در این نوشتار سعی بر این است که به اهم وقایع و رخدادهای حیات پربرکت حضرت امام خمینی (س) اشاره گردد. ضمنا در ادامه مناسبتهای ملی و مذهبی روز را در سیره و اندیشه امام جستجو می کنیم.
اللهمَ اجْعلْ صِیامی فـیه صِیـام الصّائِمینَ...
آن روزی که شما آقایان نیروی هوایی آمدید در صحنه و مخالفت کردید با رژیم طاغوتی، آن روز ارزش شما در تاریخ ثبت شد و پیش خدای متعال هم محفوظ است. کاری که شما آن روز کردید با کاریهایی که امروز می کنید بسیار تفاوت دارد. آن روز روزی بود که شما و هر کس که به ملت می خواست پیوند کند و به آغوش اسلام بیاید مواجه با مرگ بود؛ مواجه با گرفتاری بود؛ موجه با قدرت شیطانی بود. و شما آن روز امتحان دادید. کسانی که نظیر شما در صحنه آمدند و بر ضد طاغوت یا اعتصاب کردند و یا تظاهر کردند، آنها هم ارزش خودشان را به نمایش گذاشتند. لکن شما که از نظامیها بودید و از نیروی هوایی طاغوت آن وقت بودید، این ارزش را بیشتر از دیگران عَرضه کردید که از طاغوت بُریدید و به اسلام پیوند کردید. و پیروزی انقلاب رهین همۀ ملت است و رهین اقدامات شما و سایر قوایی که بعد از شما به اسلام پیوستند و نمایش ارزش خودشان را دادند. آن روز را هم باید از «یوم الله » ما حساب کنیم. روزی که خدای تبارک و تعالی شما برادران را و شما نیروی عظیم انسانی را در آن روز بسیج کرد؛ و شما اطاعت کردید از خدای تبارک و تعالی و به صف انسانی ـ اسلامی ملت پیوستید و به آغوش اسلام آمدید.
هرچند در قانون اساسی و اظهار نظرهای پیش گامان و کارگزاران جمهوری اسلامی نوعی تلاش و هم خوانی میان حاکمیت الهی و حاکمیت مردمی برقرار شده است، هنوز زوایای ناگفته و ابهام آمیز وجود دارد که باید پژوهشگران و اندیشمندان مسلمان و دلسوز پاسخِ روشن و قابل قبولی برای آن بیابند. خلاءِ تئوریک و فقدان پژوهش های آکادمیک و جدی موجب شده است که عده ای از جوانان و روشنفکران جامعۀ ما، نوعی ناهمخوانی میان این دو بیایند. بی تردید وارسی و طرح عالمانه و منطقی این مباحث، با نگرش انتقادی و رویکرد عینی، رسالتی است که باید پژوهشگران حوزه دینی بدان اهتمام ورزند. در این میان، گفتارها، هدایت ها و نصایح حکیمانۀ حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری گنجینۀ گران سنگی است که راه گشای ما در این مهم خواهد بود.
