
از تبار و خاندان والاتبار امام خمینی به ظاهر ستارهای دیگر خاموش شد. معمولاًدر زندگی عالمان دینی بهخصوص مراجع و روحانیون طراز اول، چندان مرسوم نیست که از همسرشان نام و یادی به میان آید. امام راحل که در اکثر ساحتها با روحانیون دیگر متفاوت بود. از آنجا که خود بانی و بنیانگذار انقلاب و حکومت و نظام جدید شد، در واقع تمام افراد خانوادهاش را در این نهضت الهی باید دارای نقش دانست.
اگرچه اسناد و شواهد و خاطراتی که از جریان ازدواج امام نقل کردهاند، همسر بزرگوار امام به تقاضای اولیه امام برای ازدواج جواب مثبت نداده است و در سر هوای زیست در قم را نداشته اما خواست خدا و اصرار امام همه موانع را از سر راه برداشته است و با این پیوند تاریخی در واقع سرنوشتی که از پایان آن هیچکدام آگاه نبودهاند رقم خورده است. شاید مرحومه خدیجه ثقفی در آن روز مانند هر فرد دیگر نمیتوانست در ناصیه امام بخواند که روزی همان طلبه سادهزیست و زاهد، اما جدی و مصمّم در جایگاه منیعِ زعامت عامه امتی قرار میگیرد که نامش برای هر آشنایی افتخارآفرین است، تا چه رسد که همسر و محرم او باشد.
ما، در صدد نقل و نقد چگونگی وصلت آن عزیزان نیستیم، مهم همدلی و مسالمتی است که در زندگی آنان برقرار بوده است. مهم همراهی همه جانبه بانو ثقفی و به تعبیر
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 10 امام عزیز «قدس ایران» با مردی است که در زندگی خصوصی هم با دیگران متفاوت بوده است. بانو قدس ایران میتوانست به خواستگار دیگری پاسخ مثبت بدهد، بیآنکه مشکلات و دردسر زندگی امام را داشته باشد. در بررسی زندگی آنها نمیتوان فقط ده سال پس از تشکیل و استقرار حکومت اسلامی را ملاک داوری قرار داد زیرا دور از انصاف است. امام و خانواده ایشان در ده سال پس از پیروزی انقلاب، هم در ناز و نعمت نبودند. بیاد آوریم سالهایی را که امام در دوران مبارزه بسر میبرد. سالهایی که اگر امام با آن سرِ پُر شور همراه نبود، برای همسر ایشان زندگی راحتتر و امنتری را در پی داشت. مگر نبودند بسیاری که اصلاً سر مبارزه و خطر و درگیری و تبعید و حصر و زندان نداشته و خیلی ظاهرالصلاح هم بودند و در سر هوای اعتراض بر شاه و حکومت و دولتِ حاکم را نداشتند. شاگردانی هم داشتند و بعضاً هم مورد تأیید دربار شاه قرار میگرفتند یا حداقل دربار شاه بدانان کاری نداشت. چون نوع نگاه و قرائت آنان از اسلام برای رژیم پهلوی خطری نداشت. اگر از الطاف و هدایای ملوکانه بهرهمند نمیشدند، حداقل مزاحمت عوامل سازمان امنیت و ساواک و نیروهای انتظامی و نظامی و امنیتی را هم نداشتند، عوامل اطلاعاتی رژیم پهلوی حتی به سایه آنها هم چپ نگاه نمیکردند. در مقابل، امام را لحظه به لحظه از هر نظر تحت مراقبت و تعقیب داشتند. شاید دهها نفر و چه بسا صدها نفر فقط به طریقی پیرامون سوژه خمینی کار میکردند، گزارش میدادند کجا میرود؟ با کی در تماس است؟ در کلاسهای درس حوزوی آیا حرفی دوپهلو میزد؟ آیا خیالی در سر میپروراند؟ آیا حکومت پهلوی را تهدید میکند؟ بعدها که مجموعه اسناد مبارزاتی امام در شهربانی و ساواک چاپ شد روشن شد که بیشترین گزارشهای ساواک مربوط به امام خمینی است. مردی که بعنوان یک مرجع انقلابی با وجود کثرت مقلدان از چاپ آزادانه رساله عملیه هم، برای مقلدان خود محروم بود. اگر در فتاوای فقهی و شرعیِ او هم هیچ تفاوتی با سایر مراجع نبود، صرف این که آن رساله عملیه بنام خمینی است، برای ممنوعیت چاپ کافی است.
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 11 زندگی کردن با مردی که با همه بزرگی و عظمت، هر لحظه در مظان دستگیری و حتی خطر ترور است این شرایط برای همه افراد خانواده بخصوص همسر و همراز او بسیار اضطرابآور است. اگرچه برای آنانکه در راه خدا گام برمیدارند و بر مدار و محور توحید حرکت میکنند هرچه از جانب دوست رسد نیکوست، اما واقعیت این است که زندگی با مردان بزرگ بیشتر از آنکه با مشهور بودن و معروف زیستن آرامشبخش باشد، خطر زاست. به استناد آنچه از زندگی خصوصی و شخصی امام تاکنون در خاطرات و سیره آن عزیز به چاپ رسیده، یا برخی خاطرات شفاهی افراد، که آنها هم ثبت و ضبط شده است، باید ایشان را بواقع شریک واقعی شادیها و غمها در زندگی امام دانست. میبایست برای همسر بزرگوارشان هم شرایطی آمیخته با مبارزه و اضطراب تعریف کرد.
