کلیات مراتب، مظاهر و حضرات وجود در عرفان

حجة الاسلام دکتر ابوالفضل کیا شمشکی

یکی از اساسی ترین مباحث عرفان نظری در زمینۀ هستی شناسی، بحث از مراتب، مظاهر و حضرات وجود است؛ چرا که در نگاه عارفان، هستی حقیقی و حقیقت هستی عبارت است از وجود حضرت حق که خویش را در مراتب و منازل و مرائی جهان باز می نماید و به تجلّی می گذارد.

به هر حال، حق ـ سبحانه ـ از حیث حقیقت و ذات و گوهر خویش، در حجاب و پردۀ عزّت و جلال خویش مستغرق است و به گفتۀ عارف بزرگ نیشابور، عطار، هیچ نسبتی میان او و ما سوای او نمی باشد:

 

دائماً او پادشاه مطلق است                                     در کمال عزّ خود مستغرق است

او به سر ناید ز خود آن جا که اوست                          کی رَسد عقل وجود آن جا که اوست

 

از این رو، توجه به حضرتش و اشتیاق طلب ساحتش، جز تضییع وقت و طلب امر ناممکن نیست. نهایت چیزی که می توان اظهار داشت آن است که در ورای انّیات متعیّن و  موجودات ممکن، حقیقتی نامتعیّن و نامتناهی هست که در آینۀ آن ها ظاهر گشته و نمایان شده است؛ و در پس پرده و حجاب تقیّدات و مقیّدات، حقیقت مطلقی است که از  پس پرده رُخ نموده است؛ به همین دلیل است که حضرتش از سَر مهر و رحمت و هدایت فرموده است:

«وَ یُحَذِّرُکُمُ الله  نَفْسَهُ وَ الله  رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ»[1]

و بدین سان، با نهایت رأفت، خلق را از طلب ناممکن بازداشته است.

ولی برای همین وجود مطلق و مستغرق و غیب، از جهت تنزل و تجلّی و ظهور در مظاهر، مراتب و مرائی اسماء و صفات الهی ـ که همان اعیان ثابتۀ ممکناتند ـ نمود و بروزی است که در پی خود، احکام و تفاصیلی دارد که زمینه ساز معرفت حضرتش می گردد و هر سخنی از حقیقت حق بیان شود، بازگشت به همین تعیّنات می یابد و مطلق و نامتعیّن را در پرده و حجاب همین مقیّدات بازگو می نماید؛ زیرا دربارۀ هویّت غیبی حضرت حق، نه زبانی که گویای مطلبی باشد، یافت می شود؛ و نه خطاب و سخنی که تفصیل یافته ها را بازگوید؛ بلکه سخن از آن مقام و مرتبه، جز ابهام و اجمال نیفزاید.

الف. بیان شیخ کبیر، صدر الدین قونوی، در باب حضرات و مراتب وجود

شیخ کبیر، صدرالدین قونوی، در کتاب نفحات کلیات مراتب و مرائی وجود را پنج مرتبه بیان داشته است که از آن ها به «حضرات خمس» تعبیر می شود. سخن او این است که حق ـ سبحانه ـ وی را در مشهد شریفی آگاهانده که مراتب اصلی وجود، در حضرات پنج گانۀ الهی منحصر می باشند:

نخست، حضرت غیب مطلق که در برگیرندۀ اسماء و صفات، و اعیان امکانی و معانی مجرّده و تجلّیات علمی می باشد؛

دوم، که درست در مقابل حضرت غیب مطلق است، حضرت شهادت مطلقه و حس و ظهور و اعلان است؛

سوم، حضرت وَسط که جامع و برزخ بین طرفین غیب مطلق و شهادت مطلقه است و اختصاص به کَوْن جامع، یعنی انسان دارد؛

چهارم، حضرت ارواح و روح اعظم و مسطورات قلم اعلی، که متوسط میان غیب مطلق و  کَوْن جامع است؛

پنجم، حضرت مثال مقیّد و محل استقرار صُحُف و کتب الهی که متفرّع بر کتاب ربّانی است.[2]

