از منظر امام خمینی(س) سیاست، آینه اخلاق و رفتار و کردار معصومان(ع) است و آنچه جهان امروز با عنوان «سیاست» از آن یاد می کند، چیزی جز خدعه و فریب نیست. ایشان در تبیین معنای واقعی سیاست، رفتار و کردار معصومان را عین سیاست می شمرد و در ضمن بیان خاطره ای، آن را چنین به تصویر می کشد:

«پاک روان به من گفت، در همان روز آخری که دیگر از حبس بنا بود بیرون بیاییم و به آن حصر وارد بشویم- حبس دوم- گفت که سیاست، دروغ گفتن است، خدعه است و کلمه اش هم این بود که «پدر سوختگی» است. این را بگذارید برای ما؛ همین جا می خواست پدر سوختگی کند؛ یعنی می خواست کلاه سر من بگذارد! من گفتم به این معنا که شما می گویید، ما هیچ وقت همچو سیاستی را نداشتیم؛ خدعه و فریب و این چیزها. بعد آمد بیرون و منتشر کرد در روزنامه که ما تفاهم کردیم با فلانی و اینکه دخالت در سیاست نکند. من سر منبر گفتم که ایشان این را گفت، من هم این را گفتم؛ بیخود گفته! این ها می خواهند که ماها را با همین خدعه و فریب که سیاست خدعه است، شما از سیاست کنار بروید.» (صحیفه امام، ج10، ص124 و 125)

از منظر امام خمینی (س):

«سیاست خدعه نیست، سیاست یک حقیقتی است. سیاست یک چیزی است که مملکت را اداره می کند، خدعه و فریب نیست. این ها همه اش خطاست؛ اسلام، اسلام سیاست است، حقیقت سیاست است، خدعه و فریب نیست.»  (همان، ص125)

امام با ارائه چنین تعریفی، تعریف ضد اخلاقی سیاست را- که به سیاست «ماکیاولی» شهرت یافته است-خارج می کند و مخاطبان خود را متوجه جایگاه سیاست در لسان ائمه اطهار(ع) و فرهنگ شیعه می کند. از منظر امام، سیاست همان حرکت انبیاء و اولیای خداوند در هدایت بشریت، به سوی صلاح و سعادت همه جانبه است:

«سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد؛ تمام مصلاح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد. و این ها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان هست؛ صلاح ملت هست؛ صلاح افراد هست.» (همان، ج13، ص432)

از منظر امام: «همه مکتب های توحیدی برای انسان سازی آمده اند» (همان، ج7، ص531) و «اسلام برای تهذیب انسان آمده است؛ برای انسان سازی آمده است». (همان)

حضرت امام بر این عقیده است که: «ما مکلفیم انسان بسازیم» (همان)؛ از این رو سیاست امام، سیاست هدایت جامعه بر مبنای آموزه های مکتب رهایی بخش اسلام است که فلسفه وجودیش«تهذیب» و «انسان سازی» است. همچنین فلسفه قیام و کسب قدرت او- که در کتاب ولایت فقیه، در دوران تبعید به آن می پردازد- تنها و تنها مبارزه با پلیدی ها و پلشتی ها، دفاع از خداخواهی و عدالت جویی مردم و به محکمه عدل کشاندن متجاوزان به حریم های اخلاقی و انسانی است:

«اگر امروز قدرت نداریم که جلوی این کارها را بگیریم و حرام خواران و خائنین به ملت و دزدان مقتدر و حاکم را به کیفر برسانیم، باید کوشش کنیم این قدرت را به دست بیاوریم.» (ولایت فقیه، ص104)

در اندیشه سیاسی امام، بروز ناهنجاری های اجتماعی و رفتارهای غیراخلاقی، غیر انسانی و غیر اسلامی، زاییده منکرات بزرگی چون حاکمیت دولت مردان فاسد و فاجری است که جز به خود به منافع خود نمی اندیشند. در این اندیشه «پشه ها نخواهند مرد مگر اینکه مزبله خشکانده شوند»؛ از این رو، حضرت امام بر این باور بود که مبارزه با معلول ها و منکرات کوچک، مبارزه ای فرسایشی و بی نتیجه است و چاره ای نیست جز اینکه به سراغ علت العلل مفاسد و منکرات بزرگ برویم:

«در اذهان ما فرو رفته که منکرات فقط همین هایی هستند که هر روز می بینیم یا می شنویم؛ مثلاً اگر در اتوبوس نشسته ایم موسیقی گرفتند، یا فلان قهوه خانه کار خلافی را مرتکب شد، یا در وسط بازار کسی روزه خورد، منکرات می باشند و باید از آن نهی کرد؛ و به آن منکرات بزرگ توجه نداریم؛ آن مردمی را که دارند حیثیت اسلام را از بین می برند حقوق ضعفا را پایمال می کنند.» (همان، ص106)

حضرت امام تنها راه عملی شدن هنجارهای اسلامی و مبارزه با مفاسد اخلاقی در همه حوزه های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و ... را بر پایی حکومت اسلامی می دانستند؛ حکومتی برپایه قانون که متصدی آن کارشناسان دین و اخلاق به شمار می روند:

«چون حکومت اسلام، حکومت قانون است، قانون شناسان، و از آن بالاتر دین شناسان، یعنی فقها، باید متصدی آن باشند؛ ایشان هستند که بر تمام امور اجرایی و اداری و برنامه ریزی کشور مراقبت دارند. فقها در اجرای احکام الهی امین هستند.» (همان، ص61)

 

تفکیک ناپذیری اخلاق سیاست

تفکیک ناپذیری دین و به تبع آن اخلاق الهی و اسلامی از سیاست، ویژه در نگرش واقع بینانه امام راحل نسبت به رسالت پیامبران الهی داشت؛ پیامبرانی که براساس نص صریح قرآن برای مبارزه با شرک و بت پرستی(رعد(13): 36)، اجرای قسط و عدالت(حدید(57):25)، و تزکیه و تعلیم بشرِ(جمعه(62):2) وامانده از ارزش ها و دور شده از اخلاق، مبعوث شده بودند. این منظره از نگاه امام چنین چشم اندازی دارد:

اساساً انبیاء خدا- صلوات الله و سلامه علیهم- مبعوث شدند برای خدمت به بندگان خدا؛ خدمت های معنوی و ارشادی و اخراج بشر از ظلمات به نور و خدمت به مظلومان و ستمدیدگان و اقامه عدل؛ عدل فردی و اجتماعی. (صحیفه امام، ج18، ص6)

حضرت امام در جایی دیگر، یک سو نگری به اسلام و نگرش تک بعدی به مکاتب الهی و رسالت پیغمبران را ریشه اساسی همه ناهنجاری های فردی و اجتماعی و تباهی اخلاق و معنویت و به تبع آن، حاکمیت فرهنگ و اخلاق بیگانه می داند:

«آنچه گفته شده و می شود که انبیاء علیه السلام به معنویات کار دارند و حکومت و سر رشته داری دنیایی مطرود است و انبیا و اولیا و بزرگان از آن احتزار می کردند و ما نیز باید چنین کنیم اشتباه تأسف آوری است که نتایج آن به تباهی کشیدن ملت های اسلامی و باز کردن راه برای استعمارگران خون خوار است؛ زیرا آنچه مردود است، حکومت های شیطانی و دیکتاتوری و ستمگری است.» (همان، ج21، ص407)

براساس همین نگرش، امام راحل بر این باور بود که:

«ما مکلفیم به این که در امور دخالت کنیم ما مکلفیم در امور سیاسی دخالت کنیم، مکلفیم شرعاً؛ همان طور که پیغمبر می کرد؛ همان طور که حضرت امیر می کرد.» (همان، ج15، ص16)

با توجه به تعریف امام از دین و سیاست و اعتقاد به انفکاک ناپذیری این دو، سیاست بدون اخلاق را نمی توان سیاست نامید. همچنین نگاه یک جانبه به اخلاق و محصور کردن اخلاق در حوزه فردی را نمی توان اخلاقی نامید که پیامبران به خاطر آن مبعوث شدند و ائمه و اولیای خداوند در راه آن فداکاری کردند.

 

 

 

. انتهای پیام /*