میشود همسر مرجعی بود که با سیاست کاری ندارد. اسلامی غیر انقلابی را قبول دارد، مرجعیت او در حد پاسخگویی به مسائل طهارت و سفر و نماز و روزه و احکامی از این قبیل باشد. مریدان و مقلدانی هم داشته باشد و اصلاً از جاده خطر گذر نکند، به حکومت طاغوت هم کاری نداشته باشد، از وجهه و اعتبار صوری هم برخوردار باشد، یقیناً او را خطر و مشکلی هم تهدید نخواهد کرد و البته اینگونه مراجع تا زندهاند، زندهاند. بلافاصله پس از آنکه سر بر بالین خاک میگذراند به وادی فراموشی گام مینهند و چه بسا حتی برخی به نقد افکار و شیوه و تعامل آنان هم بها ندهند و البته ممکن است در بستر تحلیل تاریخی هم مورد نقد و حتی رد قرار گیرند. و وقتی از آنان میپرسند در شرایطی که حکومت جور و ستم و طاغوت حاکمیت داشت چه کاری برای رهایی امت از زیر بار ستم انجام دادهاید؟ با چه تلقی و تفسیر و قرائتی اسلام را مطرح کردید که آب از آب تکان نخورد؟ اگر رسولا... زنده بود شما میتوانستید از موقعیت و مرجعیت خود دفاع کنید؟ به صرف اینکه شما را جایگاه و پایگاهی باشد و افرادی هم از شما تقلید کنند رسالت را انجام دادهاید؟ اگر چنان باشد که کل فلسفه سیاسی اسلام و تلاشهای طاقتفرسای رسولالله برای شکستن بتها و طاغوت و اقامه عدل و برقراری حکومت اسلامی زیر سوال میرود؟ آنهمه رنج و مشقت و سختی
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 12 حتی تبعیدی که رسولالله و اصحاب باوفایش تحمل کردند تا به فتح مکه منجر شود، برای چه بود؟ آنهمه تهمت ناروا و جفایی که در حق رسولالله ایراد داشتند، چگونه توجیه میشود؟ در ادامه، چرا حضرت علی به تشکیل حکومت اسلامی اقدام کرد؟ میتوانست امام یا خلیفهای ساکت باشد و با هر چه کنار بیاید و به ظاهر هم افرادی گرد او جمع شوند و دارالخلافه داشته باشد، و برای خود هم دم و دستگاهی بپا کند، آنگونه که دیگران کردند، اما یقیناً آن کس، دیگر علی نبود. آنکس واقعاً علی، امام عدالتگستر نبود. علی دیگر «صوت العدالت» نبود. در آنصورت علی هم خلیفهای مانند سایر خلیفهها بود. و مگر نه این که فلسفه واقعی حرکت و نهضت امام حسین(ع) استمرار خط امام علی و رسولالله بود؟ اگر قرار نبود حکومت عدل برپا شود یا قرار بود امام حسین(ع) با ظالم کنار بیاید، فلسفه و نهضت عاشورا و کربلا را چگونه تحلیل میکنید؟ با بازنگری و مرور به رئوس زندگی سیاسی و مبارزات امام خمینی، بخوبی درک کردنی بود سختیهایی را که خانواده و بخصوص همسر ایشان متحمل شده است. از آغاز نهضت، مهاجرت از خمین به اراک و در پی استاد و مراد، سختی کشیدن، برای تقویت حوزه علمیه و تبدیل شدن آن به پایگاه علمی مستحکم و مرصوص اسلام، امام تلاش میکرد که قم از جهت مرجعیت دینی تقویت شود. این یک روی سکه است. وقتی امام در پی آن بود که مرجعی، زعیمی و بزرگی به قم مهاجرت کند، صرف این حرکت، به نوعی مخالفان و معاندانی را در پی داشت. بالاخره برای برخی عرصه تنگ شد. برخی احساس میکردند با مهاجرت آیتالله بروجردی به قم آنان در سایه قرار میگیرند هرچند هم که به ظاهر معتقد باشند مرجعیت قم تقویت میشود، از جهتی مرجعیت برخی از مراجع ضعیفتر میشود و این برای امامی که به این کارهای اساسی و بنیادین اقدام میکرد. حسد دیگران را در پی دارد. شاید بپرسید این فعالیتها چه ربطی به خانواده و همسر امام داشت. باید پاسخ داد که اتفاقاً وقتی در جریانی که امام محوریت آن را به عهده دارد اضطراب باشد، دیگران نمیتوانند بیخیال و ساکت و
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 13 فقط نظارهگر باشند، پریشانی فکری امام بر دیگر اعضای خانواده هم اثر میگذارد. وقتی امام در جریان نهضت تاریخی خرداد 1341 در فیضیه علناً و رسماً رژیم پهلوی را غیرقانونی اعلام کرد؛ واقعاً تمام هواداران امام نگران جان امام بودند تا چه رسد به خانواده و عیال و فرزندان و محارم. تصور بفرمایید وقتی شبانه آمدند و ریختند و مغولوار امام را از قم به تهران تبعید کردند، خانواده پس از آنگونه بردنِ امام چه حال و روزی داشت؟ تاکنون هرچه گفتیم از امام بود و فرزندان ایشان، بخصوص حاج آقا مصطفی و حاج احمد آقا و برخی از افراد نزدیک ایشان. اینک از وضع روحی و جسمی و شرایط سختی که همسر ایشان در آن شب تبعید بسر میبرد، میپرسیم؟ خدا میداند بر آن بانو چه گذشته است؟ آیا دوباره حاجآقا روحالله به کانون خانواده برمیگردد؟ او را شکنجه میکنند؟ او را در زندان نگه میدارند؟ میتوان از سرنوشت او باخبر بود؟ میتوان او را ملاقات کرد؟ او را کجا میبرند؟ از کی نشان او را باید گرفت؟ هر یک از این سؤالها کمر کوه را خم میکند. آدمی را اضطراب و پریشانی و بلاتکلیفی پیر میکنند؟ فردا سراغ همسر را از چه کسی بگیرد؟ آنهم امامی که صرفاً برای او یک همسر نیست، در جایگاه زعامت عامه قرار گرفته است؟ او مرجعی است بزرگ و برای رهیاری آن بزرگ، مصائب بزرگ در راه داریم. باید تحمل کرد و مگر اولیای خدا، دیگر ائمه معصومین زندگی راحت و مرفه و بهرهمند از ناز و نعمت داشتهاند که نسل و فرزندان واقعی آنان بخواهند در ناز و نعمت غرق باشند؟
راهی است را ه عشق که هیچکس کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست
واقعاً آقا روحالله را بردند، تصورش هم مشکل است تا چه رسد به تحمل و قبول آن! فرزندان در تبعید پدر چه میکنند؟ یاران در تبعید امام چه میکنند؟ چه کسی باید دیگران را تسکین دهد؟ هر چند شخصی صبور هم باشد از شدت آن برخورد با امام نگران، منفعل و پریشان میشود.
اگر دوباره فردای همان روز به خانه امام ریختند و آثار و کتابهایش را غارت کردند چه میشود؟ و مگر نه اینکه ریختند و بسیاری از آثار امام را غارت کردند و ضبط
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 14 کردند و سالها پس از پیروزی برخی از آثار قلمیِ امام، از گوشهای بدست آمد. فراموش نکنید که امام یک مبارز سیاسی عادی نیست حمله کردن به خانه و وارد شدن به حرم یک مرجع، بسیار سنگین و غیرقابل تصور و تحمل است. البته تهاجم و یورش وحشیانه عوامل امنیتی و ساواکی، برای هر مبارز هرچند گمنام و عادی درحد خود، کشنده و غیرقابل تحمل است. پس از مدتی از سکونت تحت کنترل امام در منطقهای در تهران خبردار شدن و چهره عبوس و غیرقابل تحمل نظامیان و ساواکیها و عوامل امنیتی رژیم طاغوت را تحمل کردن، برای دیدار و ملاقات امام کمتر از شکنجه نبود.
این آغاز امتحانهایی بود که بانو قدس ایران در راستای اهداف بلند الهیِ امام راحل، در پیش داشت. پس از اتمام دوران حصر در تهران و بازگشت به قم و ادامه مبارزاتِ علنی امام و مطرح شدن آن روحانی بعنوان مرجعِ نجاتبخش، فراز دیگری از زندگی آن رهیار شروع میشود. این که امام بعنوان ملجاء و ناجی و زعیم مطرح شود، مسئولیت خطیری را برای خانواده در پی خواهد داشت. پس از آن، تقابل مستقیم رژیم پهلوی با امام و هماهنگی با رژیم عراق برای تبعید امام، دوران جدیدی را برای امام، خانواده و یاران فراهم میآورد. مهاجرت ناخواسته یا تبعید به عراق اگرچه نعمت زیارت قبور متبرکه امامان شیعه را در پی دارد، اما امام بواقع از امت خویش دور میشود. اصولاً تحلیل و تفسیر این شرایط برای زمانهای که مبارزه معنی و هدف خود را نیافته و ذهن عامه مردم برای قبول مقابله با حکومت پهلوی آماده نیست، اندکی مشکل است. اینکه در ایران برای فرد والا تباری چون خمینی جایی نیست روی دیگر سکه تبعید است. اینکه شخصی چون امام از ابتداییترینِ حقوق اجتماعی محروم شود و مدتی هرچند کوتاه از کانون خانواده و رهبری نهضت نوپا جدا شود معنای دیگر تبعید است. یقیناً بانو قدس ایران با شیوه و راه و اهداف امام آشنا بود، اما بهرحال اگر جز برای رضای خدا و نیل به اهداف الهی نباشد، آن بزرگوار نمیبایست آنهمه سختیِ جدایی از خانواده و یاران را تحمل کند. امام به خوبی از توان، روحیه و شرایط فکری جامعه آن روز ایران باخبر بود. وقتی امام را در جریان آغاز نهضت خرداد 42 به عراق تبعید کردند میدانست که اگر برای سرنگونی رژیم پهلوی اقدام کند، کاری از پیش
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 15 نمیبرد، چون جامعه آن روز ایران هنوز برای سرنگونی رژیم پهلوی آماده نشده بود. باوجودی که حتی هواداران امام در دفاع از نهضت امام شهیدان بسیاری تقدیم کرد، اما هنوز سقوط پهلوی برای کل جامعه جا نیفتاده بود.
