دیدگاههای کارشناسان و آمارها حاکی است که آسیبهای اجتماعی و وقوع جرم در کشور ما به طوری چشمگیر، روندی رو به رشد داشته است. علاوه بر این، با توسعه یافتن کشور و گسترش تکنولوژی، تنوع آسیبهای اجتماعی و جرائم نیز در جامعه در حال گسترش است. در این میانه، بهترین راهکار برای رهایی جامعه از آسیبها، پیشگیری از وقوع آنهاست و قطعا بهترین و ابتداییترین فضا برای انجام فعالیتهای پیشگیرانه، از همان سنین ابتدایی زندگی و در خانواده باید انجام شود و بعد از آن در طول دوران تحصیل و در روند حضور فرد در جامعه نهادینه گردد.
در این راستا، نهادها و سازمانهای گوناگونی در جامعه تعبیه میشوند که از وقوع جرم جلوگیری کنند. پروفسور «مجید ابهری»، استاد دانشگاه و رفتارشناس معتقد است که در ایران بیش از 22 نهاد و سازمان در راستای پیشگیری فعالیت میکنند در حالی که در پیشگیری از وقوع جرم و آسیبهای اجتماعی ناموفق بودهاند.
دکتر ابهری در این بخش از گفت و گوی خود، در حالی از خارج شدن زندان ها از مسیر کارکرد پیشگیرانه و تربیتی خود سخن می گوید که در منطق امام خمینی زندان به مثابه یک مدرسه بازپروی انسان ها تعریف می شود او می گوید: زندان ها را به یک مدرسه آموزش و تربیت اخلاقی مبدل کنید (صحیفه امام؛ ج 18، ص 343 ـ 344.)
متن گفت و گوی تفصیلی با دکتر ابهری را در ادامه می خوانید.
پیشگیری از جرم به چه معناست و از چه سالی در کشور فعالیتهای پیشگیرانه آغاز شده است؟
پیشگیری از جرم به معنای پیش بینی، شناسایی و ارزیابی خطر وقوع جرم؛ و تهیه و به کار بردن سیاستها و اقدامات لازم برای از بین بردن یا کاهش جرم است.
آسیب شناسی اجتماعی از سال 58 توسط بنده در کشور بنیانگذاری شد. هدف ما در این راه، این بود که ساز و کاری فراهم شود که مانع از وقوع جرم شده و از آسیبهای اجتماعی پیشگیری شود؛ اما متأسفانه چنین نشد.
در این راستا چه نهاد و سازمانهایی مشغول به فعالیت هستند؟ این سازمانها و نهادها، آیا وابسته به دولتاند یا در بخشهای خصوصی مشغول به کارند؟
در کشور ما بیش از 22 نهاد و سازمان دولتی با بودجههای هنگفت در زمینه پیشگیری فعالیت میکنند که عبارتاند از: وزارت آموزش و پرورش، وزارت بهداشت و درمان، بنیاد شهید، بنیاد مستضعفان، نیروی انتظامی، قوه قضائیه، سازمان بهزیستی، ستاد مبارزه با مواد مخدر، معاونتهای فرهنگی دانشگاهها، استانداریها، وزارت کشور، فرمانداریها و دیگر سازمانهایی که اکنون به خاطر ندارم.
دلیل عدم موفقیت این نهادها و سازمانها در امر پیشگیری چیست؟
به علت فعالیت جزیرهای، همسو نبودن تلاشهای سازمانها و نهادهای متولی، سیاستگذاریهای متنوع و عدم انسجام در فعالیتهای اجرایی پیشگیری چندان در کشور ما موفق نبوده است. علاوه بر این، قانون اساسی کشور به عنوان اصلیترین سند بالادستی در اصل 156، پیشگیری را به عهده قوه قضائیه گذاشته است. بنابراین، این جزو وظایف ذاتی قوه قضائیه محسوب میشود در حالی که سن معاونت پیشگیری در قوه قضائیه کمتر از چهار سال است.
فعالیتهای پیشگیرانه به چه دستههایی تقسیم میشوند؟
یک دستهبندی از پیشگیری، تقسیم به پیشگیری فرهنگی و اجتماعی و پیشگیری وضعی است. در دستهبندی دیگر، پیشگیری به سطوح مختلف تقسیم میشود. پیشگیری فرهنگی و اجتماعی که از خانواده شروع و در ادامه به مدارس، جامعه و سازمانهای دولتی و غیردولتی مربوط میشود. در پیشگیری فرهنگی و اجتماعی، رسانهها، خانواده، آموزش و پرورش و دانشگاهها، نقش بسزایی را ایفا میکنند.
