تاثیر درگذشت سید مصطفی خمینی بر همسر امام
«آقا، امسال هم رادیو، تلویزیون برای حاج آقا مصطفی کاری نکرد. » همسر امام در یکی از سالروزهای درگذشت حاج آقا مصطفی خمینی، در حال تماشای تلویزیون این را گفت و امام پاسخ داد: «خانم، به این چیزها کاری نداشته باشید، دعا کنید جایشان در آن عالم خوب باشد.» و امام بنا به تعریف همسرش «بانو خدیجه ثقفی» (قدس ایران) پس از درگذشت فرزندش، نیمی از ثواب اعمال مستحبّیاش را به او هدیه کرد که این امر، نشانگر اوج محبت و لطف امام نسبت به فرزند مجتهدی است که در اعلامیه آبان سال 56 خود پس از فوت مشکوک حاج سیدمصطفی، او را «امید آینده اسلام» معرفی کرده بودند. امام در سخنرانی خود که به مناسبت درگذشت حاج آقا مصطفی ایراد کردند، این واقعه را از الطاف پنهانی خداوند دانستند و در پی آن موجی از پیامهای تسلیت از سوی علما و مراجع ایران، دانشگاهیان و مبارزین داخل و خارج و حتی یاسر عرفات برای امام خمینی به نجف ارسال شد؛ مرگ فرزند رهبر در تبعید انقلاب آغازگر یک توفان سیاسی بود. در روز تشییع جنازه حاج آقا مصطفی، امام فرزندشان را مثل بقیه کسانی که تشییع کرده بودند، تشییع کرده و به منزل بازگشت و عجیبتر آن که در آن روز هم به مسجد برای اقامه نماز جماعت ظهر و عصر رفتند و به گفته مرحوم حاج احمد آقا، برنامه مطالعه کتابی را که روزانه صفحاتی از آن را میخواندند و کتاب درسی
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 279 و حوزوی هم نبود، ترک نکردند و با همان آمادگی و تسلط همه روزه در حوزه درسشان حاضر شدند. اما مرگ حاج آقا مصطفی تاثیر سخت و عمیقی بر روی مادر گذاشت؛خدیجه خانم ثقفی «بسیار به او علاقه داشتند و حتی از دیگر فرزندان بیشتر او را دوست میداشتند؛ هنوز هم میگویند اکنون هم که گاهی نام حاج آقا مصطفی گفته میشود، ایشان بغض میکنند و گاهی گریه هم میکنند.» حاج آقا مصطفی در منزل بسیار محترم بودند و دیگر فرزندان او را «داداش» صدا میکردند و حتی خانم و آقا هم ایشان را «داداش» مورد خطاب قرار میدادند. ایشان بسیار در نجف فعال بودند و روی جنبه مرجعیتی امام تاکید داشتند. خانم علاوه بر حاج آقا مصطفی، به فرزند ایشان «حسین آقا» هم بسیار علاقه دارند. ایشان (حاج آقا مصطفی) که فوت میکنند، خانم بسیار ناراحت میشود. یک روز از ایشان پرسیدم که فوت امام یا حاج احمدآقا یا حاج آقا مصطفی، کدام برای شما سختتر بود؟ گفتند: فوت مصطفی مساله دیگری بود. ایشان زمانی که از فوت آقامصطفی مطلع میشوند، بسیار گریه میکردند ولی زمانی که آقا به خانه میآمدند، گریه نمیکردند. از طرف دیگر در مسیر امام هم اصلا شک نکردند و حتی ناراحتی خودشان را به امام منتقل نمیکردند. البته زمانی که امام برای نماز یا تدریس به خارج از منزل میرفتند، ایشان در حرم یا منزل بسیار گریه میکردند. »خدیجه خانم مخالف سفر مصطفی به ترکیه پس از تبعید امام به آنجا بود و حتی روز رفتن، وقتی زهرا ـ دختر امام ـ در پیچیدن عمامه به برادرش کمک میکرد، به حاج آقا مصطفی گفت: «آقا که مبارزه میکند و با شاه مخالفت کرده سنی از او گذشته