نخست اینکه امام بتواند در میان مراجع بزرگ حوزه نجف جایگاهی پیدا کند در عین حال که مثل سایرین آزاد نیست و کاملاً در حصار امنیتی حزب بعث عراق و عوامل امنیتی سفارت ایران در عراق بسر میبَرد. تمام حرکات و ارتباطات و تماسهای آن با مردم بخصوص شاگردان و مریدان ایشان تحت کنترل است. از سویی، امام در زندگی شخصی خود کاملاً زاهدانه، مردمی و حتی دهها درجه سادهزیستتر از افراد همطراز خود بود. قبول سیره عملی آن بزرگوار برای خانواده معنیِ پذیرش زندگیِ علیوار، زندگی همراه با سختی و حتی محرومیت خواهد بود. بارها در مصاحبهها و حتی خاطرات اطرافیان امام شنیده و خواندهاید که امام در کربلا یا نجف بدون وسیله خنککننده از جمله کولر زندگی میکرد. هرگز کسی در منزل او سفرهای الوان ندیده است. هرگز بساط گسترده و متنوع در منزل او مشاهده نشده است. یادآوری این نکته ضروری است که امام وقتی از ایران تبعید شد، ابتدا به ترکیه رفت. تنها، بدون حتی همراهی یک نفر از افراد خانواده، بعدها با مشقت و سختی میبایست محل زیست و حصر امام شناسایی شده و خانواده و فرزندان او به او بپیوندند. در جایی که مراجع دیگر چنین سختی نکشیدند. امام برای اهداف بلندی که داشت در تبعید و مهاجرت و بعضاً در شرایط جدایی از خانواده بود.
برای یک فقیه و مرجع مثل امام بسیار سخت بود که حتی نتواند با شاگردان در تماس باشد. برای امام بسیار سخت و دردناک بود که از کشور خویش و از حلقه مریدان و مقلدان خود دور شود. حتی اخذ فتوای شرعی از امام ممنوع باشد. این ممنوعیتها خانواده را عذاب میداد. ماهیت و هویت صنفی روحانیت شیعه، بگونهای است که اگر از مردم جدا افتد بیشتر هویت و رسالت خود را از دست داده است. پانزده سال در غربت و دوری از اقوام و مریدان و مولد خود بسر بردن، بسیار دردناک بود آنهم هرلحظه خبر شهادت یا ترور و یا دستگیری و شکنجه یاران و فرزندان را شنیدن
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 16 خود عذابی الیم بود. حتی از اینکه چراغ بیت امام در قم روشن باشد، ممانعت بعمل میآمد. دیگر، آن کوچه از فریاد هواداران امام خاموش شده بود یا هیچ صدایی بگوش نمیرسید. سکوت مرگبار بر شهر سایه افکنده بود و برخی از ناجوانمردان، برخی از معتقدان به اسلام غیرسیاسی یا اسلام دور از حکومت، از تبعید امام نه تنها ناراحت نبودند، بلکه خوشحال هم بودند. زیرا معتقد بودند مرجعیت نباید در سیاست دخالت کند. با نگاه سطحی معتقد بودند، از شاه بعنوان تنها پادشاه شیعه باید فرمان برد. اگر با او مبارزه کنند، تنها پادشاه شیعه هم کنار خواهد رفت. شگفتا بر آن سادهلوحی! با تبعید امام قم در خاموشی فرو رفت، اگرچه یاران امام دستگیر و بقیه به زندان افتادند، اما نه تنها چراغ نهضت خاموش نشد بلکه در دلها روشن ماند. با هر سختی و خطری که داشت یاران شیدای امام خود را به دیدار امام عزیزشان میرساندند و با دیدن امام تقویت میشدند و به ادامه راه ایمان بیشتری پیدا میکردند. امام در تبعید بود، اما نبض قم و حوزه علمیه با کیلومترها مسافت در دست آن بزرگ میتپید. خانواده امام اعم از همسر یا فرزندان یا اقوام، بسادگی نمیتوانستند به عراق رفت و آمد کنند، پس از فرا رسیدن لحظه موعود و امکان مراجعت امام، برهه دیگری از آزمون و خطر پیش آمد. نخست اینکه آیا امام سالم به ایران برمیگردد؟ خطری او را تهدید نمیکند؟ اگر به ایران برگردد پسماندههای رژیم پهلوی با او چه میکنند؟ آیا هواپیمای او سالم به زمین مینشیند (میدانید که برای هواپیمای امام و پرواز انقلاب چندین طرح توطئه در نظر گرفته بودند) که بعونالله تعالی همه عقیم ماند و امام سالم به وطن بازگشت.