در پیشگیری وضعی، نقش نیروهای امنیتی و انتظامی پررنگتر است. وظیفه این سازمانها برای انجام این نوع از پیشگیری این است که دسترسی به ابزار جرم را دشوارتر میکنند. سازوکارهای پیشگیری وضعی، انجام برنامههایی مثل تغییر مبلمان شهری، تجدید مجازات، ایجاد گشتهای ثابت و سیار با مجموعه قواعد و ضوابطی که تولید میکنند، است که از این طریق، دسترسی افراد به ابزار جرم دشوارتر میشود.
در تقسیمبندی پیشگیری به سطوح مختلف، در هر سطح چه اقداماتی در جهت پیشگیری انجام میشود؟
در این دسته بندی پیشگیری اولیه مشابه پیشگیری فرهنگی و اجتماعی است و در این پیشگیری که توسط خانواده، آموزش و پرورش و جامعه صورت میپذیرد، ما نباید بگذاریم که فرد آسیب ببیند یا در معرض آسیب قرار گیرد.
پیشگیری ثانویه عبارت از ابزار اصلاحی و مجازاتهایی است که در نظر گرفته میشود تا افرادی که دچار آسیب اجتماعی یا بزه شدهاند، بیش از پیش با چنین مشکلی دست و پنجه نرم نکنند.
چه سازمان و نهادی در حوزه پیشگیری نوع دوم مشغول به فعالیت است؟
در حال حاضر زندانها تنها مرکزی هستند که در پیشگیری نوع دوم در رابطه با بزهکاری فعالیت میکنند؛ این در حالی است که زندانهای کشور خودشان دانشگاه بزهکاری است. بیش از 70 درصد از مجرمین بیشتر از دو بار سابقه وقوع جرم دارند. بارها این اتفاق افتاده که فرد از درون زندان کلاهبرداری کرده است. فرد به خاطر 20 میلیون تومان اختلاس به زندان افتاده است، در دانشگاه زندان، مدرک دکترای بزهکاری خود را گرفته و بار بعد به دلیل اختلاس میلیاردی به زندان بازمیگردد. نمونههایی از این دست بسیار زیاد است که نشان میدهد زندان نقش پیشگیرانه و اصلاحگرانه خود را از دست داده است. نکته مهم این است که هسته اولیه بیش از 70 درصد از باندهای بزهکاری را در زندانها تشکیل میدهند. پیشنهاد من مجازاتهای جایگزین، بازپروری و بهپروری روانی و رفتاری بزهکاران در پیشگیری ثانویه است.
در پیشگیری سطح سوم چه چیز جای داده شده است؟
کاربرد پیشگیری ثالثیه و یا نوع سوم، بعد از خروج از زندان است. هدف پیشگیری سطح سوم جامعهپذیر شدن فردی است که از زندان یا از شرایط بحرانی آسیب اجتماعی خارج میشود؛ چراکه بسیار مهم است فرد آسیبدیده یا مجرم، جایگاه خود را در اجتماع از دست ندهد. درصد زیادی از افرادی که یک دوره از زندان و یا آسیب اجتماعی مثل اعتیاد را سپری کردهاند، زمانی که وارد جامعه میشوند، به مشکل برمیخورند. چنین افرادی حتی جایگاهشان را در خانواده هم از دست میدهند، چه برسد به جایگاهشان در جامعه.
در پیشگیری ثالثیه، فرد بعد از پایان دوره بازپروری و بهپروری، باید جامعهپذیر شده باشد، یا اینکه مستعد جامعهپذیری شود؛ درحالی که ما در مراکزی که متصدی امور پیشگیری هستند، چنین شرایطی را برای این افراد فراهم نمیکنیم.
دلیل اهمیت پیشگیری سطح سوم در چیست؟ مگر در دورههای بازپروری، افراد مجرم یا آسیبدیده بهبود پیدا نمیکنند؟
پیشگیری ثالثیه، آخرین خاکریز مقابله با بزهکاری است. زمانی که پیشگیری اولیه و ثانویه نتواند کاری انجام دهد.
