ارائه شده در دومین کنگره بین المللی امام خمینی و فرهنگ عاشورا - 1376

غلامرضا گلی زواره

مقدمه

عرفان یکی از راه های شناخت حق است که از طریق آن می توان به معارفی که حالت کشف و شهود دارد دست یافت. مقصود عارف به معنای راستین آن در مسیر سیر و سلوک، شناخت جلوه های جمال الهی است؛ و در نیل به چنین معنویتی هیچ چیزی را بر وصال معشوق برتری نمی دهد. اندیشه و کردار عارف، همواره در جست وجوی محبوب، پر تحرک و توأم با جوشش است.

عرفان گرچه نوعی تعلق خاطر به معنویت است، اما آشفتگی های سیاسی و اجتماعی و برخی معارضه های کلامی و مذهبی، زمینۀ نوعی تصوّف را، که خالی از افراط هم نبود، فراهم آورد. در واقع تصوّف در سرزمین های اسلامی، نوعی واکنش جان رنج کشیده، به خصوص در برابر بیداد حکومت های خود کامه و اهل غدر و نیرنگ بود که به صورتی پایدار و مؤثر، در متن جامعۀ اسلامی استمرار یافت و رشد پیدا کرد.

این نگرش عارفانه در آغاز، غالباً جنبۀ عملی و سلوکی داشت و با گذشت زمان، حالت نظری آن قوّت گرفت و برخی مشاهیر این رشته از دانش اسلامی، مروّج آن بودند و پا به پای حکمت و فلسفه، و بلکه نیرومندتر و مؤثرتر از آن، در طول تاریخ جریان پیدا کرد. ولی به تدریج از هدف اصلی فاصله گرفت و صوفیان، به آداب و رسومی روی آوردند و روش هایی را پیش گرفتند که خود، آفت تصفیه و تزکیه محسوب می شد. و نیز عافیت طلبی و گوشه گیری را بر حل مسائل اجتماعی و احساس مسئولیت در مقابل گرفتاری های هم مسلکان خود ترجیح دادند.

امام خمینی کوشید تا عرفان را با همان هدف اصیل و رشد دهندۀ خود احیا کند و آن را از آفت ها و بلاهایی که گرفتارش شده بود، برهاند و مروّج همان عرفانی باشد که قرآن بر آن تأکید می ورزید و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام در سیرۀ عملی و سخنان گهربار خویش، از آن حمایت می کردند. در واقع، امام از عرفان حماسی سخن گفت و عملاً نیز این روش را پیاده کرد.

«حماسه» به معنای صلابت و شجاعت و مقاومت در برابر موانع رشد در جامعه، و تلاش در جهت محو عواملی که معنویت جامعه را مخدوش می کند و برای عبادت و فضیلت اجتماع مشکل تراشی می نماید، می باشد. در حماسه، غیرت و شجاعتی نهفته است که عزّت و اقتدار و صلابت روحانی را پاسداری می کند.

امام خمینی با برخورداری از چشمۀ پاک و با صفای عرفان، جویبار حماسه را به سوی دشت های تشنۀ کمال و مکارم اخلاقی جاری ساخت. به علاوه، یک نوع حرکت تربیتی و رشد اخلاقی و بینش نیرومند، در این حماسۀ عرفانی امام وجود داشت؛ و از این جهت، لحظه ای در مقابل عوامل مزاحم، مداهنه نکرد و در خصوص کوتاه آمدن در برابر مخالفان حتی نصیحت برخی از آشنایان نزدیک را گوش نکرد؛ زیرا به روشنی افق وسیع تر و پهنای گسترده تری را می دید و برای رسیدن به آن، از تحمل زحمت ها و مرارت ها، ابایی نداشت.

حاصل این اهتمام با اهمیت، تربیت افرادی بود که تن به هیچ ذلتی ندادند و راست قامتان جاودانۀ تاریخ گشتند و با خصال عالی انسانی، مروّج فضیلت و معرفت گردیدند.

اُسوۀ اقتدار و معنویت

آغاز نوشتار را با غزلی از حضرت امام خمینی رحمه الله زینت می دهم:

با که گویم راز دل را کس مرا همراز نیست                                 از چه جویم سرّ جان را، در به رویم باز نیست

ناز کن تا می توانی غمزه کن تا می شود                                         دردمندی را ندیدم عاشق این ناز نیست[1]

امام خمینی سرآمد کاروانی از عالمان و عارفان است که توانست در تأسّی و اقتدا به خاتم رسولان و خاندان مطهرش، برهمگنان خویش سبقت و پیشی گیرد و خود، اُسوۀ تشنگان حق و جویندگان زلال حکمت و سالکان طریق تزکیه و تهذیب گردد.

آن روح قدسی به پیروی از اجداد طاهرینش، نخست سجایای اخلاقی و کرامت های انسانی را در وجود خود متحقّق و متجلّی ساخت، آن گاه دلیل و هادی راه گشت و با فیض انفاس قدسی و مدد دم مسیحایی خود، بر قلب ها و جان های مرده، حیات، پویایی و تحرک بخشید و آنان را که استعداد هدایت و سعادت داشتند، از گرداب هلاکت و غرقاب فنا رهانید و به ساحل آرامش، نجات و امید رهنمون ساخت.

امام خمینی منشور منوّری از فضایل و مکارم را در وجود خویش پدید آورد که بی شک والاترین و برجسته ترین آن ها، همان بُعد معنوی و ملکوتی ایشان است. خدامحوری و خداجویی به همراه انقطاع کامل از تعلقات مادی و دنیوی و نیز رستن از تمامی حجاب ها، از ویژگی های برجستۀ آن عبد صالح به شمار می رفت.

در واقع به قول آیة الله  علی اصغر معصومی، تأکید امام بر این بود که پیروانش به خدا توجه کنند. اصولاً امام، عالَم را محضر خداوند تلقّی می کرد و غرق در حق بود؛ او هیچ گاه خود را مطرح نمی کرد و خویشتن را ذوب در توحید نموده بود؛[2] خدمتگزار مردمانی بود که خداجویی، راه و روششان به شمار می رفت، و به افراد جامعه ای اعتنا می نمود که برای گسترش فضایل و مکارم می کوشیدند و در این راه، جام شهادت نوشیدند.

امام کسی است که می فرماید: «من در عمرم جز از خداوند متعال از کسی نترسیده ام»؛ همین امر سبب شده بود که ایشان از اقتدار فراوانی برخوردار باشد، به گونه ای که تلاطم های سخت و حوادث روزگار نتوانست تزلزلی در عزم راسخش پدید آورد.[3]

ایجاد اتحاد بین عرفان و اجتماع

نگرش امام به عرفان، با دیدگاه دیگران تفاوت بارزی داشت؛ ایشان با احاطه ای چشمگیر به متون عرفانی، تلفیقی دقیق و تا حدودی ذوقی از مکاتب و نظرگاه های تصوّف سنّتی برای خود داشت؛ که به مدد نقّادی و وجود متفاوت شخصیت ایشان، تعدیل شد و هیأتی متکامل و پویا به خود گرفت. گرایش این ابَر مرد جهان معاصر به عرفان، چه از طریق اساتید و چه از طریق تلاش های شخصی و مطالعات گوناگون و تفکر و جهان بینی خاصی که داشت، سه مرحله را در بر گرفت: نخست، ملاحظات و آموزه های عرفان سنّتی؛ دوم، نقّادی و ارزیابی ایشان از اندیشه های عرفانی علمای سلف؛ سوم، به کارگیری این تفکر عرفانی در مجموعه ای که اجزای دیگر آن را فقه، فلسفه، اخلاق، تفسیر و... تشکیل  می داد.

اندیشۀ عرفانی امام در چهارچوب وجوه مذکور، در واقع بزرگ ترین تلاش علمای متأخر برای حل تناقض آشکار میان عرفان و واقعیت های اجتماعی به شمار می آید؛ زیرا به دو دلیل ماهیتی و تاریخی، فاصلۀ زیادی بین عرفان و جامعه پدید آمده و گرایش و پرداختن به یکی، انسان را نسبت به دیگری بیگانه ساخته و موجب دوگانگی در حیات اجتماعی گردیده بود؛ و این امام خمینی بود که با آن جنبه های عمیق عرفان علمی و عملی، نوعی اتحاد و همگونی در میان امت اسلامی، آن هم پس از مدت ها نزاع و تخاصم و تشتّت، ایجاد کرد. یکی از رموز اقبال آحاد مردم و طبقات گوناگون به ایشان، دقیقاً در این ویژگی نهفته است.