اگرچه تحمل آن شرایط و اختناق و خفقان حاکم بر ایران و بخصوص مراقبتهای ویژه برای یاران و فرزندان امام بخصوص برای همسر سخت بود، اما چون کار با رضایت خدا شروع شده بود، همه آن ناملایمات را برای اسلام و قرآن و تقویت دین خدا با صبر ایوبی و تحمل علیوار شیرین بود. در نوفللوشاتو هم نمیتوان مدعی شد خانواده امام در شرایط رفاه و آسایش بود. همیشه گروهی از ایران و سایر کشورها به زیارت امام میرفتند. نگرانی از این که مبادا خدای ناکرده دست پلیدی از آستین جهل و کینه و دشمنی بیرون آید و خطری جان عزیز امام را تهدید کند، دلمشغولی همیشگی
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 17 همسر و خانواده او شده بود. قبل از مهاجرت از عراق، تحمل داغ سنگین بزرگترین پسر خانواده، مرگی نابهنگام و ضربهای سنگین به خانواده و داغی جانسوز برای امام بود. اگر امام بدان میزان خودساخته و الهی و ذوب در حق نشده بود، کافی بود که از ادامه راه باز بماند. امام در برخورد با مصائب هم استثنایی بود مرگ حاجآقا مصطفی را از «الطاف خفیه الهی» میدانست. واقعاً برخورد امام با شهادت فرزند برومندی چون آیتالله حاج سیدمصطفی که او را «امید آینده اسلام» حوزههای علمیه میدانست. یادآور برخورد امام حسین در ظهر عاشورا در صحرای کربلا با شهادت یاران، فرزندان و اصحاب است. امام پذیرفته بود که شهادت سعادت است. امام خمینی بیش از همه برای خود و حتی خانواده و اصحاب پذیرفته بود که شهادت افتخار دنیا و فخر اولیا و انبیای الهی است، معتقد بود «در قاموس شهادت واژه وحشت نیست». هنوز طنین بلند و مردانه و اسطورهای امام را در گوش دارم که در شهادت یاران و اصحاب و مریدان خویش فرمود: «بکشید ما را ما زنده میشویم». البته برای آنان که روح مقاومت و ستیهندگی و مبارزه را در اسلام کنار گذاشته بود حتی درک این کلمات قصار و حماسی بسیار سخت است.
امام قبل از همه، آنهم در دوران طفولیت، داغ شهادت پدر را در دل داشت و از کودکی با این مصائب آشنا بود. و قبل از آنکه نهضت 15 خرداد و در ادامه انقلاب شکوهمند اسلامی مشکلاتی را برای دیگران در پی داشته باشد، برای امام داشت. امام غم شهادت پدر را در سینه داشت، پدری که در دفاع از حق و مقابله با جور و ستم و زورگوییهای گزمههای رضاخان، مظلومانه در فاصله راه بین خمین و اراک شهید شده بود و حتی از طرح ترور و شهادت آن بزرگوار بعنوان یک انقلابی عدالتجو هم ممانعت بعمل میآمد.
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 18 برای دختر جوانی که در خانوادهای روحانی در شرایط آرامش بسر میبرد، پا گذاشتن به کانون خانوادهای با آن سابقه مبارزه، خود قبول خطر است. امام که از راه و مشی خود دست نمیکشید، حکومت طاغوت هم که به راه خیر و صلاح نمیآمد، پس مبارزه و درگیری و تقابل ادامه داشت. وقتی بانو قدس ایران پذیرفت که همسر امام باشد در واقع قبول کرد که همراه و همسنگر مردی شود که آمده است تا زنجیر غلامان بشکند، آمده است تا رسم ستم و جور را برچیند. آمده است که رسم نو برپا کند. آمده است تا اسلام علوی را در ایران بپا دارد. آمده است که با تمام وجود برای پیاده کردن و اقامه احکام الهی، میدانداری کند حتی به قیمت مرگ و قبول شهادت. مگر امام نبود که آن جمله تاریخی را پس از نهضت 15 خرداد خطاب به شاه و عوامل جبار آن فرمود که: «من سینه خود را در برابر زورگوییهای شما آماده کردهام اما هرگز در برابر زورگوییهای شما هرگز خضوع نخواهم کرد».
یا حتی فرمود: «من از آن آخوندهای نیستم که بنشینم تسبیح به دست بگیرم و مسئله حیض و... را بگویم». برای بانو قدس ایران مشخص شده بود که با چه مردی زندگی میکند. با مردی که برای اعتلای کلمه حق و برای اعتلای اسلام ناب، اسلام محمدی، اسلامی با قرائت خاص خود پای در میدان گذاشته است. درست است همسر این مرد بودن افتخار است، اما همان قدر هم سختی و مشقت دارد. غم داغ فرزندی چون مصطفی را در دل داشتن، داغ کمی نیست. پس از استقرار حکومت اسلامی و خطراتی که جان امام را تهدید میکرد، بیماری قلبی امام و مدیریت جنگ هشتساله و شریک شدن در غم شهادت فرزندان امام و خبر شهادت و ترور ناجوانمردانه یاران امام در واقع قبول بریدن شاخههایی از درخت نهضت امام، یقیناً برای خانواده امام هم عوارض سنگینی را در پی داشت.