باید این نکته را در نظر گرفت که اگر در زمان غیبت این افراد، خانواده آنها از هم متلاشی نشده باشد، این خانواده در شرایط بدی به سر میبرد؛ چراکه به دلیل غیبت فرد آسیبدیده اجتماعی یا بزهکار، خانوادهاش رنج زیادی را متحمل شده است. وقتی که چنین فردی بعد از گذراندن دوران بازپروری، آماده بازگشت به اجتماع میشود، در صورتی که از کوچکترین نهاد یعنی خانواده تا سایر نهادهای بزرگتر جامعه شرایط مطلوبی نداشته باشند، باز هم فرد در معرض بزهکاری یا آسیبهای اجتماعی قرار میگیرد.
بر اساس یک پژوهش رفتاری بین تحصیلکردهها، حداکثر زمان و توان مقاومت افراد در مقابل بیکاری دو سال است؛ در حالی که این زمان مقاومت در بین افراد تحصیل نکرده و یا کم تحصیل به شش ماه میرسد.
برای بخش عمده آسیبهای اجتماعی که به طور مجدد بازگشت دارند چه تدبیری باید اندیشید؟
یک دلیل این است که، برای پیشگیری ثانویه، نباید زندان تنها مجازاتکننده ما باشد. باید مجازاتهای جایگزین هم داشته باشیم. باید با توجه به جرم و تحصیلات و موارد دیگر برای افراد متخلف مجازاتهای مختلف در نظر بگیریم.
یکی دیگر از دلایل این است که به مردم جامعه به ویژه نسل جوان، امکانات رفاهی، ورزشی و... به صورت رایگان و ارزان عرضه نمیشود. دولت باید به فکر ایجاد امکانات تفریحی، رفاهی و آموزشی برای جوانان به شکل آسان و ارزان باشد.
از میان نهادهایی که نام بردید، برخی از آنها نقشی مهم تر و اساسی تر در پیشگیری از وقوع جرم و آسیبهای اجتماعی دارند. عملکرد آنها را جطور ارزیابی میکنید؟
در پیشگیری از وقوع جرم، قوه قضائیه، صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران و نیروی انتظامی وظایف ویژهای را به عهده دارند؛ که متأسفانه باید بگویم آنها هم در این حوزه موفق نبودهاند. یکی از مهمترین دلایل عدم موفقیت چشمگیر این سازمانها در پیشگیری، این است که ارتباطات آنها با یکدیگر، فقط در جلسات است و هیچ هماهنگی و اشتراک وجهی در استراتژی و سیاستهای کلانشان با هم ندارند؛ ارتباط این گروهها بیشتر به صورت تاکتیکی است تا به شکل تکنیکی. در نیروی انتظامی و قوه قضائیه موانعی مانند تعدد وظایف این سازمانها و عدم همسویی در انجام وظیفه از سوی آنها، باعث شده آمار جرایم، بزهکاری و ابتلا به آسیبهای اجتماعی بالا رود و سن جرم پایین بیاید. در حال حاضر حداقل سن جرم در کشور 12 سال است و زندانها دو و نیم برابر ظرفیت خود زندانی دارند.
صدا و سیما در این حوزه چه نقشی دارد؟
صدا و سیما یکی از مهمترین سازمانهایی است که در کنار آموزش و پرورش و خانوادهها در جهت آموزش دادن به فرزندان نقش بسزایی دارد. این سازمان موظف به تولید و پخش برنامههای رادیویی و تلویزیونی است که مورد تأیید قوه قضائیه باشد؛ به این معنا که، کارشناسان رفتارشناس، آسیبشناس و جرمشناس، باید برنامههای تولید شده در صدا و سیما را از لحاظ محتوایی و مفید بودن در جهت پیشگیریها بررسی کنند. صدا و سیما با تولید چنین برنامههای میتواند دانش حقوقی و فرهنگ عمومی را در جامعه بالا ببرد. این در حالی است که چنین برنامههایی که با تأیید کارشناسان به منظور پیشگیری ساخته شوند، در صدا و سیما تعداد چشمگیری ندارد.
در صدا و سیما بارها شاهد ساخت، اجرا و پخش برنامههای مختلفی با رویکرد فرهنگی بودهایم، سؤال اینجاست که چرا چنین برنامههایی نتوانستهاند در تحقق اهدافشان موفق باشند؟
نکتهای که باید در نظر گرفت این است که برنامههای فرهنگی دیربازده هستند. بنابراین برای تأثیرگذاری برنامههای فرهنگی و به منظور ایجاد یک هنجار اجتماعی و یا حذف یک ناهنجاری، زمان و حوصله زیادی لازم است. برای ساخت و درونی کردن یک هنجار از جمله فعالیتهای پیشگیرانه در جامعه، باید مجموعه فعالیتهایی را برای رسیدن به آن مقصود انجام داد؛ نه اینکه برنامهای در درون یک سازمان به شکل نمادین ساخته شود ولی ادامه پیدا نکند. علاوه بر این، برای اینکه بتوانیم هنجاری که به جامعه صدمه میزند را حذف کنیم یا تغییر دهیم در درجه اول نیاز داریم تا هنجاری جایگزین برای آن پیدا کنیم و این کار را تا زمان به ثمر رسیدن هدفمان در درونی کردن یک هنجار ادامه دهیم.
