قرن (عیب)

قرن (عیب) از دیدگاه امام خمینی (س)

قَرَن به فتح قاف و راء استخوانی است در فرج که مانع جماع می گردد و زنی را که دارای این عیب باشد قرناء گویند.

۱- تعریف قَرَن

 «قرن» و به آن «عفل » گفته می شود و آن گوشت یا غدّه یا استخوانی است که در دهانه رحم روییده می شود و مانع وطی است، بلکه بنا بر اظهر اگر مانع هم نباشد درصورتی که موجب تنفر و گرفتگی باشد. (۱)

۲- حکم زن قرناء

قرناء بودن یکی از عیوب مجوز فسخ نکاح است. (۲) اگر معلوم شود قبل از عقد وجود داشته است و اما آنچه بعد از عقد پیدا می شود اعتبار ندارد، چه قبل از مقاربت با زن باشد یا بعد از آن. (۳)

۳- فوری بودن حق فسخ ناشی از قرن

ازآنچه که قرن از عیوبی در زن است که موجب حق خیار فسخ برای مرد می شود و «خیار فسخ در هر یک از مرد و زن، فوری است» (۴) پس اگر مرد به قرناء بودن زن آگاه شود و مبادرت به فسخ ننمایند عقد لازم می شود. «البته ظاهر آن است که جهل به خیار فسخ، بلکه جهل به فوریت آن، عذر است؛ پس در صورت جهل به یکی از آن ها، درصورتی که مبادرت به فسخ نکند ساقط نمی شود.» (۵)

۴- اثبات قرن با شهادت زن

برخی از حقوق آدمی است که با شهادت مردان و زنان به تنهایی و یا به ضمیمه یکدیگر ثابت می شود؛ و ملاک و ضابطه آن: هر چیزی است که اطلاع پیدا کردن مردان بر آن، غالباً سخت است، مانند ولادت و بکارت و حیض و عیوب باطنی زنان مانند قرن و رتق و قرحه در فرج زنان، نه عیوب ظاهری مانند لنگی و کوری (۶)

۵- عدم مانعیت قرناء بودن در ثبوت دیه

در جنایت مرد (۷) در دو «شفر» زن یعنی گوشتی که مانند احاطه دو لب نسبت به دهان، عورت زن را احاطه نموده است، دیه کامل او هست. و در یکی از آن ها نصف آن است؛ خواه زن، کبیره باشد یا صغیره، ثیّبه باشد یا باکره، ختنه شده باشد یا غیر آن، قرناء باشد یا رتقاء یا سالم، افضاء شده باشد یا غیر آن. (۸)

۶- عدم مانعیت قرناء بودن در ثبوت قصاص

در جنایت زن بر « دو «شفر» زن قصاص است و منظور از آن ها گوشتی است که عورت زن را مانند احاطه دو لب بر دهان، احاطه کرده اند؛ و همچنین است در یکی از آن ها. و باکره و ثیبه و زن کوچک و بزرگ و سالم و رتقاء و قرناء و عفلاء و ختنه شده و غیر آن ها و زن افضاء شده و افضاء نشده در آن مساوی می باشند. البته سالم به فلج قصاص نمی شود. و قصاص در دو شفر فقط در جایی است که زن بر زن جنایت کرده باشد و اگر مردی بر زن جنایت نموده باشد قصاصی بر او نیست و بر او دیه است.» (۹)

(۱) موسوعة الإمام الخمینی، ج ۲۳، تحریرالوسیلة، ج ۲، ص: ۳۱۵، کتاب النکاح، القول فی العیوب الموجبة لخیار الفسخ و التدلیس. والقرن و یقال له: العفل

(۲) موسوعة الإمام الخمینی، ج ۲۳، تحریرالوسیلة، ج ۲، ص: ۳۱۵، کتاب النکاح، القول فی العیوب الموجبة لخیار الفسخ و التدلیس. والقرن و یقال له: العفل

(۳) موسوعة الإمام الخمینی، ج ۲۳، تحریرالوسیلة، ج ۲، ص: ۳۱۵، کتاب النکاح، القول فی العیوب الموجبة لخیار الفسخ و التدلیس، مسألة ۱.

(۴) موسوعة الإمام الخمینی، ج ۲۳، تحریرالوسیلة، ج ۲، ص: ۳۱۴، کتاب النکاح، القول فی العیوب الموجبة لخیار الفسخ و التدلیس، مسألة ۴.

(۵) موسوعة الإمام الخمینی، ج ۲۳، تحریرالوسیلة، ج ۲، ص: ۳۱۴، کتاب النکاح، القول فی العیوب الموجبة لخیار الفسخ و التدلیس، الظاهر

(۶) موسوعة الإمام الخمینی، ج ۲۳، تحریرالوسیلة، ج ۲، ص: ۴۷۹، کتاب الشهادات، القول فی الحقوق، مسألة ۶.

(۷) موسوعة الإمام الخمینی، ج ۲۳، تحریرالوسیلة، ج ۲، ص: ۵۸۶، کتاب القصاص، القسم الثانی فی قصاص مادون النفس، مسألة ۴۰. رجلا فلاقصاص

(۸) موسوعة الإمام الخمینی، ج ۲۳، تحریرالوسیلة، ج ۲، ص: ۶۲۳، کتاب الدیات، دیات الاعضاء، السابع عشر: الفرج، مسألة ۱.

(۹) موسوعة الإمام الخمینی، ج ۲۳، تحریرالوسیلة، ج ۲، ص: ۵۸۶، کتاب القصاص، القسم الثانی فی قصاص مادون النفس، مسألة ۴۰. والقصاص فی الشفرین

. انتهای پیام /*