توضیح سخن این عارف کامل این که، هر چند در هستی، جز وجود واحدی که عین وجود حق است، یافت نمی شود و هستی محض نیز فقط او است، با وجود این، برای هستی مذکور تجلّیاتی در مراتب و مظاهر و مقامات وجود صورت پذیرفته که گرچه جزئیات آن نامتناهی و شمارش ناپذیر است، ولی کلیات مراتب یاد شده در پنج حضرت و مرتبه منحصر است و به تبع آن ها، عوالم کلی نیز پنج عالَم خواهد بود؛ چه این که «حضرت» یعنی حضور و ظهور حق در مظاهر، و «عالَم» یعنی مَظهر و مرتبه ای خاص برای حقیقت وجود حق که حاضر و ظاهر می گردد. حضرت امام رحمه الله در تعلیقات خویش بر شرح فصوص الحکم می فرماید:

حضرات خَمس را «حضرت» می نامند، به این اعتبار که در مظاهر، حضور دارند و مظاهر نزد آن ها حاضرند؛ زیرا عوالم، محضر ربوبیت و مظهر ربوبیت می باشند و به همین دلیل بر ذات حق بما هو، حضرت گفته نمی شود؛ چون ظهور و حضوری در محضر و یا مظهری ندارد.[3]

البته از این بیان چنین استفاده می شود که قرار دادن حضرت ذات و غیب الغیوب و عنقای مغرب و مقام «لا اسم له و لا رسم له» در شمار حضرات، امری نادرست و ناروا است، همان طور که شارح مقدمه قیصری بیان داشته است؛[4] زیرا در اندیشۀ امام رحمه اللهمرتبۀ ذات، غیب محض می باشد و حضرت به حساب نمی آید.

بنابراین، عالَم ملک و ناسوت، مظهر عالم ملکوت و عالم مثال مطلق می باشد، و این عالَم به نوبۀ خود، مظهر عالم جبروت و مجردات است، و این نیز خود، مظهر عالم اعیان ثابته، که به اعتباری مظهر اسماء الهیه در حضرت واحدیت به شمار می رود، می باشد، و حضرت واحدیت نیز مظهر حضرت احدیت است.[5]

با توجه به مطالب قیصری در شرح فصوص الحکم استفاده می شود که «حضرات» نزد ایشان در حقیقت، به همان بیان قونوی در نفحات باز می گردد؛ با این تفاوت که «حضرت غیب مطلق» نزد قونوی، حضرت واحدیت جامع اسماء و صفات و اعیان ثابته است، و نزد قیصری فقط شامل اعیان ثابته، بدون اسماء و صفات می باشد که گاهی از آن به «عاَلم معانی» و «ارتسام» تعبیر می شود.

ب. بیان عارف کامل، سعید الدین سعید فرغانی، دربارۀ حضرات خمس

عارف کامل، فرغانی، در شرح فارسی خویش بر قصیدۀ تائیۀ ابن فارض، بر همین سیاق مشی کرده است؛ با این تفاوت که او حضرت غیب مطلق را شامل هر دو مقام احدیّت و واحدیّت، یا تعیّن اول و تعیّن ثانی فرض کرده است. این عارف بزرگ در مشارق الدراری در این باره چنین می نگارد:

اول (از حضرات خمس) را حضرت و مرتبۀ غیب و معانی گویند و آن حضرت ذات است به تجلّی و تعیّن اول و ثانی و آنچه تحت شمول و حیطۀ آن دو است از شئون و اعتبارات اوّلاً، و حقایق الهی و کونی ثانیاً.

و دوم را که در مقابل او است مرتبۀ شهادت و حس خوانند و آن از حضرت عرش رحمانی است تا به عالَم خاک و آنچه در این میان است از صور اجناس و انواع و اشخاص عالم.

و سوم را که تلوِ مرتبۀ غیب است متنازلاً، مرتبۀ ارواح گویند.

و چهارم را که تلوِ عالم حس است متصاعداً، عالم مثال و خیال منفصل خوانند.

و پنجم که جامع ایشان است تفصیلاً، حقیقت عالم است و اجمالاً صورت عنصری انسان.[6]

عارف مذکور، در شرح عربی خویش بر تائیه که منتهی المدارک نامیده شده است، کلیات مراتب را منحصر در پنج مرتبه دانسته و ششم آن ها را حضرت جامعه که همان «انسان کامل» است، قرار داده است به این بیان:

کلیات مراتب، منحصر در پنج مرتبه است که دو مرتبه از آن ها منسوب به حق ـ سبحانه ـ ،  و  سه مرتبۀ دیگر منتسب به کون و عالَم می باشند، و ششم آن ها جامع میان ایشان است.