این نکتهای خیلی ساده است که در بسیاری از فرمولهای ساخت قوانین اجتماعی فراموش میشوند؛ به عنوان مثال، وقتی یک پزشک به بیمار خود توصیه میکند که بسیاری از خوراکی و غذاها را از لیست غذایی خود حذف کند، باید به وی این نکته را بگوید که چه چیزی را به جای آن استفاده کند. در کشور ما بیشتر نکات فقط حذفی هستند، بدون اینکه برای آنها جایگزینی تعیین شود.
به غیر از حوزه فرهنگی چه بخشهایی از جامعه در پیشگیری از وقوع جرم یا ابتلا به آسیبهای اجتماعی مؤثر هستند؟
اگر بخواهیم شاهد پیشرفت برنامههای پیشگیری باشیم، باید بین سه بخش اجتماعی، فرهنگی و دینی تعامل برقرار کنیم. چراکه پایبندی دینی و اخلاقی به امور مختلف عامل مهمی برای پیشگیری است. نسل جوان امروز به دلیل نزدیکی به والدین تا حدی پایبندی اخلاقی و دینی دارند در حالی که فرزندان آنها و نسل بعدی به دلایل مختلف از فرهنگ دینی جامعه دور میشوند و دینداری و پایبندی دینی و اخلاقی به امور در افراد ضعیف میشود. با توجه به اینکه دین یکی از عوامل موفق در پیشگیری، چه پیشگیری از وقوع جرم چه پیشگیری از آسیب اجتماعی است، باید به دین و دینداری بهای بیشتری داده شود.
به عنوان مثال در حال حاضر در کشور از هر چهار ازدواج یکی از آنها به طلاق ختم میشود، در حالی که پایبندی به اصول دینی و تقویت دینمداری مانعی از به وقوع پیوستن طلاق به دلیل اختلافات ساده در خانوادههاست.
انواع استراتژیهای پیشگیری که در کشورهای توسعه یافته به ویژه کشورهای حوزه اسکاندیناوی انجام میشود را توضیح دهید.
در کشورهای اروپایی به ویژه کشورهای حوزه اسکاندیناوی، نگاه به جامعه، نگاه فرهنگی است که درونمایه این فرهنگ را، نگاه مادی به جامعه تشکیل میدهد. در کشور ما، نگاه فرهنگی به جامعه بر اساس امور دینی و نگاه دینی ساخته میشود، ولی در این کشورها که نگاه دینی وجود ندارد، آنچه دید فرهنگی را میسازد مادیات است، بنابراین مسائل و آسیبهای اجتماعی که در جامعه ما وجود دارد، به سبب تفاوت در درون مایه فرهنگی با کشورهای دیگر متفاوت است.
محتوای سخن من این است که آسیبهای اجتماعی و بزهکاری در هر جامعهای مختص به همان جامعه است و هر جامعهای آسیبهای اجتماعی متفاوتی دارد، که بر اساس ملاکها و اولویتهایی که فرهنگ و ساختار آن جامعه را شکل میدهند، متفاوت است. بنابراین نمیتوان قانون یکسانی برای همه کشورها داد، یا اینکه آنها را با هم مقایسه کرد.
اگر ممکن است، در این زمینه مثالی بیاورید.
به عنوان مثال در کشور ما سقط جنین نه تنها از نظر دینی و اخلاقی پسندیده نیست، بلکه انجام این کار بدون داشتن دلایل پزشکی کاری نادرست است و جرم محسوب میشود. یا اینکه، در فرهنگ آنها، ازدواج سفید میتواند یک بخش از زندگی افراد مختلف باشد در حالی که در ایران این کار مفهوم فحشای اخلاقی را دارد. همچنین آنها مسئلهای به نام عفاف و حجاب ندارند پس در این مورد مشکلی ندارند. در جامعه ما 30 سال است که مدیریت غریزه جنسی تعریف نشده است.