او می نویسد: اصل وجود حقیقت کمال و سرچشمۀ جلال و جمال است؛ پس صرف وجود، صرف وحدت و صرف کمال است؛ پس صرف وحدت نیز صرف کمال است.[4]

در همان مواقعی که امام مشغول مراقبه و تهذیب نفس بوده و در کسب کمالات عرفانی اهتمام می ورزیده است، می نویسد: یکی از مقاصد بزرگ شرایع و انبیای عظام که علاوه بر آن که خود مقصود مستقل است، وسیلۀ پیشرفت مقاصد بزرگ و دخیل تمام در تشکیل مدینۀ فاضله می باشد، توحید کلمه و توحید عقیده و اجتماع در مهام امور و جلوگیری از تعدّیات ظالمانۀ ارباب تعدّی است، که مستلزم فساد بنی الانسان و خراب مدینه فاضله است. و این مقصد بزرگ که مصلح اجتماعی و فردی است، انجام نگیرد مگر در سایۀ وحدت نفوس و اتحاد هِمَم و اُلفت و اُخوّت و صداقت قلبی و صفای باطنی و ظاهری، که جمعیت به طوری شوند که بنی نوع آدم تشکیل یک شخص دهند و تمام کوشش ها حول یک مقصد بزرگ الهی چرخ زند. و اگر چنین مودّت و اُخوّتی در یک نوع یا یک طایفه پیدا شد، غلبه کنند بر تمامی طوایف و مللی که در این طریقه نباشند.[5]

در جست و جوی عرفان راستین

چشم روشن کن ز خاک اولیا                                     تا ببینی ز ابتدا تا انتها

سرمه کن تو خاک این بگزیده را                                 هم بسوزد هم بسازد دیده را[6]

عرفان امام، مصداق کلام نورانی رسول اکرم صلی الله علیه و آله است که فرموده اند: «رهبانیة اُمّتی الجهاد». او با تفکری عارفانه، نیروهای عاشق را، نه به کنج دیرها و صومعه ها، که برای دفاع و مبارزه به میادین ایثار و شهادت رهسپار می نماید؛ ذکر و وردی که به سالکان ره دوست می آموزد، نه «یا حق» و «یا هو» در خانقاه است، که فریاد «الله  اکبر» بر فرازینقله های شرف و انسانیت است؛ لباسی که بر تن میهمانان بزم یار می کند، نه خرقه و پشمینۀ صوفیان است، که لباس رزم و دفاع و مقاومت می باشد؛ ندایی که برای ترنّم به یاران یاد می دهد؛ نه ندای دروغین صوفیان برای جلب مشتری است، که رمز «یا محمّد» و «یا علی» و «یا زهرا» و «یا حسین» برای حماسه آفرینی در میادین نبرد علیه باطل است. او ارزش فداکاری و شهادت را این گونه ترسیم می نماید:

در آینده ممکن است افرادی ـ آگاهانه یا از روی ناآگاهی ـ در میان مردم این مسأله را مطرح نمایند که ثمرۀ خون ها و شهادت ها و ایثارها چه شد؟ این ها یقیناً از عوالم غیب و از فلسفۀ شهادت بی خبرند و نمی دانند کسی که فقط برای رضای خدا به جهاد رفته است و سر در طَبَق اخلاص و بندگی نهاده است، حوادث زمان به جاودانگی و بقا و جایگاه رفیع آن لطمه ای وارد نمی سازد... خدا می داند که راه و رسم شهادت کور شدنی نیست و این ملت ها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت، مزار عاشقان و عارفان و دل سوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود...

خداوندا! این دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روی مشتاقان باز و ما را هم از وصول به آن محروم مکن.[7]

امام پس از پژوهش های توأم با پارسایی و پروا پیشگی، از عرفان مصطلح فراتر رفت و حماسه و فداکاری را با حالاتی از عرفان و شهود توأم نمود؛ سپس معتقد گردید که باید از رهگذر عشق و در تحت توجهاتِ ولایت به خدا رسید:

در جرگه عشاق روم بلکه بیابم                                    از گلشن دلدار نسیمی، ردپایی[8]

امام خمینی در طریق عرفان به این حقیقت واقف بود که انسان عارف، به میزانی نیاز دارد که با آن حق را از باطل تشخیص دهد و آن، محور بودن قرآن و عترت می باشد؛ زیرا تفکر عرفانی به دلیل تأثیرپذیری از برخی مسائل، مصون از خطا و اشتباه نمی باشد، و طیّ این راه بدون بهره مندی و استمداد از کلام وحی و خزّان الهی امکان ندارد. و آن کسی که اهل بیت علیهم السلام را حق بداند و از فروغ آن ستارگان درخشان پرتو بگیرد، در پیمودن مسیر عرفانی، دچار تزلزل و اشتباه نمی شود.

حضرت علی علیه السلام تأکید می فرمایند که این دو ستون ـ خدا محوری و سنّت رسول اکرم صلی الله علیه و آله ـ را برپای دارید و این دو چراغ را فروزان نگاه دارید.[9]

به باور امام خمینی، قرآن مظهر رحمت الهی است که تمامی کمالات در آن درج شده و نازله ای غیبی است که در جامۀ الفاظ و عبارات در آمده تا بشر را با حقایق ملکوتی اُنس دهد. البته شرط بهره وری هر چه تمام تر و کامل تر از قرآن، پاکی درون، رفع موانع و شاگردی نزد مفسّران و معلمان واقعی قرآن ـ که اهل بیت علیهم السلام هستند ـ می باشد. امام بعد از آن که عظمت کلام الهی را از جمیع جهات، مورد بررسی قرار می دهد و راه استفاده از مطالب آن را گوشزد می نماید، از فراگیران می خواهد تا برای آن که نورانیت قرآن بیش تر بر صفحۀ دلشان پرتوافشانی کند، آلودگی های درونی و حجاب های باطنی را از بین ببرند.[10]

امام به موازات این حرکت عرفانی و استفادۀ معنوی از قرآن، خاطر نشان ساخت که کلام وحی، بیدار کنندۀ آدمیان و موجب پرخاش علیه ستمگران و متجاوزان می شود و افزود که حیات و مَجد مسلمانان در گذشته به دلیل عمل به قرآن، و درماندگی و سستی آنان نیز در اثر جدایی از قرآن است. و اگر مسلمانان، تجدید حیات معنوی و سرافرازی می خواهند، باید به این صحیفۀ آسمانی روی آورند. ایشان می فرمایند: مسئولیت پاسداری قوانین الهی و عمل به قرآن کریم، تنها راه بازیابی عظمت و عزّت و شکوه پیشین اسلام و مسلمین، مسئولیت پاسداری وحدت و برادری، تنها ضامن استقلال سرزمین های اسلامی و زدایندۀ هرگونه نفوذ استعمار است.[11]

امام در سیرۀ عملی نیز سالیان متمادی، معتکف آستان قرآن بود و با تهذیب و خروج از قفس تنگ و تاریک نفس امّاره، با آن اُنسی مقدّس داشت و از خرمن این اثر جاویدان و بارقۀ الهی، خوشه های فراوانی فراهم آورد و از چشمۀ با صفایش بهره ها برد. اُنس او با قرآن، با رعایت آداب ظاهری و باطنی توأم بود و هر جا که می نشست، آن را بالاتر از خویش می گذاشت و هیچ چیزی را بر روی آن قرار نمی داد. در حال تلاوت قرآن به گونه ای بود که گویی در محضر و منظر حق نشسته است. در هنگام قرائت آن، با وضو و نیز حالتی توأم با ادب، سکون و وقار، چهار زانو می نشست و به جایی تکیه نمی نمود؛ همچون کسی که می خواهد نزد بزرگی قرار گیرد.[12]

پرتوهای پر تابش

امام خمینی از دوران نوجوانی، دل به محبت خاندان عصمت و طهارت سپرد؛ اما به تدریج این عشق مقدّس، با معرفتی ژرف و اطاعت از فرامین ائمه ـ که در واقع دستورهای خداوند بود ـ توأم گردید و هر چه در عمل به تعلیمات خاندان پیامبر اهتمام می ورزید، به همان اندازه اشتیاقش نسبت به آن فروغ های فروزان رو به فزونی می گذارد.

امام می کوشید تا تجسّمی از سیرۀ اهل بیت را در زندگی خویش به نمایش بگذارد و به عنوان اُسوه ای برجسته، قوی ترین تأثیر را در عرصه های اخلاقی، سیاسی و اجتماعی بروز دهد. او نه تنها از طریق زبان و بیان و نوشته هایش تعالیم و ارزش های دینی را تبلیغ و ارشاد می نمود، بلکه به آن درجه از تزکیه و تهذیب رسیده بود که اعمال و کردارش برای مردم، سرمشق و مشحون از اندرزهای ارزنده به شمار می رفت. و این ویژگی، مصداق فرمایش امام صادق علیه السلام است که فرموده اند: «کونوا دُعاةً للناس بالخیر بغیر ألسنتکم»؛[13] با غیر زبانتان، دعوتگر مردم به نیکویی باشید. ایشان طیّ بیاناتی یادآور شده اند:

... ما تابع حضرت رسول صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام هستیم که همۀ امور دست آن ها بود، حکومت تشکیل دادند و مردم را هدایت نمودند.[14]

بسیاری از خصوصیات رفتاری و کرداری امام، الهام گرفته از سیره و شیوۀ اهل بیت علیهم السلام بود؛ به عنوان نمونه، به برخی از این خصوصیات اشاره می کنیم:

1. امام همچون حضرت علی علیه السلام در ستیز با دشمنان، برخوردی قاطع و استوار داشت، بدون آن که هراسی به دل راه دهد. اما در ضمن این صلابت و اُبهت، در مواجهه با بینوایان، محرومان و کودکان، مهربانی خاصی از خود بروز می داد.[15]