ریاست و حکومت از دیدگاه اسلام و اندیشۀ سیاسی حضرت امام هدف نبوده، بلکه ابزاری برای انجام وظایف دینی، احقاقِ حقوقِ مظلومان و برقراری عدالت اجتماعی است. اگر امام علی(ع) حکومتی را که در پرتو آن، حقوق بیچارگان از گردن کشان اعاده نشود، در پست ترین جایگاه توصیف می کنند، در اندیشۀ حکومتی حضرت امام نیز، دولتِ اسلامی و مطلوب آن است که حقوق مستمندان و مستضعفان را تأمین کرده و عدالت اجتماعی را در جامعه برقرار کند: «عهده دار شدنِ حکومت، فی حد ذاته، شأن و مقامی نیست، بلکه وسیلۀ انجام وظیفه، اجرایِ احکام و برقراری نظامِ عادلانۀ اسلام است.» ائمه و فقهایِ عادل موظفند که حکومت را در اجرای احکام الهی، برقراری نظام عادلانۀ اسلام و خدمت به مردم به کار ببرند. حکومت برای آنان چیزی جز رنج و زحمت ندارد... حضرت علی(ع) دربارۀ این که چرا حکومت، حاکم و عهده دارِ کار شده تصریح می کنند که برای هدف های عالی، برای این که حق را برقرار کند و باطل را از میان ببرد
با ظهور طلیعه تمدن جدید و پیدایش بحران مشروعیت در ساختارهای اقتدار سنتی، منازعاتی طولانی در جهت رهایی از این بحران ها اتفاق افتاده است. مضمون بسیاری از انقلاب ها چیزی جز یافتن پاسخی به بحران مشروعیت در ساختار سنتی نیست. سلطنت، پایدارترین و غالب ترین ساختار سنتی در ایران است که طی یکی ـ دو قرن اخیر، دچار نوسانات شدیدی در باب مشروعیت شده است، طی این دوره، برای حل چنین بحرانی، دو راه برون رفتِ مهم در نهضت مشروطه و انقلاب اسلامی رخ داده است که ما از آن ها به «مشروطیت» و «جمهوریت» یاد می کنیم. اساساً خود کلمه مشروطیت از ریشۀ شارت یا چارت «charta» گرفته شده و آن به معنای منشوری است که به موجب آن، پادشاه بخشی از وظایف خود را به نخبگان سیاسیِ غیرِ دربار تفویض می کند. اگر آن را مشتق از کلمه «شرط» هم بگیریم راه دوری را نرفته ایم، زیرا هدف از این امر، مشروط و مقید کردن قدرت پادشاه به قانون اساسی است. گفتمانِ غالب بر ذهن روشن فکرانِ ایرانی حتی تا آستانۀ انقلاب اسلامی، مشروطیت است؛ یعنی راهی که در منزل اولِ آن، شاه قدرت خود را با دیگران تقسیم کرده و در منزل آخر آن، سلطنت می کند و نه حکومت. این راه برون رفت، برای حل مشکلی است که تنها لایۀ نازکی از نخبگان را در قدرت سهیم کرده و سپس طی منازعاتی طولانی و یا شکل گیری و تجمیع منافع گروه های
اخلاق و سیاست از پدیده های مهمی محسوب می شوند که از دیرباز در ستیز با یک دیگر به سر می برند. نوع نسبت و رابطۀ بین این دو متغیر پی آمدهای مثبت و یا منفی بزرگی برای اجتماع به دنبال می آورد و شاید به جرأت بتوان گفت یکی از مهم ترین عواملی که موجب نقطه عطف و تحوّل در سیاست و اندیشۀ سیاسی شده است به رابطۀ بین اخلاق و سیاست برمی گردد. چهرۀ ژانوسی سیاست که آن را از جهتی زشت و پلید و شیطانی می نمایاند و از دیگر سو چهره ای پاک و مقدس و الهی برای آن ترسیم می کند، ریشه در نوع تعامل بین اخلاق و سیاست دارد که هر کدام گفتمانی خاص در ادبیات سیاسی جهان به خود اختصاص داده است.