تردیدی در نقش پیشگیرانه دین در وقوع آسیبهای اجتماعی وجود ندارد؛ اما سؤال اینجاست که کشورهای توسعه یافته و کشورهایی که در پیشگیری از آسیبهای اجتماعی موفق بودهاند، چه تدبیر و راهکاری اندیشیدهاند که ما از آنان عقب ماندهایم، در واقع عامل موفقیت آنها و دلیل شکست ما در چیست؟
علت پایین بودن آسیبهای اجتماعی در برخی از کشورها به دو دلیل اصلی است؛ اول اینکه چنین کشورهایی قوانین تأمین اجتماعی و حمایتی واقعی دارند، به عنوان مثال در این کشورها وقتی که کودکان خیابانی از سطح خیابان یا از محیط های کار جمعآوری میشوند، به حال خود رها نمیشوند و تا زمانی که به جامعه بازگردند، مشکلی وجود نخواهد داشت.
یا اینکه در این جوامع، یک معتاد به مواد مخدر یا مشروبات الکلی اگر داوطلبانه برای ترک به مراکز مربوطه مراجعه کند تا زمانی که آن فرد به شکل کامل جامعهپذیر نشود، آن فرد را در جامعه رها نمیکنند.
پس ویژگی اولی در این جوامع که در جامعه ما وجود ندارد، وجود برنامههای حمایتی در جامعه است؟
بله، برنامههای حمایتی در چنین کشورهایی بسیار ارزنده است. در این کشورها به افراد درگیر آسیبهای اجتماعی اهمیت زیادی داده میشود و زمان زیادی برای بهبودی این افراد صرف میشود. نه مثل کشور ما که بعد از اینکه فرد از اولین مرحله آسیب رها شد مسئولین نیز آن فرد را رها کنند. به عنوان مثال در کشور ما از مردم خواسته میشود فرزندآوری کنند در حالی که هیچ حمایتی از این کار به جز برخی ممنوعیتها به وجود نمیآید، بنابراین در کشور ما برخی از کارها جنبه نمایشی و پز دارد.
ویژگی دوم این جوامع چیست؟
بعد از برنامههای حمایتی، برنامههای تأمین اجتماعی، برنامههای درمانی و برنامهریزیهای بلندمدت دیگر مهم است. برنامهریزی و سازمانهای حمایتی در کشور ما ابتر است. زمانی که من در انگلستان دانشجو بودم از مدیری درخصوص زمانبندی برنامهها پرسیدم که برنامههای آنها چند ساله است، وی پاسخ داد 80 ساله؛ اما برنامهریزی در ایران قائم به فرد است، طرحهای مختلفی در جامعه میآیند و میروند. پروژههای زیادی در ایران مانند مسکن مهر، وام ازدواج، مؤسسات قرض الحسنه و... برای مدتی در جامعه اجرا شدهاند و بعد از تعویض یک مدیر یا مسئولین، پروژههای تصویب شده یا به طور کلی تعطیل میشوند یا اینکه تغییرات زیادی میکنند. در نتیجه، مدیریت اجرایی جامعه ما بر اساس سیاست و ضوابط و قواعد نیست بر اساس سلیقه مدیر است؛ یعنی در کشور ما وقتی یک وزیر عوض میشود لهجه و زبان آن وزارتخانه هم عوض میشود چه برسد به برنامه آن.
در این میان نقش مراکزی که سیاست تولید میکنند، چیست؟
پالیسی میکر یا مراکز تولید سیاست، قدرتها را به قدرت سیاسی، نظامی، اقتصادی، علمی و فرهنگی تقسیم میکند. اما در کشور ما مراکز تولید سیاست هم تابع تغییر و تحولات است؛ یعنی با دولتها عوض میشود. در کشور ما مجمع تشخیص مصلحت نظام نهادی است که از وظایفش تولید سیاست در حوزههای مختلف است. اما همین نهاد هم به دلیل اختلاف سلیقههایی که در اعضای آن وجود دارد، نمیتواند مرجع مناسب و کاملی برای سیاستگذاری باشد.
نتیجه اینکه مراجع تولید سیاست ما این توان را ندارد که فارغ از مباحث سیاسی تولید سیاست کنند، چه میشود؟
منجر میشود به اتفاقاتی مثل ادغام سه گروه کار، رفاه اجتماعی و تأمین اجتماعی در یک وزارتخانه در حالی که هر یک از اینها به تنهایی به یک وزارتخانه نیاز دارند.
