امام خمینى (س) از شخصیت‏ هاى خلاق و صاحب‏ نظر تاریخ معاصر است که به عرفان، پرواپیشگى، فقاهت، سیاست و شجاعت، شهره است. اما آن چه که این صفات و ویژگى ‏ها را در ایشان برجسته کرده و در عمل آن‏ها را کارآمد ساخته، خصیصه «نوآورى‏» است. امام در همه عرصه ‏هایى که گام نهاده فقط به حفظ و یا شرح و تقریر دیدگاه ‏ها و نظریات عالمان پیش از خود نپرداخته، بلکه به نقد و کاوش عمیق نیز روى آورده و از این رهگذر به نگرگاه ‏هاى جدیدى دست ‏یازیده و افق ‏هاى تازه‏اى را گشوده است. این شیوه وى سبب شده است که ایشان در زمینه علوم و معارف مختلف به صفت «نوآورى‏» آراسته شود و بن‏بست‏هایى را بشکند. آثارى که از آن پیشواى بزرگ در زمینه‏هاى مختلف در دست است گویاى همین ادعا است.

از آن‏جا که برجسته ساختن این نوآورى ‏ها دسترسى به دیدگاه‏هاى جدید امام را براى پژوهش‏گران آسان مى‏سازد، لذا بر آن شدیم تا در سلسله یادداشت هایی، به خلاصه‏اى ازمجموعه مقاله ‏ها و گفت‏وگوهایى که در زمینه نوآورى ‏هاى فقهى و اصولى حضرت امام (س) از زبان شاگردان برجسته ایشان مطرح گردیده و توسط حجت‏الاسلام محمد هادى مفتح نیز در کتاب ویژه سال امام خمینی (س) گردآورى شده است را پیش روى علاقه‏مندان قرار دهیم. از همین روی در این قسمت و برای پرداختن به نوآوری های فقهی امام خمینی (س) به مرور یادداشت کوتاهی از مرحوم آیت الله معرفت، از شاگردان برجسته امام خواهیم پرداخت.

 

 

ازجمله ابعاد قابل توجه امام (س) بعد علمى و فقاهتى ایشان بود. ایشان همان گونه که در تمام ابعاد یک فرد ممتازى بودند در بعد علمى هم یک فرد ممتاز شمرده مى‏شدند. در نجف اشرف که محضر درس ایشان را درک کردیم، ایشان هم از لحاظ مبانى و هم از لحاظ استنباط و بررسى منابع و مدارک و روایات ویژگى‏هاى مخصوص به خودشان داشتند؛ مثلا از لحاظ مبانى در تشخیص روایات و تبیین صحت و سقم احادیث صادره از ائمه اطهار(ع) که یکى از منابع اصیل فقهى است نظریه ممتازى داشتند چون معمولا براى رسیدگى به روایات از لحاظ سند به این که رجال یعنى راویانى که در سلسله سند قرار گرفته‏اند توثیق شده باشند اکتفا مى‏شود. ولى امام (س) مى‏فرمودند این به تنهایى کافى نیست‏بلکه براى تشخیص صحت و سقم روایت‏به متن روایت هم باید دقت کرد که اساسا چنین محتوایى ممکن است از امام معصوم صادر شده باشد یا نه. و این یک مسئله بسیار مهمى است و اساسا پیغمبر اکرم(ص) ونیز ائمه اطهار(ع) براى تشخیص صحیح از سقیم روایات و احادیث صادره، معیار را قران و محکمات دین قرار داده‏اند، یعنى فقیه بایداین روایات را عرضه کند بر محکمات و محکمات دین چه کتاب باشد، چه سنت‏باشد و چه عقل سلیم وچه اجماع قطعى، اگر چنان چه روایت‏با محکمات دین تطابق داشت مورد پذیرش است و اگر تطابق نداشت مورد پذیرش نمى‏باشد. این توصیه‏اى است که از جانب پیغمبر (ص) و ائمه اطهار(ع) شده است. و در این باره حضرت امام (س) دقیقا همین را عمل کردند، یعنى این مطلب را کاملا در فقه وارد کردند و تاکید مى‏کردند که از این شیوه نباید غفلت کرد.