بیمار شدن امام و زندگی مردی که سالها از بیماری قلبی رنج میبَرَد همزمان فرماندهی جنگی چنان پیچیده و طولانی را به عهده دارد، نگرانی روزانهای را برای
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 19 همسر در پی خواهد داشت. مسائل داخلی، جریان گروهکها، ترور پیدرپی یاران امام که هر یک را با خون جگر بزرگ کرده است و هر ضربهای که به امام وارد میشد یقیناً برای بانو قدس ایران هم عوارضی در پی داشت. چگونه میتوان ناراحتی امام را دید و ناراحت نشد. وقتی امام در سوگ شهیدان، مطهری و باهنر و رجایی مینشست آنهم با آن بیماری و سن نسبتاً بالا، مگر میشود تصور کرد همسر ایشان در شرایط عادی باشد؟ درست است که امام در برابر سهمگینترین طوفانها میایستاد و خم به ابرو نمیآورد، اما بعنوان یک انسان بزرگ یک مرد بسیار عاطفی دور از انظار مردم و مراسمِ رسمی و فیلمبرداریها هم از این همه مصیبت و غم بیتأثیر بود؟! یعنی وقت خبر شهادت فرزند و شاگردان و یاران را مینشیند فقط در حد بیان جملهای تمام نمیشد. عجیب اینکه در چنین مواقعی مثل شهادت شهیدان بهشتی و رجایی و باهنر و... باز امام بود که مردم را به آرامش دعوت میکرد سنگینترین و مهلکترین ضربهها را با مقاومتی خاص و بینظیر تحمل میکرد و این داغها و غمها را بر امت خویش سبک میکرد. پس از جریان 7 تیر و 8 شهریور همه در چرتی عمیق فرو رفته بودند امام با تدبیر این مصیبت را برای بازماندگان و امت اسلام حل کرد. در حالی که هر کسی جرأت طرح موضوع را نداشت امام همه را به شکیبایی دعوت کرد. امام حتی نگاه به مسئله مرگ را در امت خویش تغییر داد شهادت را سعادت میدانست و خود را از اینکه به شهادت نرسیده مغبون میدانست خانواده معظم شهدا با دیدار و زیارت امام تسکین یافته از اینکه عزیزی را در راه خدا داده بودند افتخار میکردند.
بانو قدس ایران یقیناً بعنوان نزدیکترین شخص به امام پابهپای شادمانی و غم امام بوده است. درست است که ملت ایران و مبارزان مسلمان از پیروزی بزرگ امام بر طاغوت و دشمنان شادمان شدهاند، اما چه کسی برای کسب آن پیروزی زحمت کشیده است در حد امام و خانواده او؟ در عین حال که امام بعنوان یک مرجع در جایگاه رهبری، حتی خود را نسبت به شهیدان و رزمندگان و آزادگان و جانبازان هم مسئول میدانسته، بسیاری از نامههایی که از سراسر ایران برای امام ارسال شده است یقیناً همگی تبریک و نویدبخش نبوده است. بسیاری از این نامهها بیان دردها و رنجها و
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 20 گرفتاریها و مصائب و برخی ذکر گرههای باز ناشدنی بود. امام هم از این نامهها متأثر شده است. اولین کسی که شاهد حال و روز امام بوده است کسی جز همسر و همدرد و رهیار او نبوده است. خبر این که برخی از عوامل استکبار جهانی روزی خود را به امام نزدیک کرده بودند و در سنگدلی و سیهروزی به جایی رسیدند که در صدد ترور امام از طریق انفجار جماران هم برآمدند چه تأثیر سنگینی بر روحیه فرزندان و همسر امام در گذاشته است؟ خدا میداند اینکه همراه مردی الهی باشی اما شرایط زندگی در دوران حکومت و قدرت، سختتر از دوران تبعید داشته باشی، نکتهای قابل تأمل است. اینکه با مردی زندگی کنی که در زهد و ترک دنیا و تعلقات و ظواهر آن خارقالعاده است یعنی قبول نوعی مجاهده در راه اهداف امام.
شاید توقع صاحب این قلم از بانو قدس ایران نابجاست. امام را باید با همه این ویژگیها و اطرافیان و شرایط بررسی کرد. نمیشود امام فردی سادهزیست و زاهد، اما خانواده او خلاف آن باشد. البته در تمام طول عمر خود را با آن شرایط وفق دادن یعنی برخورداری از نعمت الهی است. سال 1368 سال پایان جنگ است توقع این است که فرصتی برای برخورداری امام از آرامشی نسبی، فراهم آید. پس از اتمام جنگ رهبری بزرگ در سن حدود 90 سالگی در آرامش باشد. امام همواره بعنوان کانون و محور اصلی نهضت بود، با وجود تشدید بیماری و اضطراب، نمیتوانست از آن خود باشد، هرگز برای خود نزیسته است. هرگز حساب خود را از حساب ملت جدا نکرده است.