ما چون در کشورمان نظام ثبات تولید سیاست نداریم و تولید سیاستهای علمی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تابع دولت روز است تا زمانی که یک مرکز به شکل یک سازمان برای تولید سیاستها به شکل ثابت وجود نداشته باشد، مشکل حل نخواهد شد.
نقش دولت در تشکیل اتاق فکری که سیاستهای بهبود کشور را تولید کند، چیست؟ چنین سازمان مرجعی چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟
این سازمان باید مستقل از دولت باشد و دولت باید مجری سیاستهایی باشد که در آن تولید میشود نه اینکه خودش تولیدکننده مرجعیت تشکیل آن را به عهده بگیرد.
در چنین سازمانی، نخبگان و قدرتمندان فکری و فرهنگی سیاستهای فکری مورد نیاز برای هر آیکون کشور را تولید میکنند و بعد از تأیید مقام معظم رهبری و مجلس، به دستگاههای دولتی فارغ از اینکه چه کسی چه مسئولیتی را به عهده دارد، ابلاغ میشود تا آن سیاست را اجرا کنند.
اگر بخواهیم مدیریت این پالیسی میکر یا اتاق فکر برای حمایت، پیشگیری و کنترل آسیبهای اجتماعی را نهاد یا سازمانی به عهده بگیرد آن نهاد یا سازمان باید در کدام بخش از حکومت شکل بگیرد؟
چنین نهاد و یا سازمانی باید در دفتر نهاد رهبری یا مجمع تشخیص مصلحت نظام شکل بگیرد.
دلیل این پیشنهاد چیست؟ چرا تشکیل این اتاق فکر را در مجلس یا در قوه مجریه پیشنهاد ندادید؟
چون با تغییر جو در مجلس یا دولت کسی نمیتواند تضمین کند که سیاستهای مسئولین پیشین ادامه پیدا خواهد کرد یا خیر. بنابراین نبود سیاست باثبات، باعث ایجاد اضطراب اجتماعی و زایشگر فساد اداری خواهد شد.
با توجه به اینکه بخش عمدهای از سیاستها در درون دولت اتخاذ میشود، کدام یک از سازمانهایی که در درون دولت در قوه مجریه فعال هستند، حداقل در بدنه قوه مجریه میتوانند راهبری این امر را نمایند؟
این امر به طور قطع باید به عهده سازمان مدیریت، برنامهریزی و بودجه باشد، در حالی که خود این سازمان تعطیل شده است.
اگر این سازمان مشغول به کار شود کدام یک از سازمانها میتواند دست راست این سازمان باشد؟
وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم و وزارت بهداشت و درمان در کنار وزارت اطلاعات و وزارت کشور.
در کشور ما مرجعی که بیش از دیگر سازمانها با آسیبهای اجتماعی در ارتباط است، سازمان بهزیستی کشور است، که این سازمان زیرمجموعه وزارت کار و رفاه است در حالی که شما اسمی از این سازمان و یا وزارتخانه نیاوردید. دلیل آن چیست؟
من به عنوان کسی که بنیانگذار آسیب شناسی اجتماعی در ایران هستم این حرف را قبول ندارم. اجازه دهید برای روشن شدن سخنم این موضوع را توضیح دهم که ما سه رویکرد در کاهش آسیبهای اجتماعی داریم: پیشگیری، درمان و مقابله. هر کدام از این رویکردها را یک سازمان باید به عهده بگیرد، بر این اساس تنها پیشگیری به عهده سازمان بهزیستی قرار است در ادامه درمان جزو مسئولیتهای وزارت بهداشت و مقابله به عهده وزارت کشور است. اینکه ما بیایم با آوردن اسم بهزیستی به عنوان سازمان مسئول از خودمان رفع مسئولیت کنیم کاری درست نمیشود.
کدام یک از انواع پیشگیری بر عهده سازمان بهزیستی است؟
پیشگیری ثالثیه یا پیشگیری نوع سوم است. بهزیستی باید این پیشگیری را انجام دهد، انجام پیشگیری نوع اول به عنوان پیشگیری فرهنگی و اجتماعی به عهده خانوادهها و اموزش و پرورش است. پیشگیری نوع دوم در زندانها و مراکز تعلیمی و تأدیبی انجام میشود؛ اما پیشگیری نوع سوم که جامعهپذیر کردن افراد آسیبدیده یا مجرم است به عهده سازمان بهزیستی است.