توضیح این که چون مراتب مذکوره مظاهر و مجالی حق می باشند، از این اقسام خارج نیستند:  یا این که مجلی و مظهری هستند که فقط برای حق ظاهر می شوند و نه برای موجودات امکانی؛ و یا این که مظهری هستند که هم برای حق و هم برای موجودات امکانی ظاهر می شوند...[7]

از مجموع مطالب این عارف فرزانه، چنین استفاده می شود که حضرات خمس عبارتند از:

نخست، مرتبۀ اول غیب که همان تعیّن اول و حضرت احدیّت جمع است.

دوم، مرتبۀ دوم غیب که عبارت است از تعیّن دوم و عالم معانی (اعیان ثابته) که از آن به حضرت واحدیّت تعبیر می شود. و از این دو مرتبۀ غیب، به حضرت لاهوت تعبیر می شود؛

سوم، مرتبۀ ارواح که از آن به حضرت جبروت و عالم عقول تعبیر شده است.

چهارم، مرتبۀ مثال که به حضرت ملکوت و عالم نفوس معروف است.

پنجم، مرتبۀ حس و عالم شهادت مطلقه و عالم اجسام که از آن به عالم ناسوت تعبیر می شود.

ششم، کَوْن جامع و انسان کامل که جامع همۀ مراتب مذکور است اجمالاً، و از این رو، عالَم اکبر نیز نامیده می شود.

می توان گفت، آنچه فرغانی در مشارق الدراری بیان داشته است، بازگشت به همان مطلب منتهی المدارک می نماید؛ با این تفاوت که دو مرتبۀ غیب در مشارق الدراری یک مرتبه به شمار آمده است. از این رو، کلیات مراتب وجود پنج مرتبه شده اند.

ج. دیدگاه عارف کامل، عبد الرزّاق کاشانی، در باب حضرات خمس

عارف کامل، کمال الدین عبد الرزاق کاشانی، در کتاب اصطلاحات الصوفیه مجالی کلی و مطالع و منصات را پنج مجلی، و مراتب کلی را شش مرتبه می داند؛ از این رو، میان مَجلی و مرتبه فرق گذاشته و مرتبه را اعمّ از مجلی به شمار آورده است. ظاهر سخن او این است که «مَجلی» همان است که در حضرات خمس به عنوان «حضرت» بیان شد که مستلزم حضور و ظهور و جلوه است؛ بر خلاف «مرتبه» که از آن و از مقام غیر ظاهر و متجلّی وجود، عام تر می باشد.

این عارف بزرگ در بیان اصطلاح «المجالی الکلّیه و المطالع و المنصّات» چنین بیان داشته است:

این ها مظاهر مفاتیح غیوبند که برای آن ها قفل های ابواب بستۀ هستی، میان دو اسم باطن و ظاهر گشوده شده است، و این «مجالی» پنج قسم می باشند:

اول، مجلای ذات احدی و عین جمع و مقام «أو أدنیٰ» و الطامة الکبری و حقیقة الحقائق، که این قسم، غایة الغایات [عروج] است.

دوم، مجلای برزخیت اُولی و مجمع البحرین و مقام «قابَ قوسین» و حضرت جمعیت اسماء  الهی.

سوم، مجلای عالم جبروت و انکشاف و ظهور ارواح قدسی.

چهارم، مجلای عالم ملکوت و مدبّرات آسمانی و بر پادارندگان امر الهی که در عالم ربوبیت  هستند.

پنجم، مجلای عالم مُلک که منکشف به انکشاف صوری بوده و نیز عجایب عالم مثال و مدبّرات کونیه که در عالم سفلی تحقق دارد.[8]

به نظر نگارنده، می توان بیان مذکور دربارۀ مجالی و حضرات را به آنچه شارح نخست تائیه در شرح عربی بیان داشته، بازگرداند؛ چه این که مجلای ذات الهی، همان تعیّن اول، و مقام «قاب قوسین»، همان تعیّن ثانی است.

شیخ کامل، کاشانی، در کتاب اصطلاحات الصوفیه در بیان اصطلاح «المراتب الکلّیه» می فرماید:

مراتب کلی، شش مرتبه است: نخست، مرتبۀ ذات اَحدی؛ و دوم، مرتبۀ حضرت الهی و حضرت واحدیّت؛ و سوم، مرتبۀ ارواح مجرده؛ و چهارم، مرتبۀ نفوس عالمه که همان عالم مثال و ملکوت است؛ و پنجم، مرتبۀ عالم ملک و شهادت؛ و ششم، مرتبۀ کون جامع و انسان کامل که جلوه گاه همه و صورت جمعیت آن ها است.... و سایر مراتب همه، جلوه های انسانند؛ چه باطنی و چه ظاهری. و تجلّی گاه احدیّت ذات جز انسان کامل نمی باشد.[9]