در میان اندیشمندان و مصلحان جهان در قرن های اخیر، حضرت امام خمینی ـ رضوان الله علیه ـ از این ویژگی منحصر به فرد برخوردار بوده است که توانست ضمن ارائه طرح تفصیلی روشن و مستدلی از نظریه حکومتی اسلام موفق به برپایی و اجرای آن گردد و جامعه ای با ریشه های عمیق تمدن و فرهنگ را در کشوری گسترده و برخودار از جای گاه برجسته ای در نقشه سیاسی ـ اجتماعی جهان در جهت انقلابی فراگیر رهبری کند و با حمایت گسترده و بی نظیر مردم، سیستم حکومتی مورد نظر خود را به اجرا درآورد و حکومتی نیرومند و پایدار را بر شالوده آن بر پا کند.ما در این نوشتار، در تکمیل مباحث پیشین خود در زمینه تبیین اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ طی چند مطلب، به طور مختصر و ساده به بررسی و تبیین یکی از مهم ترین ارکان اندیشه سیاسی امام (که جایگاه مردم در سیستم حکومتی اسلام است) می پردازیم. مطلب اول: ارکان عقلی حکومتبنابر آن چه عقل نظری و عقل عملی حکم می کند، حکومت در هر جامعه و در هر زمان و مکانی باید بر دو پایه اصلی: قدرت و مشروعیت استوار گردد، زیرا حکومت بدون قدرت حکومت نیست و حکومت بدون مشروعیت ظلم است.به مقتضای حکم عقل نظری، حکومت باید از قدرت برخوردار باشد تا بتواند نظم را در جامعه بر پا کند و به مقتضای حکم عقل عملی، حکومت باید مشروعیت داشته باشد؛
خانم بعد از آمدن به تهران و سکنی گزیدن در جماران با توجه به خانواده اصیلی که داشتند به دنبال فرمایش امام مبنی بر اینکه وسایل زندگی ایشان در نجف به تهران بازگردانده شود، ـ در شرایطی که می توانستند این امر را نپذیرند و از تهران وسایل زندگی خود را تهیه کنند، اما ـ مطابق فرمایش امام دستور دادند وسایل زندگیشان از نجف برگردانده شود و تا آخر عمر با همان وسایل ساده و معمولی زندگی کردند، و در این مورد شاید ایشان به دلیل زندگی خانواده پدری این سبک زندگی ساده را قبول نداشتند، اما به خاطر امام آن را پذیرفتند. به نظر من هنر خانم این بود که با وجود این که این شیوه زندگی ایشان با زندگی قبل از ازدواجشان فرق داشت اما با درک شرایط، این سبک زندگی را تا پایان عمر شان پذیرفتند. و احترام خانم به آقا و سخنانشان در حدی بود که این احترام بعد از فوت آقا نیز همواره حفظ شد.
هر دو فرزند عزیزم زود از دنیا رفتند نمیدانم شاید رفتار من سبب شده باشد زیرا من شنیده ام که در روایات هست احترام بیش از حد به فرزندان بخصوص از ناحیه مادر سبب کوتاهی عمر اولاد می شود، بگذریم من چاره ای نداشتم وقتی هر کدام از این دو عزیزم با آن قد و قواره و لباس روحانیت و عمامه مشکی وارد اطاقم می شدند بی اختیار جلوی پای آنها بر می خواستم و ادای احترام می کردم. این صحبتهای خانم، آیت الله هاشمی و بقیه را آنچنان مجذوب و شگفت زده کرده بود که بعد از آن دیگر کسی در برابر خانم از رحلت حاج سید احمد آقا سخن نگفت و مجلس با رفتن آقای هاشمی پایان پذیرفت. من در آن روز و حتی تا به امروز متحیّرم که چگونه خانم این درد جانکاه را از همان لحظات اول پذیرفت. این امکان ندارد مگر در سایه دیانت و تقوای ناب الهی.
در انظار عبادت نمی کردند. همان طور که اگر چیزی می خواستند به کسی ببخشند، هیچ کس مطلع نمی شد مگربه صورت اتفاقی. بسیار مناعت طبع داشتند و حاضر نبودند با یک بخشش کوچک آبروی طرف را ببرند. البته اگر پیش ایشان زیاد می ماندیم می دیدیم مثلاً در ماه رمضان دعای افتتاح و ایام محرم زیارت عاشورای ایشان ترک نمی شود. تا ده سال پیش که توان داشتند نماز جعفر طیار و عبادات مختلف و طولانی از ایشان دیده می شد ولی خودشان ظاهر نمی کردند. به طور کلی مادر، انسانی خوب و با ایمانی کامل بودند. شاید مقداری از آن تأثیر زندگی با امام بوده است چون در جواب سؤالی که از ایشان کردم که با یک دید کلی، شما چه تأثیری در زندگی امام داشتید و امام چه تأثیری در شما؟ کمی فکر کردند و جواب دادند: فکر می کنم من به زندگی امام آرامش دادم و آقا ایمان مرا تقویت و حفظ کرد. خودشان گفتند بعد از ازدواج، آقا به من گفتند: دو چیز از تو می خواهم یکی به واجباتت عمل کنی، دوم از محرمات بپرهیزی، و بعد هم گفتند: اگر می خواهی با خانواده ای رفت و آمدی را شروع کنی با من مشورت کن والا به کارهای دیگر شما کاری ندارم. (به نقل از خانم دکتر زهرا مصطفوی (دختر خانم))