ناگفته نماند آنچه از سیره عملی امام برمیآید از شدت علاقه و احترام ویژه امام نسبت به بانو قدس ایران گواهی میدهد. امام دیگر در شرایطی نبود که بتواند همراه و همدرد همسری باشد که در تمام عمر از او جز بزرگمنشی و محبت و همراهی و همدلی ندیده است. همسری بزرگزاده از خاندان یکی از علمای روزگار، آنک بر آستانه در ایستاده است، دردناک، محزون و بانگاهی نافذ به همسری مینگرد که در بستر بیماری خفته است. مردی که نه تنها یار و پشتیبان و سایهاش برای او و خانواده آرامبخش، بلکه پدری دلسوز برای تمام ایرانیان و حتی مسلمانان انقلابی و مبارز جهان بوده است. تصور بفرمایید کنار بستر و تخت مردی متفکرانه ایستادن که در تمام عمر
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 21 در برابر هیچکس جز خدا خم نشده است. خم شدن در برابر غیر خدا را کم شدن دانسته. مردی که میلیونها نفر در جهان برای تداوم عمر و سلامتیاش دست به دعا برداشتهاند. مردی که تصورِ نبودنش در میان این امت، بسیار سخت و طاقتفرساست. مردی که با رفتنش پشت شیعه خم خواهد شد. مردی که گویا کمر رسالت و زعامت با رفتنش خم میشود. جدا شدن از مردی که عمری با افتخارات و عظمت و بزرگی آن زندگی کرده، بسیار مشکل است. در خانهای که خمینی یا به تعبیر صمیمانهتر که آقا سید روح الله در آن قدم نزند چگونه میتوان زیست؟ کسی آن حال و روز را که بر بانو قدس ایران میگذشت درک نمیکند غریبترین بانوی عالم. جدا شدن از ابر مردی که در تمام عمر در کنف لطفش زیسته است. جدا شدن از کسی که در رحلتش جهان اسلام بر غم فرو رفت جدا شدن از مردی که زمین با تمام وسعت برای روح بلندش تنگ مینمود. جدا شدن از مردی که برای یک لحظه بیشتر زیستنش میلیونها دست به دعا بلند شده بود. انصاف باید داد حتی قبول در بستر خفتن امام برای بانو قدس ایران طاقتفرسا و شکننده بود تا چه رسد که روح بلند او به ملکوت اعلاء بپیوندد!
آنک امام در حالت احتضار است و از کسی کاری ساخته نیست. سنگینترین ضربه را از این فراق باید از آن بانو قدس ایران دانست. اوست و جای خالی مردی که بوی خدا میداد. مردی که واقعاً در تمام زندگی پر فراز و سخت خود به او از گُل کمتر نگفت، مردی که بنابر مدارک موجود تا خانم سر سفره نمیآمد به غذا خوردن نمیپرداخت. مردی که واقعاً برای خانمها احترامی خاص قائل بود. مردی که بیش از همه زنان در طول تاریخ از حقوق زنان دفاع کرد. مردی که زنان در جایگاهی قرار داد که اعجاب مردان را برمیانگیخت. برای بانو قدس ایران بدون خمینی زیستن بسیار سخت بود. بدون مردی که معتقد بود «مردان از دامن زنان به معراج میروند». مردی که در دوران دفاع مقدس آنقدر از رشادت، ایثار والامنشی و عظمت و شأن و جایگاه زنان سخن گفت که حتی برخی از مردان را به غبطه و حسادت وا داشت. آنک روح
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 22 خدا به ملکوت اعلی پیوسته است و او را تنها گذاشته است تا داغ فراق او را تحمل کند. همه برای تعزیت آمدهاند و معلوم نیست به چه کسی باید تسلیت گفت. به تمام ملت ایران که پدر را از دست داده؟ یا به بانو قدس ایران که همسر از دست داده است. به ملت ایران که رهبر، یا به همسر که سایه برسر را از دست داده است؟! آنک زنی تنها با یاد مردی زندگی میکند که بیش از همه به خدا نزدیک بود. جای خالی او را حس میکند، در عین حال که در هر گوشه از زندگی و خاطرات او زنده است. با آن نگاه بلند و چشمان نافذ. مردی که نمیتوان نبودنش را باور داشت. جماران بی خمینی گویا کورهدهی بیش نیست. اگر امروز همین جماران، جماران است باز به یاد و بو و حال و هوای خمینی است که نفس میکشد. جماران خود جهانی کوچک است در جغرافیای جهان، برای خود جایی یافته است. تصور این که در دیگر عاشقان روح الله سرودخوانان و لبیکگویان به زیارت امام نمیآیند، بسیار مشکل است. تصور این که فرزندان و همسران و مادران شهیدان را پدر و رهبر و امیدی چون خمینی نیست، بسیار مشکل است. اما چه میشود کرد جز رضا دادن به خواست و اراده الهی؟ روزگار میگذرد و دیگر چشم براه آمدن مردی نیست که او را اینگونه خطاب میکرد: «تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ] من با هر شدتی باشد میگذرد ولی بحمدالله تاکنون هرچه پیش آمد خوش بوده و الان در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد» (صحیفه امام، ج1، ص2).
یقیناً این نامه تنها نامهای نیست که از امام خطاب به بانو قدس ایران نوشته شده است، چه بسا با واژههایی بسیار آرامبخشتر از آنچه که در این نامه آمده از یار دیرین خویش یاد میکند. یقیناً ادبیاتی که در نامه مذکور بکار رفته به هیچ عنوان از نوع ادبیات متداول و مرسوم حوزهها و صنف روحانیت نیست حتی میتوان مدعی شد
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 23 نسبت به سایر نامههایی که امام خطاب به همسرشان نوشته استثنایی است. نثر از جهت شروع بسیار عاطفی و صمیمی و شیواست البته این نامه را هم باید از جانب امام خطاب به همسرشان از جمله ویژگیهای خاص امام خمینی دانست شاید چنین نامهای از هیچ مرجع و رهبری از سنخ امام خمینی نتوان یافت.