کاشانی در این کتاب نیز دارد:

«احد» اسم ذات است به اعتبار انتفای تکثّر و تعدد صفات و اسماء و نِسَب و تعینات از آن. و نیز «احدیّت» عبارت است از اعتبار ذات با اسقاط همۀ تکثرات مذکور، و هم «احدیّت جمع» اعتبار ذات است «من حیث هی هی»، بدون لحاظ اسقاط تکثرات و یا اثبات آن ها به نحوی که نِسَب حضرت واحدیّت در آن گنجانده شود.[10]

وی در همان کتاب، حقیقة الحقائق را به ذات احدیِ جامع جمیع حقایق تفسیر نموده که حضرت جمع و حضرت وجود نیز خوانده می شود،[11] و نیز بیان داشته که:

برزخ جامع، همان حضرت واحدیّت و تعیّن اول است که اول همۀ برازخ است؛ به همین دلیل برزخ اول و اعظم و اکبر نامیده می شود.[12]

روشن است که حضرت واحدیّت در اصطلاح مشهور و معروف، تعیّن ثانی است نه تعیّن اول.

به هر حال، از مطالب نقل شده از اصطلاحات کاشانی، این نتیجه به دست می آید که مراتب کلیۀ وجود عبارتند از:

1. ذات احدی یا غیب الغیوب که از آن به غیب هویّت و عنقای مغرب تعبیر می شود و مقام «لا نَعتَ فیه و لا رسم» کنایه از آن است.

2. احدیّت جمع که به لحاظ انتفای تعدد و تکثر اسمائی و صفاتی، اعتبار ذات است، در عین این که به نحو اندکاک و استهلاک، مشتمل بر جمیع اسماء است و از آن به مقام «أو أدنی» و حقیقة الحقائق تعبیر  می شود.

3. حضرت واحدیّت که محل ظهور تعدد اسمائی و صفاتی و اعیانی است و از آن به «قاب قوسین» تعبیر شده است.

4. مرتبۀ ارواح و عقول مجرده که به عالم جبروت معروف است.

5. مرتبۀ مثال مطلق منفصل که عالم ملکوت نامیده می شود.

6. مرتبۀ موجودات حسی جسمانی که عالم شهادت مطلقه بوده و عالم ناسوت نام  دارد.

7. مرتبۀ انسان کامل که به کَوْن جامع معروف است.

بنابراین، به نظر نگارنده، وجه این که عارف مذکور، مراتب را در شش مرتبه بر شمرده، این است که ایشان دو حضرت «احدیّت جمع» و «واحدیّت» را به اعتبار این که واحدیّت همان تفصیل و ظهور احدیّت می باشد، یک مرتبه در نظر گرفته است، و تفاوت این دو حضرت فقط از روی اعتبار محض است؛ همان گونه که در مشارق الدراری نیز گذشت.

و اما دلیل این که «مجالی» منحصر در پنج مَجلی است آن است که اولاً، مرتبۀ نخست از مراتب مذکور ـ یعنی غیب الغیوب ـ به جهت عدم ظهور، در شمار مجالی نیست؛ ثانیاً، مرتبۀ اخیر نیز چون در بردارندۀ سایر مراتب است، در شمار مجالی نخواهد بود. از این رو، مجالی شامل پنج مجلی، و مراتب، شامل شش مرتبه است. چنانچه این تکلّف را نپذیریم، مراتب، هفت مرتبه و مجالی، شش مجلی خواهد بود.

به هر تقدیر، سخن در باب حضرات خمس فقط در مراتبی است که به گونه ای ظهور و بروز دارند. به همین خاطر، مرتبۀ غیب الغیوب از شماره خارج است. اما سایر مراتب، پس چنانچه احدیّت جمع و واحدیّت را دو حضرت در نظر بگیریم، حضرات بر شش نوع خواهند بود؛ آن طور که از منتهی المدارک نقل شد. در غیر این صورت، پنج حضرت خواهیم داشت؛ چنان که از مشارق الدراری و قیصری، شارح فصوص الحکم نقل گردید.