2. امام عبادت را به بهترین شکل انجام می داد و ضمن آن که در مسائل علمی، بر همگنان برتری داشت، از لحاظ عبادی نیز بر زاهدان و عارفان رجحان خویش را نشان داد. او همچنان که به مسائل اخلاقی و شرعی و امور مستحبی و نوافل، تقیّد ویژه ای
داشت، در صحنه های سیاسی نیز چون سیاست مداری مجرّب و مسلط، اعلام موضع می نمود و پیروان را به نبرد با کفر و شرک و الحاد فرا می خواند و استکبار را به استیصال و درماندگی وا می داشت. در واقع، همان گونه که پیرامون جد بزرگوارش حضرت علی علیه السلام گفته اند: «جمعت فی صفاتک الأضداد» امام خمینی نیز شخصیتی با ابعاد گوناگون و حالاتی به ظاهر مختلف داشت.[16]

3. در وصف ائمه نقل کرده اند که آن وجودهای بزرگوار، در ضمن فروتنی و خاکساری، دارای هیبتی معنوی بودند و این حالت، موجب می گردید که مردم همواره در مقابل آنان از خود احترام و تکریم نشان دهند و حتی دشمنان، تحت تأثیر مهابت ائمه قرار گیرند. امام نیز وقتی در جلساتی حضور می یافت، با وجود آن که در کمال فروتنی با حاضران برخورد می نمود، اما ابهتش همۀ افراد را تحت تأثیر قرار می داد.[17]

4. جاه و مقام نتوانست بر حالات معنوی امام اثر منفی بگذارد؛ او از تشریفات و تجمّلات رنج می برد و همواره در زندگی، ساده می پوشید و از غذاهای رنگارنگ اجتناب می نمود و می کوشید تا در شرایطی مشابه افراد فقیر و محروم جامعه زندگی نماید.

5. امام خمینی همچون اجداد طاهرینش، در راه احیای حق و برافراشتن پرچم فضیلت و تقوا، رنج های فراوانی دید و سختی های طاقت فرسایی را تحمل کرد و آن گاه که عده ای و بیش از همه، مقدّس نمایان و اهل تحجّر و به عبارتی، «جاهلانِ متنسّک» از تسلیم به حقیقت سر می تافتند و در اجرای فرمانش سستی نشان می دادند، دل او از درد و رنج مشحون می گردید و هاله ای از حزن و اندوه، قلبش را تحت فشار قرار می داد.

6. شیوۀ زندگی اهل بیت علیهم السلام در برخورد با افراد مخالف این بود که به جای انتقام گرفتن، به آنان خوبی می نمودند. امام خمینی نیز در برابر دشمنان و مخالفان، تا آن جایی که به ارزش ها و مقدّسات خدشه و لطمه ای وارد نمی ساخت و مرداب های تفکرات آلوده، اقیانوس مسلمین را خراب نمی کرد، نرمش و ملایمت نشان می داد و در جلسات خود، غالباً سخنانی از رحمت بیان می کرد و اعتقاد داشت که ملایمت و جهت رحمت، بیش تر از جهت خشونت اثر می کند.[18] و البته اجرای حدود الهی و قاطعیت نشان دادن در برابر مجرمان و خلافکاران و خاطیان را برای اصلاح، پاکی و آرامش جامعه، مفید می دانست.[19]

7. امام در خطرخیزترین توطئه ها و صحنه های خوفناک، با شهامت و صلابت، حضوری فعّال داشت و از کاهش طرفداران یا قدرت یافتن دشمن و تهدیدهای او هراسی به دل راه نمی داد و چون شهید آیة الله  سعیدی به ایشان عرض کرد: «شما را تنها می گذارند»، امام در جواب آن شهید فرمود: اگر جنّ و انس یک طرف باشند و من یک طرف، همین است که می گویم.

به دشمن روی خوش نشان نمی داد و با عزّت نفس و صلابت معنوی، کوچک ترین اعتنایی به مقامات سیاسی و کارگزاران طاغوت نداشت و این ویژگی را از سیرۀ معصومان علیهم السلام الهام گرفته بود؛[20] چرا که حضرت علی علیه السلام هم فرموده اند: «کونوا للظالم خصماً، و للمظلوم عوناً...».[21] پیروزی هدف نهایی اش نبود و هدف عالی تری را تعقیب می نمود و آن، رضای حق و وصال او بود.

8. حضرت سید الشهدا علیه السلام و یارانش جز به توحید محض نمی اندیشیدند و شخصیتشان با عشق به حق پرستی عجین گشته و دل از هر چه غیر او است، شسته بودند. ارائه این شاخصۀ توحیدی از قیام کربلا، بیان زیبایی از ماهیت عرفان عاشورایی است که امام خمینی هم بدان اشاره دارد.

رمز و راز قیام اسلامی امت ایران به رهبری امام خمینی و پیروزی بر طاغوت و استکبار جهانی، الهام گرفتن از قیام کربلا بود و به فرمودۀ امام خمینی: اگر این مجالس وعظ و خطابه و عزاداری و اجتماعات سوگواری نبود، کشور ما پیروز نمی شد. همه در تحت بیرق امام حسین ـ سلام الله  علیه ـ قیام کردند.[22] و این موضوع، از جلوه های روشن پیوند عرفان و حماسه در نهضت حسینی و انقلاب خمینی است.

انتقاد از اهل انزوا

امام خمینی همواره مدافع عرفان راستین بود و با طریقۀ صوفیه که جز خودپروری و تقوا کُشی ثمری ندارد، مخالفت می ورزید. آن روح قدسی، روش معمول اهل تصوّف را که عرفان را در انزواطلبی، دوری از مردم، خلوت گزینی، ترک دنیا، کسالت، خرقه پوشی و خانقاه نشینی، خلاصه کرده اند و برداشتی سطحی، قشری و احیاناً انحرافی از معارف معنوی دارند، مردود می شمارد:

در حلقۀ درویش ندیدیم صفایی                                  در صومعه از او نشنیدیم ندایی[23]

جدای از نقاط مثبتی که میراث بزرگ عارفان، در اسلام دارند، از گذشته های دور طرز تفکر و چگونگی تلقّی آنان از برخی مفاهیم اسلامی، امت اسلامی را درگیر مشکلات و سوء تعبیرهایی نموده است و برخی از مشاهیر این شیوۀ معرفتی کوشیده اند از همۀ تعالیم دینی، برداشت های یک بُعدی ارائه دهند. این شیوه، جامعیت اسلام را در معرض خطری جدی قرار داده است.

امام خمینی این نگرش عرفانی را به نقد کشید و قابلیت های استفاده از حقایق عرفانی را به اموری محدود، منحصر نکرد و گسترۀ بهره گیری از آن را به سیاست و زندگی تسرّی داد و ثابت نمود که لازمۀ عارف بودن، عزلت طلبی و انزواگزینی نیست، و بی تفاوتی در مقابل مسائل و معضلات افراد جامعه، عرفان را زایل می نماید. به همین دلیل فرمودند: یک مدت زیادی گرفتار عرفا ما بودیم... خدمتشان خوب بود؛ اما گرفتاری برای این بود که همه چیز [را] بر می گردانند به آن طرف....[24]

امام در مذمّت صوفیان نوشت: آن بیچاره ای که خود را مرشد و هادی خلایق داند و در مسند دستگیری و تصوّف قرار  گرفته... اصطلاحات این دو دسته را به سرقت برده و سر و صورتی به متاع بازار خود  داده... [و] گمان کرده به لفظ «مجذوب علیشاه» یا «محبوب علیشاه»، حال، جذبه  و  حبّ دست  می دهد.[25] او این گونه صوفیان را بی خبر از فهم حقایق و محروم از وصل دوست می داند و صفاتی چون نامحرم[26]، عربده کشی[27]، دم زدن از خویشتن[28]، مدعی اِنّیت (نه حق طلب)[29]، بی صفا[30] و دغل باز[31] به آنان می دهد. این یک اصل مسلّم قرآنی است که انسان در آنچه خدا به او عطا کرده، باید سرای جاوید را بطلبد، و نصیب خود را از دنیا فراموش نکند.[32]

شرح درد اشتیاق

امام خمینی رحمه الله با وجود این انتقادها و ملامت ها از صوفیان، به مخالفان این مشی معنوی تاخته و فرموده است: انکار مقامات عارفین و صالحین را نکنی و معاندت با آنان را از وظایف دینی نشمری.[33]

به اعتقاد او، به همان اندازه که عرفان منفی، ایستایی و رکود به بار می آورد و فرهنگ انزواگزینی و خودمحوری را ترویج می کند، عرفان ناب به اعتدال و رعایت واقعیت ها توجه دارد و عارفی که این گونه فکر می کند، ضمن آن که به تزکیۀ درونی و طهارت باطن توجه می کند، افراد جامعه را از باتلاق معاصی و مرداب مفاسد و دنیازدگی می رهاند. این گونه عرفان با تقویت روحیۀ فداکاری و مقاومت در افراد، آنان را برای محو مظاهر شرک، کفر، نفاق و ستم بسیج می کند. عرفان راستین، هیچ واقعیتی را از عالم هستی حذف نمی کند، بلکه همۀ عالم را با یک عامل قدسی درونی، صیقل می دهد و شفاف می نماید و
انعکاس نور الهی را در تمام ذرات و روابط اجزای جهان هستی نشان می دهد.[34] عرفان حقیقی ناامیدی را که چون موریانه ای جوامع انسانی را از درون تهی می سازد، ریشه کن می نماید و اعتدال، امیدواری و اعتماد به نفس را که با توکل و توسل توأم است، مشی خویش قرار می دهد.

