عناوین مطالب غزلیّات

بهار  جان

بهار جان

بهار آمد، جوانی‌ را پس از پیری‌ ز سر گیرمکنار یار بنشینم، ز عمر خود ثمر گیرمبه گُلشن باز گردم، با گُل و گلبُن در آمیزمبه طرف بوستان، دلدار مهوش را به برگیرمخزان و زردی‌ آن را نهم ...

جامه دران

جامه دران

من خواستار جام می‌ از دست دلبرماین راز با که گویم و، این غم کُجا برم[1]؟جان باختم به حسرت دیدار روی‌ دوستپروانه دور شمعم و، اِسپند آذرمپرپر شدم ز دوری‌ او، کُنج این قفساین دام ...

سایه ی   عشق

سایه ی عشق

بی‌هوای‌ دوست، ای‌ جان دلم! جانی‌ ندارمدردمندم، عاشقم، بی‌دوست درمانی‌ ندارمآتشی‌ از عشق در جانم فکندی‌، خوش فکندی‌من که جُز عشق تو، آغازی‌ و ...

محراب عشق[114]

محراب عشق[114]

جُز خم ابروی‌ دلبر، هیچ محرابی‌ ندارمجُز غم هجران رویش، من تب و تابی‌ ندارمگفتم اندر خواب بینم چهر‌ه‌ی‌ چون آفتابشحسرت این خواب در دل ماند، چون خوابی‌ ندارمسر ...

نسیم  عشق

نسیم عشق

به من نگر که رُخی‌ همچو کهرُبا دارمدلی‌ به سوی‌ رُخ یار دلربا دارمز جام عشق، چشیدم شراب صدق و صفابه خُمّ میکده، با جان و دل وفا دارممرا که مستی‌ عشقت، ز عقل و زُهد رهاندچه ...

کعبه ی   مقصود

کعبه ی مقصود

هر جا که شدم، از تو ندایی‌ نشنیدمجُز از بُت و بتخانه، اثر هیچ ندیدمآفاق پُر از غلغله است از تو و، هرگزبا گوش کر خود به صدایی‌ نرسیدمدنیا همه دریای‌ حیات و، من مسکینیک قطره از این ...

فراقِ یار

فراقِ یار

از تو ای‌ می زده! در میکده نامی‌ نشنیدمنزد عُشّاق شدم، قامت سرو تو ندیدماز وطن رخت ببستم که تو را باز بیابمهر چه حیرتزده گشتم، به نوایی‌ نرسیدمگفتم از خود برهم تا رُخ ماه تو ...

آرزوها

آرزوها

در دلم بود که آدم شوم، امّا نشدمبیخبر از همه عالم شوم، امّا نشدمبر در پیر خرابات نهم روی‌ نیازتا به این طایفه محرم شوم، امّا نشدمهجرت از خویش کنم، خانه به محبوب دهمتا به اسماء، مُعلّم ...

یاد  دوست

یاد دوست

یاد روزی‌ که به عشق تو گرفتار شُدماز سر خویش گُذر کرده، سُوی‌ یار شُدم[1]آرزوی‌ خم گیسوی‌ تو، خم کرد قدم[2]باز انگشتْ نمایِ‌ سر بازار شُدمطُرفه‌‌ روزی‌ که ...

شهره ی   شهر

شهره ی شهر

به کمند سر زلف تو، گرفتار شدمشُهره‌ی‌ شهر، به هر کوچه و بازار شدمگر برانی‌ ز درم از در در دیگر آیمگر بُرون رانْدِیَم از خانه، ز دیوار شدممستیِ‌ علم و عمل، رخت ببست از سر منتا ...

چشم  بیمار

چشم بیمار

من به خال لبت، ای‌ دوست! گرفتار شدمچشم بیمار تو را دیدم و بیمار شُدم[1]فارغ از خود شدم و کوسِ «اناالحق» بزدمهمچو منصور خریدار سر دار شُدمغم دلدار، فکنده است به جانم شرری‌که ...

نیم  غمزه

نیم غمزه

پروانه‌وار بر در میخانه پر زدمدر بسته بود، با دل دیوانه در زدمخوابم ربود آن بُتِ دلدار، تا به صُبحچون مُرغ حق، ز عشق، ندا تا سحر زدمدیدار یار، گر چه مُیسّر نمی‌شودمن درهوای‌ او، ...

گنج  نهان

گنج نهان

بر در میکده با آه و فغان آمده‌اماز دَغَل‌بازی‌ صوفی‌ به امان آمده‌امشیخ را گو: که درِ مدرسه بر بند! که منزین همه قال و مقالِ تو به جان آمده‌امسر خُم باز کُن ...

آیینه ی  جان

آیینه ی جان

بر در میکده، بگذشته ز جان آمده‌امپشت‌پایی‌ زده بر هر دو جهان، آمده‌امجان که آیینه‌ی‌ هستی‌ است در اقلیم وجودبر زده سنگ به آیینه‌ی‌ جان، ...

نهانخانه ی  اسرار

نهانخانه ی اسرار

بر در میکده، از روی‌ نیاز آمده‌امپیش اصحاب طریقت به نماز آمده‌اماز نهانخانه‌ی‌ اسرار ندارم خبری‌به در پیر مُغان، صاحب راز آمده‌اماز سر کوی‌ تو، راندند مرا ...

فصل  طرب

فصل طرب

دست‌افشان، به سر کوی‌ نگار آمده‌امپایکوبان، ز پی‌ نغمه‌ی‌ تار آمده‌امحاصل عُمر، اگر نیمْ نگاهی‌ باشدبهر آن نیمْ نگه، با دل زار آمده‌امباده از دست ...

محرمِ اسرار[107]

محرمِ اسرار[107]

هیچ دانی‌ که من زار، گرفتار توام؟با دل و جان، سبب گرمی‌ بازار توامهر جفا از تو به من رفت به منّت بخرمبه خُدا یار توام، یار وفادار توامتار گیسوی‌ تو، آخر به کمندم افکندمن اسیر خم ...

جلوه ی   دیدار

جلوه ی دیدار

پرده برگیر که من یار توام!عاشقم عاشق رُخسار توام[1]عشوه کُن، ناز نما، لب بگشا!جانِ من! عاشق گُفتار توامبر سر بستر من پا بگذارمنِ دلْ‌سوخته بیمارِ توامبا وصالت، ز دلم عُقده ...

صفحه 3 از 17 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | بعدی >