابستان فصل میوهست میوههای رنگارنگ میوههای خوشمزه هر کدام در جای تنگ تو جعبهها چیده شدن کنار هم ردیف شدن تابستان فصل شنا همه کنار دریا فصل قشنگ خدا باغها همه با صفا مدرسهها تعطیله سوت و کور و خالیه مدرسه با بچهها میشه قشنگ و زیبا فرخناز پاکنیا از تهران مقدمه میدانید که بعضی از انسانها ظاهری انسانی دارند ولی در باطن مانند بعضی از حیوانات هستند. برای اینکه بهتر به مفهوم این گفته پی ببرید، این داستان را بخوانید: آقا موش و بازی فوتبال روزی آقا موش از پشت دیوارهای زمین فوتبال، بازی بچهها را میدید و با خود میگفت: «کاش میشد من هم با آنها بازی کنم.» ناگهان فکری عالی به ذهنش رسید. رفت و در صندوقچهی خود ماسک یک پسربچه را برداشت و به صورتش زد و لباس فوتبال هم پوشید، وارد شد و اجازه ورود به بازی را گرفت. بچهها از او استقبال کردند. تیم آقا موش یک گل عقبتر بود. آقا موش یک گل زیبا با شوت زیبایی زد و بازی مساوی شد. دروازهبان شوت زد و دقیقاً روی سر آقا موش فرود آمد و ماسک او افتاد. بعد شرمندهی بچهها شد. موش موشی خجالت کشید و به طرف در راه افتاد، بچهها ناراحت شدند و دلشان برای او سوخت. آنها دیدند خودشان هم حیوانند و فقط ماسک انسان زدهاند. ماسکهای آدم خود را درآوردند و همه با هم یک صدا گفتند: «موش موشی جون». آقا موش ایستاد و سرش را برگرداند. دید همه بچهها ماسک زده بودند و همهی آنها حیواناند. بعد آنها با آقا موش دوستانی صمیمی شدند و همیشه قرار بازی فوتبال و... را میگذاشتند. مرضیه حقیقتخواه از تهران لطیفه یه نفر میزنه به جدول، میشینه حلش میکنه! * * * اولی: چرا تو همش روزهای آفتابی با خودت چتر میآری؟ دومی: آخه روزهای بارونی، بابام چترو با خودش میبره!! * * * یه روز یه نفر شروع کرد از پلاک ماشین، ماشینشو شستن. شخصی از او پرسید: چرا ماشینرو از اینجا میشوری؟ او گفت: آخه دفعهی پیش که ماشینرو شستم، وقتی به پلاک رسیدم، دیدم ماشین خودم نیست!! سمیه ایمانیپناه، 12 ساله از کرج ایلیا موگویی / 8 ساله / از تهران شایوت شایوت میوهای گرد یا شبیه گلابی است که رنگی سفید دارد. برخی از گونههای آن سبز رنگ هستند و به کدو شبیهاند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 490صفحه 3