اساسی ترین مختصات عرفان ناب را قرآن ترسیم کرده است: «قُلْ إنَّ صَلاَتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیَایَ وَ مَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ».[35]

اصولاً قرآن، دنیا را عرصه ای برای سبقت در خیرات می داند.[36] رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرموده اند: «سه گروه در قیامت شفاعت می نمایند و شفاعت آنان مورد قبول خداوند است: پیامبران، عالمان و شهیدان».[37]

نیل به این مقام از بهترین آمال عارفان خدا است و آنچه خواستۀ حتمی عارف است،  در اختیار شهیدان شاهد قرار دارد؛ و رسیدن به اهداف الهی و لقای حق نیز از طریق  جهاد و مبارزه و تلاش سازنده میسّر است و عارفی که مشغول تزکیۀ درونی است،  هرگز جهاد اصغر را ترک نمی کند، وگرنه بی گمان، در جهاد اکبر نیز شکست می خورد.[38]

عارف راستین، پرورش یافتۀ مکتب انبیا و مأنوس با فرهنگ اولیا، عاشق حق، مجاهد فی سبیل الله ، آراسته به اخلاق وارستگان، همراه و همراز ابرار و حامی محرومان و رنج دیدگان است[39] و حضرت امام، این گونه بود و به همین دلیل: خطاب به او، باید با شاعر معاصر هم آواز گردید:

خرقه پوشان به وجود تو مباهات کنند                          ذکر خیر تو در آن سوی سماوات کنند[40]

ستوده خصالی سیاستمدار

آیة الله  میرزا محمّد علی شاه آبادی (1292 ـ 1369 ه . ق) که تحصیلات خود را در نجف اشرف و سامرا دنبال کرده بود، در حدود سال 1330 ه . ق به ایران مراجعت نمود و در خیابان شاه آباد تهران  سکونت اختیار کرد و به مدت هفده سال به تبلیغ دین و صیانت از ارزش ها و مبارزه با نظام جور  پرداخت.

مرحوم شاه آبادی با وجود این که صرفاً به عنوان عالمی ممتاز در اخلاق و عرفان شناخته شد، به این ویژگی اکتفا ننمود و به صحنه های سیاسی گام نهاد و کوشید تا علمای تهران را برای مبارزه با ستم و استکبار متحد سازد. اما با درهم شکسته شدن اتحاد علما و در اعتراض به جنایت های رضا خان، تصمیم گرفت در حرم حضرت عبد العظیم متحصّن شود. این تحصّن، یازده ماه به طول انجامید که آیة الله  شاه آبادی طیّ آن، به عناوین مختلف، علیه حکومت وقت سخنرانی کرد. در یک دهۀ عاشورا در همان ایام در صحن امامزاده حمزه علیه السلام ـ که همه ساله تعزیه خوانی برگزار می شد ـ مانع اجرای این نمایش گردید و
مراسم مذکور را به مجلس موعظه تبدیل کرد و شخصاً در این ده روز به منبر رفت و در هر جلسه، موضوعی را سه مرتبه تکرار کرد و در آخرین جلسه، چنین گفت:

خدایا تو شاهد باش که من به علمای اَعلام در نجف اشرف و قم و مشهد و اصفهان و سایر بلاد، نوشتم و بر آنان حجّت را تمام کردم؛ و در این ده شبانه روز هم اگر این مرتبه را بگویم، جمعاً سی مرتبه گفته ام و برای اقشار مختلف نیز حجّت کردم که این چاروادار (رضا خان) با من دشمنی و عناد ندارد، این با قرآن و اسلام مخالف است و چون من و امثال من را حامی و حافظ اسلام و قرآن می داند، مخالفت می کند. اگر به او مهلت داده شود، اسلام و قرآن را در این مملکت از ریشه خشک خواهد کرد.[41]

هنر امام خمینی این بود که عرفان و شریعت را به سیاست پیوند زد و راه سعادت و رستگاری دنیوی و اخروی را در این پیوند جست وجو کرد. ولی نکتۀ مهم این است که امام این هنر را از چه کسی آموخت؟

به نظر می رسد یکی از ریشه های این هنر، در شخصیت استاد فرزانۀ آن عارف فرزانه، یعنی مرحوم آیة الله  میرزا محمدعلی شاه آبادی نهفته است و امام این درس بزرگ را نزد آن مرد بزرگ آموخته است.

اگر چه شاه آبادی به عرفان شهرت دارد و آغاز آشنایی این استاد و شاگرد از بحث های فلسفی و عرفانی آغاز می شود، امام می گوید: در مدرسۀ فیضیه ایشان را ملاقات کردم و یک مسأله عرفانی را از ایشان پرسیدم. شروع کردند به گفتن؛ فهمیدم اهل کار است.

ولی رابطۀ استاد و شاگردی این دو در حوزۀ عرفان، آن قدر طولانی و عمیق گردید که به مرحلۀ عشق و ارادت صعود نمود. امام بارها از این عارف بزرگوار و معلم اخلاقش، با تجلیل فراوان نام می برد و هر وقت به نامش می رسد، الفاظی چون «دام ظلّه» و «روحی فداه» را در موردش به کار می برد.

تجاذب و تجانس روحی و فروتنی در برابر استاد مذکور، باعث شد که امام امت دربارۀ استاد عارف خویش بفرماید: من در تمام عمرم مردی به این لطیفی ندیده ام؛ لطافت روحی عجیبی داشت و آیة الله  شاه آبادی را گنجینه ای تشخیص داده بودم که اگر هشتاد سال هم درس بگوید، در درس او حاضر می شوم.

آن عارف مبارز نیز با شاگردش صمیمی بود و می گفت: روح الله  واقعاً روح الله  است. یا: روح الله  فرد خاصی است.[42]

آیة الله  شاه آبادی علاوه بر آن که سیاست های جاری را می شناخت و دارای رفتار مبارزاتی بود، اندیشۀ سیاسی داشت و رئوس کلی نگرش سیاسی او را می توان در کتاب شذرات المعارف که وی تألیف و تدریس کرده، مشاهده نمود. هنگامی که نام این اثر به گوش می خورد، آنچه در خاطرۀ آدمی ترسیم می گردد و انتظارش را دارد، طرح مباحثی در باب معرفت شهودی و عرفان و مقولاتی از این دست است. اما بحث های این کتاب، از امور اجتماعی و سیاسی و معالجۀ مشکلات جوامع با سیاست های اسلامی آغاز می گردد، و به مباحث عمیق عرفانی و شهودی و بحث های اسماء، صفات و مظاهر آن ختم می گردد. در واقع، واژگان اسلام، عرفان و سیاست، از بنیان های اساسی اندیشۀ آیة الله  شاه آبادی است که خودش در عرصۀ عمل و رفتار، این طرح را به اجرا می گذارد و همین بنیاد ژرف است که در دهه های بعد در اندیشه و سیرۀ عملی امام خمینی، به عنوان بزرگ مرد احیاگر اسلام ناب محمّدی در عصر حاضر، در تابلویی عظیم به شرح، بسط و تعمیق می نشیند و عرض اندام می کند و به طور تفسیرگونه و تقریر و تحریر یافته، از اندیشه موجز و درهم پیچیدۀ مرحوم شاه آبادی در کتاب های مختلف امام مشاهده می گردد.

نکات اساسی نظریۀ امام در این مجموعۀ نورانی در دو محور خلاصه می شود: محور  اول، پیوند شریعت و طریقت (ظاهر و باطن دین)؛ محور دوم، پیوند سیاست و شریعت است. اولین محور در، شرح دعای سحر مطرح شده است: عارف کامل کسی است که... دارای دو چشم باشد... ظاهر و باطن کتاب الهی، هر دو را ببیند... ظاهر بدون باطن، جسم بدون روح و دنیای بدون آخرت است. به باطن نیز جز از طریق ظاهر نمی توان دست یافت... کسی که با چنگ زدن به ظاهر دینی، خود را به باطن شریعت برساند و به آینه نظر افکند تا جمال محبوب را مشاهده کند، به راه مستقیم راه یافته  است.[43]

محور دوم ـ که مبنی بر پیوند سیاست و دین است ـ از بدیهیات و ضروریات سیرۀ عملی و نظری امام خمینی است. امام با قسم به لفظ جلاله، اعتقاد دارد: و الله ! اسلام تمامش سیاست است.[44]

و بر این باور است که: این معنا را که کسی بگوید: «اسلام به زندگی چه کار دارد»، این جنگ با اسلام است؛ این نشناختن اسلام  است.[45]

چشمه ای که در کویر جوشید

تربیت شاگردانی که بتوانند با مسلّح شدن به حکمت و عرفان، در مقابل افکار پوچ و جریان های مخالف بایستند، نخستین اقدام امام در حوزۀ علمیه قم به شمار می آید؛ و لذا تدریس این مباحث را از سال 1324 ه . ش شروع نمود.