هزینه کردن در سازمان بهزیستی و دیگر سازمانهایی که وظیفه پیشگیری را به عهده دارند، بسیار ساده و سهلتر از هزینه کردن از سازمانهایی است که وظیفه مقابله و درمان را به عهده دارند. امام صادق(ع) میفرمایند یک درهم برای پیشگیری بهتر از هزار درهم برای معالجه و درمان است.
با این حساب، سیاست فعلی کشور میتواند مصداق سیاستهای مورد نظر امام صادق و امام خمینی باشد؟
به طور قطع، خیر.
مطابق سخن شما، پیشگیری وظیفه سازمان بهزیستی است، علاوه بر این در میان این سه رویکرد، نقش و اهمیت پیشگیری بسیار پررنگتر از دیگر رویکردهاست، بر این اساس نباید به سازمان بهزیستی اهمیت بیشتری داده شود؟
از نظر من سازمان بهزیستی باید به معاونت ریاست جمهوری تبدیل شود در حالی که این مجموعه سازمانی است با امکانات محدود و تعدد وظایف و تنوع اهداف. یعنی حیطه وظایف آن شامل مبارزه با اعتیاد، رسیدگی به برخی بیماریهای خاص، زنان خیابانی، دوجنسیتیها، کودکان کار و خیابان و... میشود.
اما این سازمان میتواند با امکانات و بودجهای که دارد همه این موارد را کنترل کند؟
در تهران، شهرداری کنار سازمان بهزیستی قرار گرفته و بخشی از این مشکلات را هندل میکند؛ اما وقتی که امکانات، اختیارات کامل و بودجههای کلان در جاهای دیگر است، اینکه ما بیاییم سازمان بهزیستی را سیبل پرسشگری و مؤاخذه قرار دهیم این منصفانه نیست. در حال حاضر ما در جامعه 2500 خانواده زن سرپرست داریم که سالی 60 هزار خانواده به آنها اضافه میشود. با این شرایط و امکانات، این سازمان نهایتا بتواند به این بانوان یک چرخ خیاطی بدهد.
راهکار رفع این مشکل چیست؟
در این زمینهها کمیته امداد، بنیاد شهید، بنیاد مستضعفان و... وجود دارند که مشغول فعالیت هستند. باید امکانات این بنیاد و سازمانها در اختیار بهزیستی قرار بگیرد و رئیس سازمان بهزیستی به معاونت ریاست جمهوری تبدیل شود و بعد از آن تفکیک وظایف و اولویتبندی در این معاونت به وجود آید. به این معنا که از سطح زیاد وطایف این سازمان کاسته شود و به عمق مسئولیتهای آن اضافه گردد. به این شکل است که میتوانیم خواستههای امام در جهت رفع استضعاف از نیازمندان و مستضعفان را محقق کنیم.
زیادی وظایف این سازمان و اختلاط وظایفش با دیگر سازمان و نهادها مثل شهرداری، کمیته امداد و .. باعث شده که هیچ یک از این نهادها نه تنها در زمینه پیشگیری بلکه در زمینه مقابله و درمانها نیز موفقیت چشمگیری نداشته باشند؛ به عنوان مثال در حال حاضر 80 درصد معتادان جامعه بعد از ترک دوباره به اعتیاد روی میآورند. 45 درصد از معتادین بیش از 11 بار ترک اعتیاد دارند.
دلیل آن چیست؟
ما سازوکارهای لازم جهت جامعهپذیر کردن افراد را بعد از درمان ظاهری آسیب اجتماعی انجام نمیدهیم. به عنوان مثال در انگلستان بعد از اینکه فردی اعتیاد را ترک کرد به حال خود رها نمیشود و تا سه سال مددکار با آن فرد و خانوادهاش در ارتباط خواهد بود؛ در حالی که در ایران اینکه فرد بعد از ترک کردن مرکز ترک اعتیاد قرار است کجا رود، چه کاری داشته باشد و درآمد و شغل و... را چه مرجعی تضمین میکند مشخص نیست. به همین دلیل تا قبل از اینکه به این سؤالات پاسخ داده نشود این فرد دوباره به اعتیاد دچار میشود.
راهکار رفع این مشکلات این است که سازمان بهزیستی باید جایگاه معاونت ریاست جمهوری را داشته باشد تا بر اساس آن هم بتواند وظایفی را که برعهده خودش است انجام دهد و هم بتواند مسئولیتهایی که در ادامه و در استمرار وظایف خودش در وزارتخانههای دیگر است را دبیری کند.
