با یورشی که در سال های 41-40 رژیم داشت، امام حرکت شان را آغاز کردند که البته در ابتدا جنبه اصلاحی و ارشادی داشت؛ مجموعه جریان های سیاسی، ملی و مذهبی که معتقد بودند مبتنی بر فرهنگ خودی و اصالت فرهنگ خودی می توان ترتیب یک مبارزه بلندمدت را سامان داد، از ورود این جریان روحانی به صحنه سیاسی در آن مقطع استقبال کردند. سران سیاسی به قم رفتند و با امام(س) ارتباط برقرار کردند. خود امام(س) هم این تمایل و این تفکر را داشتند که با نیروهای غیر روحانی که در جهت مبارزه با استبداد مبتنی بر فرهنگ خودی حرکت می کنند، نزدیکی و ارتباطی برقرار کنند. نتیجه تمایل دو طرف ایجاد یک پیوند بود که در قالب شعار «وحدت حوزه و دانشگاه» در سیره و مرام امام(س) تجلی پیدا کرد.      

نقش حجت الاسلام و المسلمین سید احمد خمینی در این تعامل، چه در دورانی که در قم بود و دفتر امام را با اشراف عمویش مرحوم آیت الله پسندیده اداره می کرد و با تمام گروه های سیاسی مرتبط بود و چه در مدت کوتاهی که در نجف به امام(س) پیوست و در دو سال آخر عمر حکومت پهلوی نزدیک ترین یار و مشاور و مددکار ایشان بود؛ بسیار برجسته است. من بارها در محافل مختلف به ویژه در دانشگاه ها گفته ام که مطالعه و بررسی این واقعیت، یعنی بررسی نقش ایشان در تاریخ انقلاب، چه در دوران مبارزه و چه در مراحل پیروزی و استقرار نظام جمهوری اسلامی، درخور یک رساله تحقیقاتی است. شما مقایسه کنید مجموعه بیانیه ها و اعلامیه ها و سخنرانی ها و محتوای مطالب امام(س) را در دوران اقامت شان در نجف؛ قبل و بعد از پیوستن احمد آقا به ایشان. تفاوت ملموس و قابل توجهی هم در کمیت و هم در کیفیت آنها خواهید دید. بنابراین من در مقام تمثیل گفته ام که اگر انقلاب اسلامی را به اتومبیلی تشبیه کنیم، من سید احمد را به عنوان موتور آن اتومبیل می دانم؛ اتومبیلی که فرمان آن در دست امام(س) است و مردم هم سوخت و انرژی و نیروی محرکه آن را تأمین می کردند. این امر در عین حال مویّد این واقعیت است که مرحوم سید احمد خمینی با مجموعه گروه های سیاسی به ویژه نیروهای مذهبی مرتبط بود و با همگی آنها حالت نوعی تعامل داشت. شاید بتوان گفت که یکی از رموز موفقیت سریع و پیروزی غیرمترقبه بر نظام شاهنشاهی همین واقعیت بوده است زیرا همان طور که گفتم؛ او تا زمانی که در ایران بود با مجموعه گروه های سیاسی ارتباط داشت؛ گروه های جهادگر و مبارزی که به لحاظ شرایط قهرآمیز آن زمان و حاکمیت وحشتناک ساواک اقتضا می کرد مبارزات زیرزمینی داشته باشند، با یکدیگر ارتباط سازمان یافته نداشتند؛ چه بسا از وجود همدیگر نیز بی اطلاع بودند، ولی همگی با سیداحمد و از طریق ایشان با امام(س) ارتباط داشتند. از این رو بود که او تک تک این گروه ها را می شناخت. حال وقتی که در نجف به پدر خود می پیوندد، این مجموعه ها را به هم متصل کرده و به رودخانه عظیمی تبدیل می کند که البته هم در سرعت و هم در محتوای تصمیم گیری ها و رهنمودهای امام(س) تأثیر شگرفی می گذارد.

در زمان حضور امام(س) در نوفل لوشاتو؛ دو، سه هفته قبل از بازگشت ما به ایران، یک تحلیل گزارش گونه از (کاگ ب) به دست امام(س) رسید. سازمان (کاگ ب) تحلیل کرده بود که چرا در این یک سال و اندی که قیام مردم ایران وارد این فاز شده، با وجود اقدامات سازمان های وابسته به قدرت های جهانی و نیز تشکیلات ساواک ایران؛ همچنان سنگر به سنگر موانع را فتح می کند؟ تحلیلگران این سازمان اطلاعاتی به این نتیجه رسیده بودند که این پیروزی معلول تفکر کلیدی امام خمینی(س) در سال 42 بر مبنای «وحدت حوزه و دانشگاه» است. به این معنا که مجموعه نیروهای روشنفکر تکنوکرات مسلمان غیرروحانی در امام خمینی این پتانسیل را دیدند که امیال آزادی خواهانه و استقلال طلبانه سیاسی شان می تواند توسط ایشان برآورده شود. به اضافه اینکه ایشان به عنوان یک مرجع بلندمرتبه مذهبی، قدرت بسیج توده ها را دارد، از آن طرف نیروهای روحانی دینی نیز برای اولین بار در فضای تکنوکرات ها با نیروهایی مواجه شدند که علاوه بر دغدغه های روشنفکری دارای انگیزه های دینی نیز هستند؛ بنابراین خیلی راحت این دو جریان دست به دست هم دادند. این دو نیرو وقتی دست به دست هم دادند جریان قدرتمندی به وجود آمد که این نیروهای تکنوکرات مسلمان و روشنفکر غیرروحانی با روحانیت مترقی و مبارز به زعامت امام، مهندسی جریان انقلاب و نیز بسیج توده ای را در دست گرفتند و سنگر به سنگر تا به بالا آمدند.