ایشان در مدرسۀ فیضیه، منظومه حکمت و در منزل، اسفار ملاصدرا را درس می گفت. همچنین مدتی شرح قیصری بر فصوص را تدریس می نمود. ولی محیط، لیاقت آموزش اشرف علوم و فنون، یعنی عرفان را نداشت، آیة الله  سید جلال الدین آشتیانی می گوید: روزی از آن جناب پرسیدم: آیا آنچه شارح قیصری در فرق بین عطایای ذاتی و اسمائی نوشته، به نظر حضرت عالی درست است؟ فرمودند: «نه» و به نحو اختصار فرق بین این دو را بیان کردند. عرض کردم: حیف نمی باشد که منع فیض می فرمایید؟ اگر همین فصوص قونوی را که با تعلیقات آقای میرزا هاشم اشکوری چاپ شده، برای افراد مستعد تدریس نمایید، اشکالی پیش می آید؟ فرمودند: «با انتحار مساوی است و عیب دیگری ندارد!»[46]

نظر امام این بود که چون سطح این دروس بالا است، هر کسی نباید در آن ها شرکت کند. از این رو به سختی شاگرد می پذیرفتند. اشخاصی چون متفکر شهید آیة الله  مطهری، آیة الله  دکتر مهدی حائری و حاج شیخ جواد جبل عاملی برای استفاده از این مباحث حضور می یافتند. آیة الله  دکتر محمد صادقی تهرانی می گوید: آغازگر اتصال ما به معارف اسلامی، مرحوم آیة الله  شاه آبادی بود.

وی همچنین خاطر نشان نموده است: وقتی وارد حوزه علمیۀ قم شدم، ناراحت بودم که از استادم فاصله گرفته ام؛ فکرم به این موضوع مشغول بود که برخی از دوستان گفتند: در فیضیه شخصی است که از شاگردان مخصوص مرحوم شاه آبادی بوده، به نام «حاج آقا روح الله  خمینی»، ایشان درس منظومه می دادند. بدون مقدمه و اطلاع و اجازۀ قبلی وارد درس شدیم، بحثشان عمیق ترین و مهم ترین مباحث فلسفۀ توحیدی بود؛ نشستیم و گوش دادیم. البته این مباحث را در درس فلسفۀ عرفانی آیة الله  شاه آبادی و دیگران شرکت کرده و یادداشت نموده بودم؛ امام خیلی ناراحت شدند، فهمیدم که درس خصوصی است و باید با اجازه وارد می شدم. ایشان آخر درس فرمودند: چون بحث مهمی است، و از مهم ترین مضامین عرفانی و فلسفی است، آقایان این درس را بنویسند، ما نوشتیم و فردا دادیم ببینند. پس فردا که طبق معمول به درس رفتم، امام فرمودند: مطالب را عمیقاً همان طور که من گفتم و یا بهتر، شما نوشتید. عرض کردم: با درس شخصی مأنوس هستم که تعبیر شما در باره اش «أعلم فی الأرض» است. از آن موقع با هم مأنوس شدیم.[47]

امام در سن 27 سالگی تدریس کتب عرفانی و حِکمی را آغاز کرد و مقیّد بود در مجلس درسشان افراد ساخته شده، فاضل و معتقد راستین حضور یابند؛ با این وجود، با امتحان کتبی و شفاهی که مرتب از شاگردان به عمل می آورد، آنان را کنترل می نمود.[48]

امام در هنگام تدریس حکمت و عرفان، از سوی برخی جاهلان متنسّک تحت فشار بود و مرحوم حاج سید احمد آقا (فرزند ایشان) در این مورد گفته است: مقدّس مآب ها در زمینۀ دروس عرفانی و فلسفی، تحمل بینش امام را نداشتند. اما امام، شکستن این جو متحجّر را در درون حوزه به عنوان قدم نخستین مبارزه تشخیص دادند و روحیه و توان علمی و مبارزاتی ایشان که وامدار خداوند متعال بود، نگذاشت در مقابل جمود فکری متحجّرین شکست بخورند.[49]

مرحوم آیة الله  حاج میرزا جواد ملکی تبریزی بحث خصوصی داشت، که امام خمینی جزو حاضران در آن بحث بود. امام پس از رحلت مرحوم ملکی، این درس اخلاق را عصر روزهای جمعه، با شرح منازل السائرین خواجه عبدالله  انصاری برای جمعی از اهل علم و عده ای از مقدّسین بازار، ادامه دادند. درس مزبور که در مدرسۀ فیضیه برگزار می شد به دلیل آن که ضمن بُعد اخلاقی و عرفانی، از مسائل سیاسی دور نبود، توسط عُمّال رضاخان تعطیل گردید. تا آن که به مدرسۀ مرحوم حاج ملا صادق انتقال  یافت.[50] کتاب اربعین حدیث ایشان بخشی از همین درس های اخلاقی است که در سال 1358 ه . ق از تألیف آن فارغ گشته اند.[51]

درس اخلاق امام ـ که هشت سال ادامه داشت ـ بر قرآن و حدیث متکی بود و امام در هنگام طرح مباحث آن، چنان با اخلاص به بیان آن می پرداخت که بسیار دلنشین و تأثیرگذار بود و در روح حاضران، نفوذ می کرد و آنان را دگرگون می نمود. امام می خواست با این درس، ضمن تعلیم مکارم اخلاقی و مبارزه با آفات نفسانی (از جمله ترس و هراس) زمینه های فکری ـ تربیتی لازم برای مبارزه با رژیم شاه را به وجود آورد؛ و یا حداقل از گرفتار شدن اغلب مردم در دام های الوانی که دستگاه ستم گسترده بود، جلوگیری کند.[52]

شهید آیة الله  مطهری دربارۀ اثرات این درس نوشته است: درس اخلاقی که به وسیلۀ شخصیت محبوبم، در هر پنج شنبه و جمعه گفته می شد و در حقیقت، درس معارف و سیر و سلوک بود ـ نه اخلاق به مفهوم خشک علمی ـ مرا سرمست می کرد... بخش مهمی از شخصیت فکری و روحی من در آن درس و درس های دیگر ـ که در طی دوازده سال از آن استاد الهی فرا گرفتم ـ انعقاد یافت و همواره خود را مدیون او دانسته و می دانم. راستی که او روح قدس الهی بود![53]

امام در دوران جوانی، متأثر از اساتید عرفان و اخلاق بود و در همین سنین که سیاست های ضد اسلامی رضا شاه را مشاهده می کرد، با تألیف و تدریس علوم اخلاقی و عرفانی، از فرهنگ اسلام پاسداری کرد. و این موضوع را تا ایستادگی در برابر کارشکنی عمّال رژیم در تعطیل کردن مجلس درس و بحث، ادامه داد.[54]

در خصوص گذر امام از عرفان در مراحل اولیه و وارد شدن به حوزۀ سیاست در مراحل بعدی زندگی، باید یادآور شد که آثار عرفانی امام، چیزی جز به رشته سخن درآوردن سلوک و پیشرفت مداوم ایشان به سوی منبع حقیقت نبود. می توان گفت، سازماندهی مردم برای قیام اسلامی و مبارزه با ستم و استکبار توسط امام، در واقع از جهتی مرحله ای از سلوک عرفانی و روحی ایشان بوده است. ثمرۀ تلاش درونی او، سرانجام از فردیت گذر کرد و با گذاردن تأثیری عمیق بر قلمرو سیاست به بار نشست.

می توان چنین گفت که دوران تأکید اولیۀ امام بر عرفان و مباحث مربوطه، با سفرهای اول و دوم اسفار اربعه ملاصدرا مرتبطند. و وارد شدن امام در سیاست و به عهده گرفتن رهبری انقلاب هم قابل قیاس با سفر سوم است. بینش بی نظیری که ایشان در لحظات سیاسی بحرانی در طی انقلاب و سال های اولیۀ نظام جمهوری اسلامی از خود نشان داد را نمی توان صرفاً ناشی از هوش سیاسی او پنداشت؛ بلکه نوعی روشن بینی داشت که به او اجازه می داد فراتر از زمان را ببیند.

امام همان زمانی که مشغول نوشتن کشف الاسرار بود، اولین اعلامیه های سیاسی خود را صادر کرد و همگان را به اقدام برای رهایی مسلمانان ایران و جهان از ظلم قدرت های خارجی و عمّال داخلی آنان دعوت نمود. متن این اعلامیه با آیۀ «قُلْ إنَّمَا أعِظُکُمْ بِوَاحِدَةٍ أنْ تَقُومُوا لِلّٰهِ مَثْنَی وَ فُرَادَی ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا...»؛[55] بگو ای پیامبر که من شما را به یک سخن پند می دهم؛ این که فردی و جمعی در راه خدا قیام کنید و سپس اندیشه نمایید، آغاز می شود. این همان آیه ای است که در ابتدای کتاب منازل السائرین خواجه عبدالله  انصاری در ابتدای «باب یقظه» آورده شده است.

کتاب سیر و سلوک روحی امام، از ایام درس آیة الله  شاه آبادی به بعد که همواره با او بود، سپس قیام کردن در راه خدا نقطۀ عزیمت سیر و سلوک است که انصاری (مؤلف کتاب مزبور) از آن با عنوان بیدار شدن از خواب غفلت و برخاستن از چاه رخوت یاد می کند.