ایشان نسبت ‏به مرسلات شیخ صدوق نظر ویژه‏اى داشتند، مرحوم صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه (که یکى از کتب اربعه حدیثى و از اصیل‏ترین جوامع حدیثى ماست) یک‏سرى مرسلات دارد; یعنى بدون این‏که سند روایت را ذکر بکند این روایات را از امام معصوم نقل مى‏کند. از لحاظ فن علم اصول و مبانى فقهى، چنین روایاتى داراى اعتبار نیست چون فاقد سند است و فقیه باید سند روایات را بررسى کند تا این‏که دریابد که مى‏تواند به این روایت اعتماد کند یا نه.

در این‏جا امام(س) یک مطلب نو و مبناى جدیدى داشتند، ایشان مى‏فرمودند: اساسا این روایات مرسلات مرحوم شیخ صدوق دو گونه است: یک نوعش مثل مرسلات سایر کتب حدیثى شمرده مى‏شود و آن هنگامى است که بگوید مثلا «روى عن الصادق(ع)» یعنى چنین روایت‏شده است از امام صادق(ع) یا پیغمبر اکرم(ص) یا یکى از ائمه اطهار(ع). حضرت امام(س) مى‏فرمایند: اگر شیخ صدوق در کتابش این‏گونه روایت را بیان کند این همان مرسله معمولى است که داراى اعتبار نیست و همان‏طورى است که فقها مى‏گویند این روایت فاقد سند است و فى نفسه قابل اعتماد نیست. اما شیخ صدوق یک نوع مرسلات دیگرى دارد و آن در جایى است که مى‏گوید «قال الصادق(ع)» نمى‏گوید «روى عن الصادق(ع)». ایشان مى‏فرمودند: اگر مثل صدوق که در شدت اتقان و دقت‏بود و مقام ائمه(ع) را خیلى والا مى‏دانست، اگر بگوید «قال الصادق» این‏جا مستقیما مطلبى را به امام صادق(ع) نسبت داده و از این‏جا معلوم مى‏شود که مرحوم صدوق قطع داشته است که امام صادق(ع) چنین فرمایشى را فرموده‏اند. لذا ایشان مى‏فرمایند این‏گونه مرسلات، مرسله معمولى نیست، بلکه این روایات قابل اعتماد هستند و مرحوم امام(س) در ادامه اضافه مى‏فرمودند: ما با تجربه روشن کردیم و ثابت‏شده که این‏گونه روایات در سایر کتب صدوق داراى سندهاى متعدد است که مرحوم صدوق قطع پیدا کرده است.

از لحاظ فروع هم مثال‏هایى زیادى هست که ایشان مطالب نو و ارزنده‏اى مطرح مى‏فرمودند از جمله این‏که مثلا درباب سهم سادات که معروف ومشهور فقها این است که خمس دو قسمت مى‏شود: نصفش سهم امام است و نصفش سهم سادات به این معنا که نصفش باید در مواردى مصرف بشود که ترویج دین است و مورد رضایت امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشریف - است و نصف آن سهم سادات است که باید بین فقراى سادات تقسیم بشود. ایشان مى‏فرمودند این مطلب درست نیست، بلکه خمس ارباح مکاسب تماما سهم امام است و باید به امام داده بشود، سادات یکى از مواردى هستند که امام اگر دید نیاز دارند، زندگى آن‏ها را تامین مى‏کند نه این‏که نصف خمس، سهم آنان باشد.

حضرت امام مى‏فرمودند: اصلا معقول نیست چنین چیزى دستور شرعى بوده باشد، حتى سهم ساداتى هم که به سید مى‏دهیم باید با اجازه مجتهد باشد یعنى تمامش سهم امام است، لذا راى مبارک ایشان این بود که خمس کاملا سهم امام است و البته وظیفه امام معصوم و در عصر غیبت وظیفه فقیه جامع الشرایط است که فقراى سادات را رسیدگى کند، نه این‏که نصف آن چه را اخذ مى‏کند حتما باید به سادات داده شود. على اى حال این مطلبى بود بسیار تازه که امام(س) در این زمینه بیان فرموده‏اند.