مشاور و همراه و فرزند امام و محبوب مردم بودن و صاحب رأی و نظر در مسائل سیاسی بودن، و داشتن نقشی مؤثر در پیروزی انقلاب، موقعیتی ویژه در افکار عمومی برای یادگار امام پدید آورده بود و به همین میزان انتظار و توقع جریانات سیاسی از وی فراوان بود و از سوی دیگر فرزند امام با درک دقیق موقعیت خطیر خویش در کنار امام و با توجه به سفارشات آن حضرت، از ورود به احزاب و گروههای سیاسی ابا می ورزید و در عین حال با استقلال رأی و صراحت لهجه ای که داشت موضع انتقادی خویش را در رابطه با مواضع احزاب و دستجات سیاسی ابراز می نمود. و بدین ترتیب گروههایی که او را در حزب خویش نمی دیدند و از انتقادات او رنجیده خاطر می شدند وی را مدافع گروه مخالف خویش قلمداد کرده و چه اتهامات ناروایی که بعضیها در همین رابطه نثار آن دریادل نکردند! البته در این میان، عناصر ضد انقلاب و مخالفین امام که جرأت رویارویی و برخورد با امام را نداشتند، فرزند ایشان را آماج اتهامات عقده گشای خویش می ساختند. اتهاماتی از مخالف روحانیت گرفته تا طرفداری از بنی صدر و کانالیزه کردن امام و دیگر مسائلی که قلم از بیان آن شرم دارد. متأسفانه برخی از دوستان ناآگاه نیز تحت تأثیر همین تبلیغات قرار گرفته و در نامه های خود به امام و یا محافل خصوصی و عمومی خویش بر زخم دلش نمک م
هجرت سرنوشت ساز امام خمینی از نجف به پاریس، آغاز فصل فروپاشی ارکان رژیم سلطنتی در ایران و بصدا آورنده زنگهای شکست آمریکا در حساسترین و امن ترین پایگاهش بود. در این هجرت و ماجرای شگفت نیز، «احمد» مشاور و همراه پدر بود. و این نقش تا بدان حد آشکار و مؤثر بوده است که حضرت امام خمینی – سلام الله علیه – حتی در وصیتنامه جاودانۀ خویش نیز از آن یاد کرده و تصریح می فرماید که تنها مشاورِ آن حرکت تاریخی و تاریخ ساز، «احمد» بوده است. در اینجا فرازهایی از چگونگی هجرت امام به پاریس را از زبان همراهِ همیشگیِ امام، نقل می کنیم که در قسمتی از خاطرات شنیدنی اش از آن هجرت بزرگ می گوید: «علت هجرت امام به پاریس، به جریاناتی که چند ماهی قبل از این تصمیم روی داد، برمی گردد. با اوج گیری مبارزات مردم ایران، دو دولت ایران و عراق در جلساتی متعدد که در بغداد تشکیل گردید، به این نتیجه رسیدند که فعالیت امام نه تنها برای ایران که برای عراق هم خطرناک شده است. توجه مردم عراق به امام، و شور و احساسات زائرین ایرانی چیزی نبود که عراق بتواند به آسانی از کنار آن بگذرد. و بدین جهت برادر عزیزمان آقای دعائی را خواستند تا خیلی روشن نظرات شورای انقلاب کشور عراق را به عرض امام برساند. آقای دعائی نظرات عراق را برای حضرت امام بیان داشت که
از ویژگیهای یادگار امین امام آن بود که تلاش برای تحقق هدفهایش را از نزدیک و در میدان عمل می آزمود. او معتقد بود که صرفاً حضور در تصمیم گیریهای کلان و اشراف کلی بر مسائل داشتن به تنهایی کافی نیستند بلکه باید شخصاً مسائل مربوط به هدفها را تجربه کرد. و لذاست که می بینیم با آنکه وی در دوران رهبری امام پس از پیروزی و دورۀ بعد از رحلت آن حضرت در مراکز مهم تصمیم گیری ها و شوراهای عالی امور کشور حضور داشت، اما همیشه از طریق سفرهای مکرر و بصورت ناشناس، بخصوص در مناطق محروم و دورافتاده از نزدیک با مشکلات و گرفتاریهای مردم در تماس بود و از هر طریق و