جمع بین دو فضیلت

تو شمشیری ز کام خود برون آ                                    برون آ از نیام خود برون آ

شب خود روشن از نور یقین کن                                  ید بیضا برون از آستین کن[56]

امام در عرفان حماسی خود، با معنویت قیام کرد و رابطۀ تنگاتنگ این دو حالت را بیان داشت. و ما تبلور اجتماع عرفان و حماسه را در شخصیت ایشان آشکارا مشاهده کردیم. ایشان در حالتی که حشمت، وقار و ابهت خیره کننده و بی مانند داشت، حالتی از معنویت در سیمایش پرتو افشانی می کرد؛ چنان که با درک محضرش، آدمی به آرامش و امنیت خاطر می رسید. در حالی که تحمل نگاه نافذ و شکافنده اش آسان نبود، گرمی، مهر و عطوفتی که در چشمانش موج می زد چنان انسان را مجذوب می ساخت که چه بسا فراموش می کرد در مقابل مردی خارق العاده، با قدرتی شگفت انگیز قرار دارد. آن شخصیت بزرگ، با آن همه اقتدار و عظمتی که تمامی قدرت های جهان از شنیدن نامش به هراس می افتادند، آن قدر رئوف بودند که وقتی با بچه ها مواجه می شدند به آن ها سلام می کردند و حتی سهم کودکان را در پیشبرد نهضت اسلامی، از یاد نبرده و از آن ها قدرشناسی کرده اند.[57] اگر هم می خواستند تذکری به کودکان بدهند، شخصیت آنان را تکریم می کردند و اجازه نمی دادند عزّت نفس اطفال مورد خدشه قرار گیرد.

امام در ابراز محبت به دیگران هم ملاکی جز خدا نداشتند؛ عشق ورزی که شیوۀ ایشان بود جهت خدایی داشت؛ خدمت به مردم نیز از منظر امام، نوعی عبادت محسوب می گردید. امامی که در مقابل مردم این قدر فروتنی بروز می داد، اعتقاد داشت آدمی آن چنان منزلتی دارد که دون شأن او است در مقابل انسانی همچون خودش، سرِ تسلیم فرود آورد و از غیر خدا بهراسد؛ ازاین رو با جرأت و علم به قدرت نظامی آمریکا فرمود: «امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند».

در مقام تربیت و ارشاد فرزندان، شاگردان و مریدان خویش، هم به نماز شب ـ که بهترین راه برای رسیدن به کعبۀ مقصود است ـ توصیه می کردند، و هم به کوشش و مبارزه در جبهه های حق بر ضد باطل. امام ثابت کردند که جمع میان زهد و وارستگی و خدمت و مسئولیت اجتماعی، امکان دارد و خود به نحو اکمل، این چنین بودند.

امام خمینی در بخش های مهمی از وصیت نامۀ سیاسی ـ الهی خود، مردم را به حالت های معنوی و روی آوردن به دعای عرفه، مناجات شعبانیه و صحیفۀ فاطمیه فرا می خواند و در بخش های دیگر آن، مردم را به قیام علیه ستمگران و استکبار جهانی دعوت می کند؛ زیرا عرفان، کناره گیری از دنیا است، نه از افراد جامعه؛ و شجاع کسی است که توانمندی خود را در راه اِحیای هدف های معنوی صرف کند. ابوعلی سینا در معرفی عارف می نویسد: «او انسانی شجاع است؛ زیرا از مرگ هراسی ندارد».[58]

علی علیه السلام از یک طرف دنیا را آن چنان از خود طرد می کند که به حرم امن علوی راه  ندارد: «یا دنیا!... غُرّی غیری، لا حاجة لی فیک؛ قد طلّقتُکِ ثلاثاً لا رجعةَ فیها»؛[59] ای دنیا! غیر مرا بفریب که مرا در تو هیچ نیازی نیست؛ تو را سه طلاقه کرده ام تا بازگشتی  نباشد.

اما از سوی دیگر، برای رسیدن به مقام زمام داری، کوشش های زیادی می نماید و خطبۀ شقشقیه از همین مقوله است. احتجاجات و مناظره هایش نیز حول این محور دور می زند. به دیگران می فرماید: «رهبری از آن من است و من قطب آسیای سیاستم». وقتی هم با حضور مردم در صحنۀ بیعت و سیاست، حجّت بر او تمام شد، خود را مسئول می بیند. و چگونه امکان دارد یک انسان عارف و اهل بصیرت، در قبال جامعه احساس مسئولیت نکند؛ در حالی که خداوند از عالمان راستین تعهد گرفته است که در برابر فقر محرومان و تکاثرطلبی زراندوزان، ساکت ننشینند؟!

به باور او، اگر چه همه مسئولند، ولی علما وظیفه ای سنگین تر و مهم تر، و رهبران جامعه، مسئولیتی مضاعف دارند.

بین نرم خویی و انعطاف ناپذیری ـ در ظاهر ـ اختلاف و جدایی دیده می شود؛ اما وقتی این دو صفت از یک چشمه منشأ گیرند، نه تنها ناموزون نمی باشند، بلکه همآهنگ هستند. قرآن کریم بین عفو و جنگ با مهاجم یا قساوت مقدّس، چنین هماهنگی ایجاد کرده است: «تَعَاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوَی وَ لاَ تَعَاوَنُوا عَلَی الإثْمِ وَ الْعُدْوَانِ».[60] و در حالی که مردم را به مودّت و رحمت و برادری و اصلاح بین یکدیگر دعوت می کند، تأکید می نماید، اگر کسی از راه موعظه و نرمی و ملایمت هدایت نشد و به عفّت  عمومی آسیب رساند، نه تنها رأفتی در او نشان ندهید، بلکه حکم الهی را در موردش جاری کنید و اجرای عدالت را بر عفو و اغماض ترجیح دهید. در آیات قرآن و نیز احادیث، در مورد ارتباط با خداوند به خوف و رجا تأکید شده است؛ یعنی در ضمن این که باید به رحمت الهی امیدوار باشید و تکیه گاهتان امید به خداوند باشد، در مورد کوتاهی در وظایف و گرفتار آلودگی ها و معاصی شدن از پروردگارتان بترسید. حضرت علی علیه السلام فرموده اند: مردان با تقوا به خدا امیدوارند و هیچ نقطۀ امیدی غیر از حضرت حق ندارند؛ ولی در عین حال، از خدا هم خوف دارند و هیچ عاملی غیر از خداوند، آنان را به هراس وا نمی دارد.[61]

امام خمینی بین عرفان و حماسه جمع کرده بود؛ یعنی هم روحی لطیف داشت، و هم با دشمنان و معاندان، سازش ناپذیر و اهل قاطعیت بود. آن روح قدسی به مصداق «وَ الَّذِینَ آمَنُوا أشَدُّ حُبّاً لِلّهِ»[62] به خداوند، بیش ترین محبت را داشت؛ و بر اثر تطهیر دل، از بصیرت ویژه ای برخوردار بود. او با این کوله بار معنوی و بینش ملکوتی و در عین توجه کامل به معبود و عشق آتشین به وصال او، همواره با کژی ها به ستیز می پرداخت و در ضمن، رهبری جبهۀ حق را عهده دار گردید.

سرچشمۀ سلحشوری و سیمای حماسی امام در پیکار با پلیدی و سرسختی در توسعۀ ارزش ها، در قرآن نهفته است؛ زیرا کلام وحی، خداوند را قهّار، عزیز، خشم گیرنده بر جویندگان باطل و... معرفی کرده است. معصومان علیهم السلام نیز در نیایش های خود، خدا را به صفاتی چون کوبندۀ ستمگران، غلبه کننده، و نجات دهندۀ صالحان ستوده اند. انسانی که آینۀ حق نما است، جامع صفات حماسی نیز خواهد بود؛ و این شیوه، احیا کنندۀ سیرۀ رسول اکرم صلی الله علیه و آله است که صاحب ذوالفقار (حضرت علی علیه السلام) در باره اش فرموده است: ما هرگاه که کارزار برایمان دشوار می شد، خود را با رسول خدا نگاه می داشتیم؛ چنان که از ما هیچ کس چون او به دشمن نزدیک تر نبود.[63]

آنگاه که سپاه معاویه در نبرد صفّین آب را بر روی سپاه امام علی علیه السلام بست، گدازه های حماسه از آتشفشان نخستین پیشوای شیعیان فوران کرد و فرمود: از شما خواسته اند تا دست به نبرد گشایید؛ پس یا به خواری تن در دهید و از مقامی که دارید فرود آیید، یا شمشیرهایتان را از خون سیرآب سازید و از آب گوارا بیاشامید.

حماسۀ امام خمینی که پرتوی از قهر و غضب الهی است، در شخصیت او شکوه خاصی را به نمایش گذاشت و همان گونه که امام حسین علیه السلام فریاد زد: «هیهات منّا الذلّة» از امام خمینی رحمه الله نیز فریاد برائت از مستکبران جهان در مراسم حج و غرّش او علیه قرارداد اسارت بار کاپیتولاسیون را می شنویم. اما باید دانست که مسلک عرفانی امام بر مبنای قرآن و سنّت است و با محور بودن ثقلین، تعمّق و تفکر، تلازم با اجتماع و عشق آتشین به حضرت حق، گره خورده است؛ و به همین دلیل از سایر مسالک جدا می شود.