اما تو جوانی، زن و بچه داری. زن تو حامله است من با زن تو چه کنم؟» فرزند راهی جز رفتن نداشت اما دل نگران مادر و چشم گریانش مانع بود تا اینکه گفت «شما اینجا هم دور هم جمع هستید. اما آقا آنجا تنهای تنهاست من باید پیش او بروم» و بالاخره هم رفت. 13 سال بعد در نجف، خدیجه خانم خبر درگذشت سیدمصطفی را به پسر او میدهد: «پدرت سکته کرده. »سید حسین به همراه مادربزرگ راهی بیمارستان میشود که جمعیت فراوانی را در آنجا میبیند و از دور چشمش به عمویش احمدآقا میافتد. هنوز به بیمارستان نرسیده یکی از جمعیت رو به سوی حاجخانم و حسین کرد و
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 280 گفت:» متاسفانه...» هنوز کلمه متاسفانه تمام نشده بود که مادر بر خاک افتاد و حاج احمدآقا سوی مادر دواندوان روانه شد و سیدحسین پایش سست شد و از گوشه در تنها پیکر پدر را دید.
***
سیدحسین یکی از چهار فرزند سیدمصطفی و معصومه دختر حاج شیخ مرتضی حائری است؛ محبوبه بر اثر مننژیت درگذشت، فرزند چهارم در جریان انقلاب سقط شد و حسین و مریم ماندند. وصلت سیدمصطفی با دختر مرتضی حائری، دو خانواده خمینی و حائری را با هم فامیل کرد؛ وصلتی که از یک شایعه شروع شد و چنان گسترش یافت که وقتی آقای حائری از صحن حرم بیرون میآمد، دوستان مصطفی به او میگفتند «پدرزنت آمد.» روزی خانم ثقفی در حرم حضرت معصومه از زنان زائر میشنود که شایعه شده قرار است پسر آقا روحالله خمینی با دختر آقای مرتضی حائری ازدواج کند اما او این شایعه را تکذیب میکند و وقتی به خانه میرود آن را با امام در میان میگذارد، برخلاف انتظارش امام تاملی میکند و میگوید: «بد شایعهای هم نیست... چطور است این دروغ را راست کنیم؟» همین تامل سبب میشود مادر موضوع را با حاج آقا مصطفی در میان بگذارد و این ازدواج صورت میگیرد.
***
مهر سید مصطفی یا «داداش» بر دل مادر یا مهر داغ مرگ او بر دل مادر، روزگار را برای خدیجه خانم سوگوار ناگوار کرد، داغی که گاه و بیگاه همسر امام را علیرغم ایمانش به راه مبارزه همسر و فرزندان، بیتاب میکرد و شاید پس از آن بود که بیم از دست دادن تنها فرزند پسر باقیمانده، احمد، نگرانی میکرد تاثیر این دلنگرانی در استعفای حاج احمدآقا از نمایندگی ولی فقیه در امور سرپرستی حجاج در سال 70 بود که دلیلی جز توصیه مادر نداشت، بنا به روایت حاج احمد: «در اسلام اصلی هست با این عنوان که هر کس اگر بخواهد کاری انجام دهد، اگر این کار بر او واجب نباشد و پدر و مادر او راضی نباشند آن کار حرام است، مخصوصا اگر موجب اذیت والدین باشد. این اصل با اصل دیگری وتو میشود و آن این است که ولی فقیه بگوید اشکالی