عنصر زمان و مکان در استنباط یکى از مطالبى بود که ایشان خیلى بر آن تاکید داشتند به این‏که استنباط مسائل فقهى باید با واقعیات جارى در جامعه تطابق داشته باشد، به این معنا که فقیه نباید خودش موضوع مسائل را فرض کند، بلکه باید برود در متن جامعه و ببیند نیازهاى جامعه چیست چه مسائلى در واقع زندگى انسان‏هاى امروز جریان دارد و احکام آن‏ها را استنباط کندلذا چندین مرتبه فرمودند: طلبه‏ها، مسائل را در اتاق‏هاى دربسته مدارس حل و فصل نکنید، بلکه بروید در بازار و در جمعیت‏ببینید چه مى‏گذرد، آن‏جا مسائل را حل و فصل کنید.

مسئله زمان و مکان امام(س) همین جهت‏بود، چون فقه مستقیما با عمل مکلفین درارتباط است و روند زمان، شرایط مکان‏ها و زمان‏هاى مختلف بر نحوه عملکرد مردم مؤثر است؛ یعنى مردم امروزه ممکن است معاملات‏شان با گذشتگان متفاوت باشد، داد وستدهاى شان و روابطشان فرق کرده، لذا ما باید ببینیم امروزه چه نیازهایى در جامعه هست، روابط چگونه است، سپس این گونه روابط را چه روابط فردى - اجتماعى و چه روابط بین المللى باشد فقیه طبق ضوابط فقهى بررسى کند.

اینکه حضرت امام(س) مسئله زمان و مکان را مطرح کردند، برخى تصور مى‏کنند که زمان و مکان در اصل احکام کلى شرعى مؤثر است، نه، این زمان و مکان در تبیین موضوعات احکام مؤثرند،به این معنا که احکام شرعیه مبتنى بر موضوعاتى است که در جامعه به عنوان نیازها جریان دارد، شرع مقدس به طور کلى احکام را بیان داشته اما تطبیق این احکام بر موضوعات بستگى به شرایط زمان ومکان دارد. فلذا ما نمى‏توانیم مثلا احکام تجارت امروزه را با انواع خاص تجارتى که در زمان علامه حلى بوده یکى بدانیم و مثل احکام آن زمان عمل کنیم چون امروزه تجارت انواع بسیار مختلف و گوناگونى پیدا کرده، و یا شرکت در زمان علامه حلى سه نوع بیشتر نبوده، لکن امروز ما بیشتر از ده نوع شرکت داریم، علامه همان احکام شرکت آن روز را بررسى کرده و بیان نموده‏اند، امروزه ما باید ببینیم که این انحاء شرکت‏ها چگونه است، و همچنین مسائلى که در بانک‏ها جریان دارد ما باید ببینیم به‏طور کلى در بانک چه نوع معاملاتى جریاناتى دارد، صرف این که ظاهرش «کذاست‏» کافى نیست که ما حکم به حلیت‏یا حرمت‏بکنیم، بلکه باید از آنچه که دربازار در بانک، در معاملاتى که میان مردم جریان دارد، دقیقا اطلاع داشته و جزئیات و محتواى این روابط و این کارها را رسیدگى کنیم، آن وقت‏ببینیم که آیا با موازین شرعى تطابق دارد یا نه.

پس خود موازین اصیل شرعى تغییر پذیر نیستند، آن‏چه که تغییر پذیر است موضوعات احکام است، لذا فقیه باید شرایط زمان و شرایط مکان را ولو با کمک متخصصین دقیقا دریافت کند و تا موضوع را دقیقا دریافت نکند نمى‏تواند حکمش را از مبانى فقهى استنباط کند که امام(س) بر این مسئله خیلى تاکید داشتند.

. انتهای پیام /*