انقطاعی عارفانه و مقاومتی دلیرانه

کسی که هیچ گونه ستمی را امضا نمی کند، روح ستبر دارد؛ و این حالت، راز و نیاز، نجوا و ذلت با خدای خویش را به همراه می آورد. مرد الهی وقتی در برابر حق، خود را تسلیم دید و هیچ قدرتی را در خود احساس نکرد، مشمول عنایت پروردگار گردیده است؛ و آن گاه عزیز می شود و کمالات عرفانی را درک می نماید. اصولاً حکیم با یک ابزار خاصی جهان را می فهمد؛ ولی عارف، دیدش وسیع تر است و به نسبت همین نگرش، مسئولیتی که عارف به عهده دارد خیلی بیش از وظایف حکیم می باشد. دل عارف به یاد حق آرام می گیرد و در پرتو این اطمینان و آرامش، علیه طغیان و تباهی قیام می کند؛ و این همان روح حماسی عارفی شوریده حال است که هیچ عاملی او را نمی ترساند و تحت هیچ شرایطی، خوف و هراس به دل راه نمی دهد؛ اگر او را به زنجیر هم ببینند چون در بیشۀ شیران پرورش یافته و با دعا و راز و نیاز، درون را صیقل داده است، از این وضع پروایی ندارد؛ دستگیری، حبس و فشارها تنها می تواند پیکر را مورد تهاجم قرار دهد، اما روح عارف از حماسه آفرینی دست برنمی دارد و در این حال هم فریاد می کند و اعتراض می نماید. استاد شهید مطهری می گوید: عارف تکیه اش بر نیروی عشق است که نیروی انقلابی است، نه بر نیروی عقل که نیروی محافظه کارانه  است.[64]

امام خمینی آینه ای از عرفان ناب را با ایجاد شور و حماسه در جامعه به نمایش گذاشت و جنبه های معنوی او، نیروی محرکۀ نهضت اسلامی گردید. وگرنه کدام مرد سیاستمداری تجویز می کرد که بدون ابزار قدرت، به شرق بتازد، بدون آن که از غرب استمداد بطلبد؛ و به غرب یورش ببرد، بدون آن که به شرق اتکا داشته باشد؟!

آن روح وارسته با جلوه های عارفانه، که در پرتو تزکیه، تهذیب و بندگی خدا به دست آورده بود، از سرزمینی که سال های متمادی بر آن بذر کفر، شرک و نفاق پاشیده بودند، خرمن توحید، اشتیاق و محبت درو کرد و نسل در گهواره آرمیدۀ قیام پانزده خرداد سال 1342 ش را به میادین نبرد فرستاد، تا آرامش استکبار و آسایش شیطان بزرگ را بر هم زند. شوری که آن عارف کامل در سراسر گیتی افکند، انسان های ناامید را در آن سوی جهان حرکت داد و گوهرهای نهفته و گنج های درونی را یادآور شد. و تمامی این ها به یُمن وجود ملکوتی و انفاس قدسی او بود. اگر این تحول فکری و اسلامی می خواست از مسیر طبیعی عبور کند، باید چندین سال در بستر تاریخ در حال کوچ باشد.

امام خمینی دانست:

آب کوثر نخورم منّت رضوان نبرم                                 پرتو روی تو ای دوست جهانگیرم کرد[65]

کتاب ها، اعلامیه ها، بیانیه ها و موضع گیری های دشمن شکن امام خمینی در دوران انقلاب تا براندازی رژیم ستم شاهی، سازش ناپذیری تا نفی تمامی بنیادهای استبدادی و سلطه گری، مقاومت همه جانبه در مقابل تهاجم استکبار و اَعوان و انصارش، و نیز مبارزۀ فرهنگی با سنّت های پوسیده و آفات شیطانی، در نگاهی ژرف، جلوه ای از صفای عرفانی ایشان به شمار می آید. او در عین حال که با شهامت و استقامت، تمامی امت را برای قیام مجهز می نمود، نهضت آنان را تجلّی ارادۀ خداوند می دانست. حماسۀ عرفانی امام خمینی در نخستین سال های مبارزه این گونه جلوه نموده است: به خدای متعال من این زندگی را نمی خواهم: «إنّی لا أری الموت إلاّ السعادة، و لا الحیاة مع الظالمین إلاّ برماً» ای کاش مأموران بیایند و مرا بگیرند تا تکلیف نداشته باشم! و در جای دیگر امام فرموده است: خمینی را اگر دار بزنند، تفاهم نخواهد کرد.[66]

اَلن اچ مریام (ALLen. H. Merriam) می نویسد: فن بیان امام خمینی، شیوۀ زاهدانۀ زندگی وی را استحکام بخشیده است؛ فریاد محکومیت فساد شاه معزول و امپریالیسم امریکا توسط وی، از گیرایی عرفانی ای به واسطه خون، مرگ و شهادت، سرشار است. وی که در 24 اگوست 1979 میلادی (1357 ه . ش) در مدرسۀ فیضیۀ قم سخن می گفت، چنین اظهار داشت: «ما خون های فراوان و شهید بسیار داده ایم؛ اسلام خون داده است و شهید داده است؛ ما از شهادت نمی ترسیم؛ ما هر چه برای اسلام بدهیم، کم داده ایم؛ زندگی ما چه ارزشی دارد؟! کسانی که ضعف ما را می خواهند خیال نکنند که جوانان ما از مرگ یا شهادت می ترسند!».[67]

یک نشریه آمریکایی در تحلیل تأثیر شگرف امام خمینی بر ایرانیان، اظهار داشته است: حال و هوای انقطاع عارفانۀ به دقّت پرورش یافتۀ او، اراده ای پولادین، وفاداری ای انعطاف ناپذیر و راسخ نسبت به آرا و نظرات ساده ای که چندین دهه آن ها را تبلیغ کرده است، و شمّی به ظرافت تنظیم شده برای بیان صریح شور و غضب های مردمش را در خود پنهان می دارد. او واجد با مهابت ترین و تهدید آمیزترین موهبت های سیاسی است؛ توان برانگیختن میلیون ها نفر هم بر ستایش و هم بر خشم.[68]

یک مسلمان پاکستانی، بُعد عرفانی و حالت نرمی و ملایمت امام خمینی را چنین وصف کرده است: وقتی امام خمینی وارد اتاق می شود، سکوت برقرار است. پشت به دیوار بر روی ملافه ای کتانی، با وقار می نشیند. پشت او در هشتاد سالگی، مانند مردی جوان راست است. در چهره اش درخششی هست، ترکیبی از سر زندگی جسمانی و قدرت معنوی، همراه با فروتنی و ملاطفتی غیر قابل وصف که به نظر می رسد برخاسته از فهم و حکمت فوق العاده باشد.[69]

در شب پانزدهم خرداد 1342 که مأموران نظام رژیم پهلوی، امام را دستگیر کردند تا به تهران ببرند، در چهرۀ دژخیمانی که آقا را به تهران می بردند، اضطراب و وحشت هویدا بود و با هراس، به عقب و اطراف نگاه می کردند. امام در مقام دلداری به آنان اظهار داشت: این قدر وحشت زده نباشید؛ در این بیابان کسی نیست که به شما تعرّضی وارد کند.

امام طیّ خاطره ای فرموده بودند: از اول که با آن ها رفتم، هیچ نترسیدم.

و اصولاً هر چه فشار و تهدید و زندان و تبعید در مورد امام اعمال می گردید، ایشان برای مبارزه با طاغوت مصمّم تر می شد.

امام این شجاعت و شهامت را در عرصه های دیگر نیز از خود بروز داد؛ او از موضع عارفی وارسته موفق گردید با متحجّران و مقدّسان به ستیز برخیزد و آنان را رسوا و منزوی سازد؛ با صدور فتوا علیه سلمان رشدی مرتد، جهان غرب را به درماندگی و استیصال واداشت؛ نامۀ پرافتخاری را که محتوایی عرفانی داشت، برای رأس هرم کمونیسم نگاشت و در آن از شکسته شدن استخوان های مارکسیسم خبر داد و کرامتی را در تاریخ ثبت کرد.

نتیجه گیری از مطالب این مقاله و جمع بندی مباحث

از مباحثی که مطرح گردید، چنین مستفاد می گردد که:

1. حضرت امام خمینی طالب عرفانی بود که از چشمۀ جوشان وحی و رسالت و امامت منشأ گرفته است و در سیرۀ اخلاقی و عرفانی خویش، راه و روش انبیا و اولیا را پی گرفت.

2. حقایق عرفانی را از واقعیت های اجتماعی و سیاسی جدا ندید و این دو را با هم تلفیق نمود.

3. ضمن تزکیۀ درون و صفای باطن و در واقع، جهاد اکبر، جهاد اصغر را مدّ نظر داشت و از مقتضیات زمان و مشکلات جامعه غافل نگردید.