پیشنهادی که می توانست این ارتباط را مستقیم تر و ملموستر نماید استقبال می کرد و چنانکه مسئولین کمیته امداد امام و بنیاد ۱۵ خرداد و بنیاد شهید در خاطرات خود نوشته اند ایشان برای آنکه درد و رنج محرومین را بیشتر لمس کند و خود در رفع مشکلات آنان مستقیماً مشارکت داشته باشد، مصرانه خواستار عضویت در این نهادها شده و می خواست که به عنوان یکی از کارکنان این دو نهاد در اجر معنویِ رسیدگی به امور مستضعفین سهیم گردد. در میدان مبارزه نیز او همان مبنا را برگزیده بود و با آنکه نقشی انکارناپذیر در تنظیم ارتباطهای مبارزین با رهبری انقلاب داشت، خود نیز در موارد متعددی در امر تکثیر
احمد در سحرگاه سیزده آبان 1343 دوباره شاهد محاصره منزل پدر، از سوی صدها کماندوی اعزامی از مرکز و دستگیری رهبر قیام، در حال مناجات و نماز شب، بود. حضرت امام به اهل بیت خویش سفارش می کند که در آن لحظه مداخله نکنند و در برابر آنچه که مقدر الهی است شکیبا باشند، روح خدا خمینی کبیر را سراسیمه به تهران برده و از آنجا یکسره به نخستین تبعیدگاهش ترکیه می برند. رنجهای دوران غربت و تبعید در خاندان خمینی آغاز می شود. «مصطفی» در غیاب پدر پاسداری از ارزشهای انقلاب را بر عهده دارد و دیگر اعضای خاندان نیز هر یک رسالت خویش را در این طریق مقدس به خوبی ایفا می کنند. دیری نمی پاید که فرزند برومند امام، آیت الله حاج آقا مصطفی نیز دستگیر و پس از چندی نزد پدر به تبعیدگاهِ ترکیه و سپس عراق روانه می شود. کارگزاران رژیم شاه گمان می کنند آخرین سنگر را فتح کرده و پروندۀ نهضت را بسته اند، غافل از آنکه خداوند حکیم و قادر، نگاهبان نهضتی است که آن عارف الهی بنیان نهاده است، و این خداست که راه استمرار آن را هموار خواهد کرد. این ایام آغاز ارتباط های گسترده احمد با چهره های برجسته روحانیت و عناصر مبارز و قشرهای دیگر جامعه است. او چندی است که گمشده خویش را با آگاهی و تجربه شخصی و شناخت عمیق یافته است. نور اندیشه و راه و رسم خمینی
سید احمد خمینی، دومین فرزند ذکور حضرت امام خمینی (س) متولد 24 اسفند 1324 در قم است. او از ابتدا تحصیلات را مانند طلبه ای عادی و بی اعتنا به شأن آقازادگی با سادگی آغاز کرد، و به فراگیری علوم دینی پرداخت. او در دوران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن در ساماندهی روابط پدر و فعالین و سیاستمداران نقش مهم و موثری ایفا می کرد. سیداحمد خمینی در دامان بانویی متقی پرورش یافت، مادر وی خانم ثقفی در ارتباط با کودکی فرزندش می گوید: او پسر خیلی آرام و پی حرف برویی بود که گاهی من به دخترها می گفتم: من در عرض ماه به این پسر پنج ـ شش ساله نباید بگویم؛ بکن یا نکن، ولی به شما دخترها که خیلی شیطان هستید، روزی چند بار باید امر و نهی کنم. احمدجان، آرام و سرگرم کار و بازی خود بود. سیداحمد خمینی در دامان بانویی متقی پرورش یافت، مادر وی خانم ثقفی در ارتباط با کودکی فرزندش می گوید: او پسر خیلی آرام و پی حرف برویی بود که گاهی من به دخترها می گفتم: من در عرض ماه به این پسر پنج ـ شش ساله نباید بگویم؛ بکن یا نکن، ولی به شما دخترها که خیلی شیطان هستید، روزی چند بار باید امر و نهی کنم. احمدجان، آرام و سرگرم کار و بازی خود بود. او دوران دبستان و دبیرستان را در قم پشت سر گذاشت، و در خلال تحصیل به ورزش به ویژه فوتبال علاقه مند شد. ایشان در این ارتباط میگوید: «در همان حدود یواش یواش مسابقات محلی فوتبال را شرو
کلیه حقوق برای موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) محفوظ است.