جهانگیر دشتی (آزاده)
صفرعلی فرزامی (آزاده)
صلوات
جهانگیر دشتی
چند افسر آمدند اردوگاه، قبل از ورودشان یک دستگاه، ویدیو آورده بودند و گویا، یکی از این افسران می خواست راه را برای آشنایی اسرا با ویدیو هموار کند.
همین که شروع به صحبت کرد و نام امام را در بین سخنانش برد. بچه ها با شنیدن کلمه خمینی سه بارصلوات فرستادند. او که عصبانی شده بود گفت: چرا وقتی اسم خمینی را... هنوز کلامش تمام نشده بودکه دوباره صدای صلوات بچه ها به سقف آسمان خورد.
صدای امام
سرهنگ صفرعلی فرزامی
یکی از روزهای ماه مبارک رمضان بود، همه روزه بودیم و با اذان مغرب که از بلندگوهای نصب شده در اردوگاه به گوش می رسید، آماده افطار شدیم. این اذان از رادیویی که خود عراقی ها کنترل می کردند پخش می شد اما برایمان خیلی آشنا بود.
صدای موذن با حنجره ایرانی ها بیشتر جور در می آمد تا یک عراقی. وقتی بلافاصله پس از تمام شدن اذان صدای حضرت امام در اردوگاه طنین انداخت، تمام ذوقها در لبخندهای ناگهانی شکفت و اشکهای شوق، گونه ها را تر کرد.
سربازان عراقی که تازه متوجه شده بودند موج رادیو را اشتباه گرفته اند خیلی سریع رادیو را خاموش کردند.