4. با تازیانۀ سلوک، افراد اجتماع را به یقظه و بیداری رسانید و آنان را از خواب غفلت بیدار کرد و با سازماندهی نیروهای عاشق حق و حقیقت در عرصه های ایثار و فداکاری، حماسه آفرید.

5. انحرافات و بدعت های راه یافته به مسائل عرفانی را آفتی مهم برای این نوع شناخت تلقّی کرد، و در جهت پالایش و پیرایش معرفت شهودی کوشید.

6. از صوفیان غرق در الفاظ و فرو رفته در جامه و دلق و خانقاه و انزوا طلبان بی درد و گوشه گیر که خنثی و بی تفاوت در مقابل دردها و ناگواری های اجتماعی زندگی می کنند و روی آوردن به سیاست و مبارزه را دنیا گرایی و ضد زهد تلقّی می کردند، انتقاد نمود؛ در عین حال، ملامت عارفان راستین را روا ندانست.

7. امام با پیوند بین عرفان و حماسه؛ عزّت و اقتدار سیاسی، شجاعت و صلابت و نیز فداکاری در عرصه های دفاعی را از منظر معارف معنوی مورد توجه قرار داد و در سیرۀ عملی و نظری خویش، آن را پیاده کرد.

کتاب نامه

قرآن کریم.

1. آداب الصلاة، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.

2. الاشارات والتنبیهات، حسین بن عبدالله  ابن سینا، تهران، دفتر نشر کتاب، 1403 ق.

3. بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، سیدحمید روحانی، تهران، انتشارات راه امام، 1360 ش.

4. پابه پای آفتاب، به کوشش امیررضا ستوده، نشر پنجره، 1375 ش.

5. تجلی جلال، ویژه نامه پنجمین سالگرد رحلت امام خمینی.

6. تفسیر سورۀ حمد، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1375 ش.

7. جامع احادیث الشیعه، حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی، انتشارات مهر، 1371 ش.

8. خلوتی با خویش، غلامعلی رجائی، تهران، انتشارات پیام آزادی، 1374 ش.

9. در سایه آفتاب، محمدحسن رحیمیان، قم، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی حضور، 1378  ش.

10. دفتر تبسم های شرقی، زکریا اخلاقی.

11. دیوان امام، امام خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1374 ش.

12. ره عشق، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.

13. سرگذشت های ویژه از زندگی امام خمینی، مصطفی وجدانی، تهران، پیام آزادی، 1363 ش.

14. سیمای معصومین در اندیشه امام خمینی، تبیان، دفتر دوازدهم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام  خمینی.

15. شرح چهل حدیث، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1372 ش.

16. شرح دعاء السحر، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1381 ق.

17. صحیفۀ دل، خاطراتی از علامه محمدتقی جعفری.

18. صحیفۀ امام، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1379 ش.

19. عارف کامل، معاونت فرهنگی شهید شاه آبادی، ستاد بزرگداشت مقام عرفان و شهادت، 1380 ش.

20. عرفان حافظ، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا.

21. عرفان و حماسه، عبدالله  جوادی آملی، انتشارات رجاء، 1372 ش.

22. علل گرایش به مادی گری، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، 1377 ش.

23. علما و رژیم رضاشاه، حمید بصیرت منش.

24. فرازهای فروزان، رضاگلی زواره، قم، انتشارات حضور، 1379 ش.

25. قرآن باب معرفة الله ، مجموعه بیانیه ها و نوشته های امام دربارۀ قرآن.

26. کاروان علم و عرفان، غلامرضا گلی زواره.

27. الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1367 ش.

28. مثنوی معنوی، جلال الدین محمد بلخی، تصحیح نیکلسون، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1373 ش.

29. مشرب عرفانی امام خمینی و حافظ، احمد فرشبافیان، مؤسسه چاپ و نشر عروج.

30. نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1379 ش.

31. ویژگی هایی از زندگی امام خمینی، انصاری کرمانی.

32. یک ساغر از هزار، فاطمه طباطبائی، تهران، مؤسسه نشر عروج، 1379 ش.

منابع مرتبط: حماسه عاشورا در کلام شهدا - کتاب

نهضت حسینی (ع)، حماسه خمینی - کتاب

قرآن و حماسه خونین کربلا - مقاله - مقاله

حماسه عاشورا؛ اساس تحول و بیداری - مقاله

حماسه حسینی و ظهور حقیقت آدمی - مقاله



[1] دیوان امام، ص 65. [2] روزنامه کیهان، ش 17287، ص 14. [3] صحیفۀ دل، خاطراتی از علامه محمدتقی جعفری، ج 1، ص 44. [4] شرح چهل حدیث، ص 614. [5] مجلۀ حضور، ش 20، ص 99. [6] مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ص 791.[7] صحیفۀ امام، ج 21، ص 92. [8] دیوان امام، ص 187.[9] )) ر.ک: نهج البلاغه، نامۀ 47 و خطبۀ 149. [10] برگرفته از کتاب آداب الصلاة، ص 215 ـ 224 و نیز قرآن باب معرفة الله‏، ص 82 ـ 89. [11] ر.ک: صحیفۀ امام، ج 2، ص 460. [12] در این زمینه ر.ک: خلوتی با خویش، ص 40 ـ 42؛ ویژگی ‏هایی از زندگی امام خمینی، ص 20؛ پابه‏پای آفتاب، ج 1، ص 286؛ سرگذشت‏های ویژه از زندگی امام خمینی، ج 4، ص 129. [13] کافی، ج 2، ص 105، ح 10. [14] سیمای معصومین در اندیشۀ امام خمینی، تبیان، دفتر دوازدهم، ص 187. [15] ر.ک: سرگذشت‏های ویژه از زندگی امام خمینی، ج 1، ص 116. [16] پا به پای آفتاب، ج 4، ص 208. [17] همان، ص 161. [18] ر.ک: صحیفۀ امام، ج 18، ص 202. [19] ر.ک: تفسیر سورۀ حمد، ص 109 ـ 110. [20] مجلۀ نور علم، دورۀ سوم، ش 7، ص 114. [21] نهج البلاغه، خطبۀ 47. [22] صحیفۀ حوزه، ش 50، ص 3. [23] دیوان امام، ص 187.[24] صحیفۀ امام، ج 8، ص 530. [25] شرح چهل حدیث، ص 91.[26] دیوان امام، ص 86. [27] همان، ص 130. [28] همان، ص 94. [29] همان. [30] همان، ص 160. [31] همان، ص 140. [32] قصص (28): 77. [33] ره عشق، ص 19؛ یک ساغر از هزار، ص 58. [34] مجلۀ حضور، ش 5 و 6، سال 1371 «عرفان در ارتباط چهارگانه انسان»، محمدتقی جعفری؛ مشرب عرفانی امام خمینی و حافظ، ص 58. [35] انعام (6): 162. [36] بقره (2): 148. [37] جامع الاحادیث، ج 13، ص 16. [38] عرفان و حماسه، ص 42 ـ 43. [39] عرفان اسلامی، ص 35 ـ 36. [40] دفتر تبسم‏های شرقی، ص 25.[41] ر.ک: کاروان علم و عرفان، ج 2، ص 9 ـ 33؛ علما و رژیم رضا شاه، ص 344 ـ 349؛ مجلۀ تاریخ و فرهنگ معاصر، سال دوم، ش 5، پاییز 1371، ص 185 به بعد؛ پا به پای آفتاب، ج 1، ص 58. [42] عارف کامل، ص 35 و 50، 26 و 34؛ مجلۀ رشد معارف اسلامی، ش 14 و 15 پاییز و زمستان 1370؛ صحیفۀ امام، ج 18، ص 407. [43] ر.ک: شرح دعای سحر، ص 62. [44] صحیفۀ امام، ج 1، ص 270. [45] همان، ج 4، ص 19. [46] مجلۀ کیهان اندیشه، ش 24، ص 77. [47] مجلۀ بینات، ش 30، ص 98، «گفت‏ وگو با آیة الله‏ دکتر محمد صادقی تهرانی». [48] بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج 1، ص 38. [49] مجلۀ حضور، ش 1، خرداد 1370، ص 9 «امام، حوزه و سیاست» سید احمد خمینی. [50] مجلۀ حوزه، ش 32، ص 51. [51] بنا به اظهارات آیة الله‏ سبحانی. (ر. ک: فرازهای فروزان، ص 192) [52] زندگی‏نامه سیاسی امام خمینی، ص 86. [53] علل گرایش به مادی‏گری، ص 8 ـ 9. [54] علما و رژیم رضاشاه، ص 278. [55] سبأ (34): 46. [56] شعر از اقبال لاهوری است.[57] ر.ک: صحیفۀ امام، ج 6، ص 505. [58] اشارات، ج 3، نمط نهم، فصل 24، ص 391. [59] ر. ک: نهج البلاغه، حکمت 77، ص 372. [60] مائده (5): 2. [61] نهج البلاغه، حکمت 432. [62] بقره (2): 165. [63] نهج البلاغه، ص 407. [64] عرفان حافظ، ص 104. [65] دیوان امام، ص 83.[66] فرازهای فروزان، ص 322. [67] مجلۀ نقد و نظر، سال ششم، ش 1 و 2، ص 58. [68] همان. [69] همان، ص 58 ـ 59.

. انتهای پیام /*