مجله کودک 513 صفحه 3
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 513 صفحه 3

برایت دعا میکنم... برایم دعا کن... داشتم مشقهایم را مینوشتم، تلویزیون روشن بود و از آن صدای قرآن بلند شده بود. پدر هم خیلی آرام نشسته بود و به آن گوش میکرد که ناگهان صدای اذان بلند شد، الله اکبر... الله اکبر... پدر صلوات فرستاد و رو به قبله ایستاد و دستهایش را بلند کرد و آرام آرام برایت دعا کرد. پدرم تو را خیلی دوست دارد، همیشه موقع اذان به احترام تو بلند میشود و دعای فرج میخواند. راستی امام زمان: من هم مثل پدر تو را دوست دارم و برایت دعا میکنم. برای تو و روزی که ظهور کنی دیگر هیچ بدی در دنیا باقی نمیماند. امیدوارم که زودتر بیایی... هرچه زودتر... آخر من همیشه برایت دعا میکنم... برای تو و روز ظهورت راستی امام زمان... تو هم برایم دعا میکنی تا درسهایم را خوبتر بخوانم؟... نرجس رحیمینژاد از تهران لطیفه معلم: شترمرغ جزو پرندگان است یا چرندگان؟ شاگرد: هیچکدام آقا، جزو دوندگان است. * * * دانشآموز در کتابفروشی: آقا تقویمی دارید که تعطیلی زیاد داشته باشد؟! هادی جلیلی 12 ساله از اردبیل مغز گردو مادر من صبح زود چند تا گردو شکست خوردم آن را با پنیر خندهاش بر لب نشست توی این فکرم چه طور مغز گردوهای چاق میشود جا توی پوست تنگ تنگ است این اتاق مریم زرنشان از همدان «درختان و تبر» روزی مردی به جنگل رفت و از درختان خواست قطعهای چوب مناسب برای ساختن دستهی تبر به او بدهند درختان

مجلات دوست کودکانمجله کودک 513صفحه 3