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 281 ندارد و من هم خودم را سرباز رهبری میدانم و هر کاری ایشان بگویند انجام میدهم و قضاوت شما هم شاید همین باشد. قبل از اینکه ایشان حکم بدهند صحبت آقای کروبی شد. ایشان گفتند: «آقای کروبی دو بار پیش من آمده و گفته چون رئیس مجلس هستم، نمیتوانم این کار را انجام دهم.» من قبول کردم و گفتم حرفی ندارم. سه روز که از اعلام حکم گذشته بود، مادرم مرا خواست و گفت میخواهم چیزی بگویم، نمیدانم شما گوش میکنید یا نه؟ این را هم بگویم که هر کسی توی خانهاش فرهنگی دارد. مادر ما در زمان حیات امام اگر بیشتر از امام مورد توجه ما نبود، مسلما کمتر نبود. یعنی امام تا آن آخر اگر سر سفره میآمدند و مادر ما نبود، اصلا دست به غذا نمیزدند تا مادر ما در آشپزخانه کارشان تمام شود. امام یکبار در قم که قلبشان گرفته بود، وقتی من وارد خانه شدم، مادرم ناراحت در کناری ایستاده بودند. امام، من و مادرم را خواستند. آقا دست مادر را گرفت و در دست من نهاد و دست هر دوی ما را گرفت و گفت بدون رضایت مادرت کاری نکن. مرتبه دیگر در سال 65 که امام مریض شدند و به درمانگاه رفتند، مادرم نبودند. بعد از دو سه روز که آمدند باز همین کار را کردند. قبل از فوتشان هم آقا دست من را در دست مادرم گذاشتند و گفتند مادر تو، غیر از خدا کسی را ندارد، تو بر خلاف میل و اراده ایشان کاری نکن. این یک مقدمه بود. بعد مادرم به من گفتند راضی نیستم تو بروی. من به ایشان گفتم شما کسی هستید که در این جریانات بوده اید، در جریان مبارزه و تبعید و همه اینها بودید. ایشان به من گفتند برای مصطفی و آقا که این اتفاقات افتاد من دیگر آن تحمل سابق را ندارم. من گفتم بالاخره من این مسوولیت را قبول کردهام، این انعکاس دارد و حکم مقام رهبری چه میشود؟ ایشان گفتند چیزی نمیشود و ایشان یک نفر را تعیین میکنند و اتفاقا از این جهت هم که بچهها میفهمند باید به حرف مادرشان گوش بدهند، خوب است. گفتم که خب حالا من باید بروم و موضوع را مطرح کنم. من خودم واقع خجالت میکشیدم که موضوع را خودم به رهبری معظم بگویم و میدانستم که خیلی هم روی آن تحلیل و شایعه پخش میشود. عدهای میگویند جریان چپ روی احمد فشار آورده و او استعفا داد، عدهای هم میگویند میخواستهاند آقای کروبی را کنار بگذارند، احمد گفته من
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 282 حرفی ندارم، من حاضرم انتخاب شوم تا آن تنش از بین برود و بعد یکی دیگر را انتخاب کنید. عدهای هم میگویند که عربستان فشار آورده که فلانی را بردارید ولی خب خدا میداند که ما همیشه یک سرباز برای نظام بودهایم، تابهحال هم اینگونه عمل نکردهام. قصه را به آقای محمدی گفتم، آقای محمدی گفتند آخر چه میشود. گفتم نمیدانم. آقای محمدی رفتند به مقام رهبری گفتند، ایشان فرمودند که بالاخره اختیار با خود اوست. به آقای محمدی گفتم اگر ایشان به من دستور بدهند که از نظر عاطفی با والده مسالهای نداشته باشم بنده به والده میگویم که این یک دستور است قصه حل میشود. اما از آنجا که مقام معظم رهبری والده ما را دوست دارند و هم به ما محبت میکنند ایشان گفتند نه، امام به گردن ما حق دارد و والده هم همینطور و فرد دیگری را انتخاب کردند.»
منابع و مآخذ:
گفت و گوی زهرا مصطفوی با همسر امام خمینی ـ فصلنامه ندا
سیره امام خمینی ـ جلد سوم
هفتهنامه شهروند امروز ـ 11 خرداد 1387
مصاحبه سیداحمد خمینی با روزنامه کیهان ـ 11 /02 / 70
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 283