از آن گزارش (کا گ ب) می شد پیش بینی کرد که وقتی به بعد از انقلاب می رسیم و می بینیم که همان جریان قدرت و همان نیروهای متحد، سازماندهی مردمی را در دست دارد و آن نیروهای غیرروحانی، بدنه اجرایی کشور را تشکیل داده اند؛ این روند خلاف مصالح ابرقدرتها خواهد بود و بنابراین بدیهی بود که با خیل گوناگون و با اتخاذ شگردهای مختلف با آن به عداوت برخیزند. بعد از انقلاب یکی از برنامه های قدرت های خارجی بنا بر تحلیل (کاگ ب) و نیز طرح آقای میتران جدا کردن این نیروها بود. برنامه حزب توده هم دقیقا اجرای همین خط بود. حزب توده بعد از پیروزی انقلاب اعلام فعالیت علنی در چارچوب قانون می کند و می گوید درست است که ما از نظر مبانی با شما مخالفیم، اما این انقلاب را ضدامپریالیستی می دانیم و به هر قیمتی سعی می کنیم از آن دفاع کنیم و هر جا هم که عناصر ضدانقلاب خواستند به آن ضربه بزنند، ما اطلاعات آنها را در اختیار شما قرار می دهیم. با این شگرد خودشان را به سران نزدیک می کنند و با ایجاد و خلق حوادثی موجب جلب اعتماد آنها به خود می شوند.

یا در جایی، گروهی را به تشکیل جلساتی سوق می دهند و بعد هم گزارشی از این دیدارها به مقامات امنیتی می دهند؛ تا به این ترتیب جلب اعتماد سران حکومت را به خود فراهم کرده و به سوءاستفاده های مخرب و خائنانه بپردازند.

در جلد سوم خاطرات آقای ری شهری می بینید وقتی که اوایل سال 1362 یا اواخر 61 با یورش سپاه در دو نوبت عوامل و اعضای حزب توده بازداشت شدند، عوامل نفوذی شان در دادگاه انقلاب، در دادگاه انقلاب ارتش، حزب جمهوری اسلامی، شورای عالی دفاع، در فرماندهی نیروهای مسلح و... شناسایی شدند. مثلا ناخدا افضلی فرمانده نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی، ارتشی که در حال جنگ با عراق بود به آقای کیانوری پیغام می دهد که آن طرف مرز افغانستان بروید و جهت و فرکانس آنتن هایتان را عوض کنید، زیرا ما در اینجا به راحتی شما را استراق سمع می کنیم. بعدا معلوم می شود که او و بعضی از افرادی که سال 62-61 دستگیر شدند، تمام از عوامل سازمان کا گ ب بودند. این مجموعه جریانات توانستند اعتماد بین روحانیون و روشنفکران را از بین ببرند.

عوامل کا گ ب که در داخل کشور بودند در خارج از ایران هم عمل می کردند. مثلاتمام شیخ نشین های خلیج فارس را می ترساندند که ایران با یک حرکت غافلگیرانه نظامی در یک صبح تا ظهر کشور شماها را فتح می کند؛ ایران می خواهد انقلابش را صادر کند و در کشورهای دیگر پایگاه درست کند. در همان ماه های سوم و چهارم انقلاب به محض اینکه مساله بحرین پیش آمد یکی از روحانیون سرشناس در قم اظهاراتی کرده بود و فکر می کرد به وسیله شیعیان بحرین می تواند انقلاب کند و بحرین را به ایران برگرداند. اظهارات ایشان در منطقه جنجالی ایجاد کرده بود. من از طرف امام(س) و رییس دولت به کویت و بحرین رفتم و با امیر بحرین صحبت کردم که این حرف ها اصلا حرف ما نیست و چنین قصد و نیتی نداریم. او اصلانمی خواست باور کند و مرتب می گفت پس این مانورهای نیروی دریایی شما در دریا چیست. به ایشان گفتم که نیروی نظامی هر کشوری هر از چندی جهت سنجش آمادگی و ارزیابی توان رزمی و نیز تمرین های لازم مانورهایی برگزار می کند. ما تجهیزات نیروی دریایی مان را که نمی توانیم ببریم در کوه های البرز مانور بدهیم.

منبع: گزیده ای از مصاحبه روزنامه شرق با سید صادق طباطبایی، تاریخ 13 /3 /91

. انتهای پیام /*