امام از آن جمع جدا شده است و در جوار قرب الهی آرام خفته است آنهم با آن آرامشی که در وصیتنامه الهی سیاسی خود به امت و خانواده و یاران خود داد «با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص، و به سوی جایگاه ابدی سفر میکنم. و به دعای خیر شما احتیاج مبرم دارم». (صحیفه امام، ج21، ص450).
هنوز چند سالی از جدایی همسری مهربان و بزرگوار نگذشته است که ناگهان ضربهای دیگر. کوه هم اگر بود واقعاً در برابر این ضربههای مهلک خرد میشد، فرو میریخت. آخرین ضربه مهلک را به بانو قدس ایران رحلت نابهنگام فرزند عزیز دیگری باید دانست که انصافاً حق فرزند را نسبت به مادر و پدر به کمال رسانده بود. فرزندی که نه تنها برای امام یادگار بود بلکه پس از رحلت حاجآقا مصطفی برای مادر هم تنها یادگار پسری بود. فرزندی که در کنار همسر برای محبت به مادر از جان هم دریغ نمیکرد. شاید تنها دلخوشی او بجز دختران به احمدآقا ختم میشد. پسری که در تمام دوران عمر کنار پدر بود و بسیاری از وظایف مادر را هم انجام میداد. انصاف باید داد که مرحوم حاج احمد آقا پس از رحلت جانگداز امام در خدمت به والده سنگتمام گذاشت. همانگونه که با تمام وجود در خدمت امام بود بیش از پیش در خدمت مادری بود که آنک جای خالی امام را هم بعنوان غمی جانکاه با بیماری و مشکلاتِ خاص پیری همراه داشت. آن چراغ هم در رهیاری و همراهی مادر چندان روشن نماند و با نسیم مژه بر هم زدنی دردمندانه خاموش شد. رفتن احمد برای بانو قدس ایران واقعاً امتحان و آزمون الهی دیگر بود. اتفاقاً آن بزرگوار از عهده این امتحان الهی هم سربلند برآمد. همانگونه که امام در هجران حاجآقا مصطفی اوج صبوری و شکیبایی را از خود نشان داد بانو قدس ایران آنک در غم همسر و پسران، مقاومت و صبری زینبوار از
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 24 خود نشان داد و پس از آن بزرگواران، همه مسئولیتها به نوهای میرسد که شاهد شادیها و افتخارات بسیار از امام و همسر و پدر (احمدآقا) بوده است. از کودکی در کانون پر مهر امام بزرگ شده است، سر و سایهپروری بوده است که از جهتی در بینظیرترین خانواده عالم بزرگ شده است.
یکی از دردمندترین لحظههای عمر یادگارِ یادگار امام «حاج سیدحسن خمینی» را باید خبر ارتحال امام دانست. امامی که از کودکی روی پای او بزرگ شده است. با نفس و گرمای آغوش امام آشناست. کنار بزرگ مردی قد کشیده است که نماد همه اسلام بود. دستان پر مهر پدر بزرگی را لمس کرده است و بوسیده است که گویا یکتنه رسالت اسلام را در عصر غیبت بر دوش داشت.
هنوز از سوگ عروج ملکوتی امام سبک نشده بود که پدر خویش (احمدآقا) را از دست میدهد. آنهم آنقدر به ناگهان، آنهم در شرایط حساس تاریخی، آنهم در شرایطی که برخی از کم لطفیها به خط و تفکر امام اندک اندک رخ مینمود و رسالت حاج حسن آقا تازه آغاز میشد. تصور کنید بانو قدس ایران در شرایطی زندگی میکند که از آن همه مهربانی و عنایت و بزرگمنشی و لطف از سوی امام و حاجآقا مصطفی و حاج احمدآقا دل به تصویر آنان خوش دارد.
در روزهای پیری و تنهایی که به واقع بهترین همدم هر خانواده- بخصوص برای خانمها- باید کنارشان باشد، بانو قدس ایران تنهاست. صدایی از امام نمیشنود. دیده به تصویر دو فرزند عزیز خویش «مصطفی و احمد» دوخته است با دنیایی از خاطره. با خاطراتی ارزشمند که اگر انشاءالله آنچه تهیه شده است چاپ گردد، بیتردید زوایا و عبرتها و لطایف ویژهای از زندگی با امام را خواهد گفت، که فقط تجربه شخصی اوست نه کس دیگر.
اینک ملت ایران در فراق بزرگ بانویی والاتبار نشسته است. بزرگواری که ملت ایران به نوعی وامدار اوست. مام میهن که خود تاریخی مجسم بود سر بر بالینِ خاک نهاده است و چهره در نقاب تراب دارد. فکر میکنم هیچ شاعر، ادیب، هنرمند، عکاس، تصویربردار و نقاشی نتواند سایه سنگین فراق آن بزرگوار را بیان، بازگو یا به تصویر
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 25 بکشد. اگر ما را سنگینی داغ هجران آن عزیز اندکی بخود واگذاشت در فرصتی دیگر از جدایی آن سفر کرده مطالبی را قلمی خواهیم کرد. یادش زنده روحش در جوار قرب الهی آرام و امیدواریم به پاس همه یکدلیها و رهیاریهایی که با امام داشت از درگاه حضرت احدیت اجر صد چندان نصیبش باد.
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 26