ارتقای سازمانی و شماتیک سازمان بهزیستی به معاونت رئیس جمهور و به کار بستن ساز و کارهای مختلف و بودجه بیشتر، اولین قدم در مسیر پیشگیری به صورت منسجم است و در مرحله بعد ما باید روی مشاوره، آموزش و پرورش و آموزش عالی کار کنیم.
منظورتان مشاورهایی هستند که در آموزش و پرورش مشغول به کارند؟
مشاوره به طور کلی. مشاوره یک حرکت تشریفاتی و روشنفکرانه در جامعه قلمداد میشود و رسانهها در این حوزهها کمک نمیکنند. در حالی که در کشورهای حوزه اسکاندیناوی و توسعه یافته همانطور که شما باید هر شش ماه یکبار به پزشک برای چکاپ کامل بدن مراجعه کنید، باید هر شش ماه یکبار به مشاور مراجعه کنید و این اجباری است.
در مدارس کشور هم یک یا دو مشاور داریم، به ازای 400 دانش آموز آن هم برای دو ساعت. متأسفانه همه کارهای ما رفع تکلیف شده است نه برای ثباتبخشی و به نتیجه رسیدن.
چگونه میشود نقش مشاورهها در مدارس پررنگ شود؟ از بازه زمانی حضور بچهها در مدرسه، برای آموزش باید بهره گرفت و شاید خیلی فرصتی برای مشاورها نماند.
ببینید آنچه برای جامعه و مردم جامعه مهم است این است که مردم حاضرند فرزندانشان جغرافیا و فیزیک بلد نباشند اما به دام اعتیاد نیفتند. بله داشتن علم و دانش برای نگهداری جامعه لازم است. ضروری است که هر جامعه بتواند نسلهایی فرهیخته و دانشمند پرورش دهد. اما سؤال اینجاست که همین حالا ما چقدر معتاد تحصیلکرده داریم؟ باید بدانیم که طلاق در تحصیلکردهها دو و نیم برابر افراد کمسواد یا بیسواد است؛ اینها نشان میدهد که تحصیل در کشور نمیتواند از وقوع آسیبهای اجتماعی جلوگیری کند، در حال حاضر ما معتاد یقه سفید داریم. ما در آسیبهای اجتماعی متأسفانه با آسیبدیدگان یقه سفید مواجه هستیم.
در حال حاضر آموزش و پرورش ما تکلیفمحور شده است. متأسفانه یکسری محفوظات را به دانش آموزان آموزش میدهد که در زندگی آنها و در مقابله با آسیبهای اجتماعی هیچ نقشی دارد. من چندین سال است که در مصاحبهها، کتب و حتی در نامه به ریاست جمهوری از آنها خواستهام در واحدهای درسی مهارتهای زندگی به شکل یک درس اجباری از دبستان تا دانشگاه به دانش آموزان ارائه شود. ما به فرزندانمان حل مسئله و تکنیک و مهارت یاد نمیدهیم و آنها را تنبل بار میآوریم.
علاوه بر این، یک بخش دیگری از پیشگیری قبل از ورود کودکان به چرخه آموزش و پرورش در مهد کودکها و در درون خانوادهها صورت میگیرد. در حالی که این اتفاق نمیافتد؛ چراکه مهد کودکها بین دو مجموعه آموزش و پرورش و بهزیستی گیر افتاده است. آموزش و پرورش بدون هیچگونه تخصص و دانشی به دنیال آوردن مهدکودکها در مجموعه خود است؛ در حالی که این کار تخصصی بهزیستی است. گفتیم پیشگیری از وظایف سازمان بهزیستی است. آموزش کودکان در مهدها از مراحل اولیه پیشگیری محسوب میشود بنابراین باید زیرمجموعه و زیر نظز سازمان بهزیستی باشد.
با توجه به سه سطح پیشگیری و درمان و مقابله، کشور ما در حال حاضر در کدام مرحله قرار دارد؟
در مرحله درمان.
به عنوان سؤال پایانی، شما فرمودید که پیشگیری باید در اولولیت برنامهها قرار گیرد و پیشگیری در خانواده و آموزش و پرورش به وقوع میپیوندد. اگر فردی دوران حرف شنوی و پذیرش از خانواده را پشت سر گذاشته باشد و دوران مدرسه را هم تمام کرده باشد حال باید چه کاری انجام داد؟
اینجا دیگر پیشگیری به کار نمیآید و در این مرحله باید کنترل را به کار بست.
.
انتهای پیام /*