د. دیدگاه امام خمینی رحمه الله در باب حضرات خمس

امام رحمه الله در تعلیقۀ خویش بر شرح فصوص قیصری مطلبی دربارۀ حضرات خمس بیان داشته[13] که خلاصۀ فرمایش ایشان چنین است:

اولاً، ایشان میان حضرات و عوالم فرق گذاشته اند؛ به این صورت که حضرات را به وجهۀ الهی نسبت داده اند و عوالم را به وجهۀ کَوْنی؛ یا اول را به جهت حقّی و دوم را به جهت خلقی؛ زیرا حضور، در انحصار حق است و مظهریت و محضریت از ویژگی های خلق. در نتیجه، پنج حضرت تحقق یافته، همان طور که پنج عالَم.

ثانیاً، چون عالَم به معنای «ما یُعلم به الشی ء» است، پس هر یک از عوالم، محل ظهور و بروز یکی از اقسام حضرات می باشند و بدین سان، تطابق و توافق دارند.

ثالثاً، با توجه به آنچه گفته شد، حضرات به ذات و اسماء باز می گردند و عوالم به اعیان ثابتۀ علمیه و عینیه برگشت می کنند.

و رابعاً، حضرات عبارت خواهند بود از:

نخست، حضرت غیب مطلق یا احدیّت ذاتیه که وجهۀ غیبیۀ اسم اعظم است.

دوم، حضرت احدیّت جمع که وجهۀ ظاهرۀ اسم اعظم است.

سوم، حضرت غیب مضاف که وجهۀ غیبیۀ اسمائیه است و می توان از آن به واحدیّت غیبی تعبیر کرد.

چهارم، حضرت شهادت مضافه که وجهۀ ظاهرۀ اسمائیه است و می توان از آن به واحدیّت غیبی تعبیر  کرد.

و پنجم، حضرت شهادت مطلقه که وجهۀ ظاهرۀ فیض اقدس و مقدس می باشد.

به این ترتیب، حضرات خمس عبارتند از: احدیّت غیبی، احدیّت ظهوری، احدیّت غیبی، واحدیّت ظهوری و فیض اقدس و مقدس. عوالم پنج گانه نیز عبارت خواهند بود از:  وجهۀ خاص یا سرّ وجودی، کون جامع یا انسان کامل، جهت غیبی اعیان ثابته، جهت  ظهوری اعیان ثابته و اعیان ثابتۀ علمیه و اعیان موجودۀ عینیه؛ که در این صورت،  عالم اول، مظهر حضرت اول، و عالم دوم، مظهر حضرت دوم... تا آخر حضرات و عوالم.

نگارنده معتقد است که مبنای بیان امام رحمه الله در باب حضرات و عوالم این است که مراد از «حضرت»، همان حضور است که وصف حق است، نه خلق. پس جز وجود حق، ظاهر  و حاضری نخواهد بود. از این رو، همۀ حضرات باید به حضرت لاهوت و مرتبۀ الوهیت بازگردند.

ولی «حضرت» نزد عارفان نامور دیگری که از ایشان یاد نمودیم، همان معنای «محضر» و «مظهر» می باشد؛ زیرا آنچه از کلمات محققان عرفان نظری همچون: قونوی،  فرغانی، ابن فناری، کاشانی، جامی و سیدحیدر آملی در این باب به دست می آید، بیانگر این است که مراد از «حضرت» محضر و مظهر است، نه حضور و ظهور. به عبارت دیگر، مقصود از این واژه (حضرت)، همان تعیّنات وجود است که گاهی از آن ها به مراتب، و گاه نیز به مظاهر و تعیّنات یاد می شود، مانند تعبیر «حضرات». که در این جا از باب نمونه، فقط عبارتی را از عارف نامور، سعید الدین سعید فرغانی، از مشارق الدراری نقل می کنیم:

بعضی از حقایق کلی، همچون محل هایند مَر ظهور سایر حقایق کلی و جزئیات و لوازم ایشان را؛ چنان که هر حقیقتی، چند کلی یا جزوی یا متبوع یا تابع، به یکی از آن مَحالّ متعلّق باشند، «بحیث لو قدّر ظهورها، یکونُ تحت ذلک المحلّ و یکون ظهورها بحسبها»، و ایشان را مراتب و عوالم و حضرات خوانند.[14]

مطالبی که بیان شد شرح حضرات خمس در اندیشۀ امام بر مبنای تعلیقه بر شرح فصوص قیصری بود؛ اما آنچه از لابه لای عبارات و اشارات ایشان در کتاب شریف مصباح الهدایه به دست می آید، این است که مراتب کلی وجود، افزون بر مرتبۀ هویّت غیبیه، غیب الغیوب و مقام «لا اسم له و لا رسم له و لا نعت» در حقیقت همان شش مرتبه ای است که در کلام فرغانی در شرح عربی خویش دربارۀ حضرات بیان شده بود؛ چه این که سخن در مراتب است و نه در مجالی. پس مراتب نزد ایشان عبارت خواهند بود از:

نخست، مرتبۀ احدیّت ذاتیه یا هویّت غیبیه؛

دوم، مرتبۀ احدیّت جمع یا اسم اعظم الله  و تعیّن اول؛

سوم، مرتبۀ واحدیّت یا تعیّن ثانی و حضرت علمیه و اعیان ثابته؛

چهارم، مرتبۀ جبروت و انوار قاهرۀ عقلیه؛

پنجم، مرتبۀ ملکوت و اَنوار اسفهبدیۀ نفسیه و صور مثالیه؛

ششم، مرتبۀ ملک و ناسوت و موجودات جسمانیۀ زمانیه و مکانیه؛

هفتم، مرتبۀ کون جامع یا انسان کامل محمّدی.

کیفیت ظهور حق در مراتب و حضرات وجود در نگرش امام رحمه الله

حضرت امام رحمه الله در کتاب شریف مصباح الهدایه پس از اشاره به هویّت غیبیه ـ که از آن به عنقای مغرب و مقام «لا اسم له و لا رسم له» تعبیر می شود ـ بیان می دارد که حقیقت یاد شده برای احدی از انبیا و رسولان، حتی برای ختم ولایت مطلقه محمّدیه و نبوّت ختمیه، شناخته نشده است؛ چنان که آن حضرت صلی الله علیه و آله در حق مرتبۀ مذکور فرموده: «ما عرفناک حقّ معرفتک، و ما عبدناک حقّ عبادتک». بلکه اولیای خدا و ارباب معرفت نیز اظهار داشته اند که  نهایت معرفت اهل مکاشفه ـ تا چه رسد به اهل مباحثه ـ عجز از معرفت حضرت حق  است.

آن گاه امام رحمه الله اظهار می دارد که نخستین تجلّی حق، فیض اقدس است؛ گرچه نخستین تعیّن حق، حضرت احدیّت می باشد؛[15] همچنان که فیض مقدس، تجلّی است و نه تعیّن.

پس در اصطلاح خاص ایشان بین تجلّی به معنای ظهور، و تعیّن به معنای مظهر و مجلی، تمایز و تفاوت وجود دارد؛ از این رو، آن تجلّی فیض است و این تعیّن مستفیض؛ لذا در مصباح الهدایه می خوانیم که نخستین مستفیض از فیض اقدس، اسم اعظم «الله »  است.[16]

بنابر آنچه از شرح فصوص قیصری و بلکه متن فصوص استفاده می شود، فیض اقدس واسطۀ میان حضرت واحدیّت اسمائی و حضرت علمیه یا عالم معانی و ارتسام است؛[17] ولی آنچه از کلمات امام به دست می آید این است که فیض اقدس واسطۀ میان غیب هویّت و هویّت غیبیه از سویی، و جمیع تعیّنات ذاتی و اسمائی و اعیانی از سوی دیگر است که از احدیّت غیبیه آغاز، و به عالم معانی و اعیان ثابته می انجامد؛ همان طور که فیض مقدس واسطۀ بین مقام الوهی و حضرت واحدیّت از سویی، و تعیّنات عینی ممکنات از طرف دیگر است که از ملائکه مهیّمه شروع، و به عالم مادّه ختم می شود.

از این رو، نزد مشهور اهل عرفان «فیض» عبارت است از وساطت میان حق و خلق به معنای اعیان ثابته علمی و اعیان موجودۀ خارجی که آن را «عالَم»، «سِوی» و «خلق» می خوانند. اما «فیض» در نزد امام رحمه الله معنای عام تری دارد؛ زیرا فیض به نظر ایشان عبارت است از مطلق وساطت و تجلّی بین حق بالمعنی الاخص که همان غیب الغیوب است و خلق به معنای مطلقِ تعیّن، حتی تعیّنات اسمائی که نزد عموم از ساحت حقّی است و نه خلقی. پس مستفیض و مفاض به فیض همۀ تعیّنات و حضرات، از احدیّت و واحدیّت تا جبروت و ملکوت و ناسوت، می باشند؛ به همین خاطر ایشان مرتبۀ تعیّن اول واحدیّت غیبیه را نیز که مقام اسم اعظم «الله » است، مفاض و مستفیض شمرده اند. به هر روی، نخستین تعیّن فیض اقدس، حضرت احدیّت بشرط لائیه، که همان اسم اعظم مستجمع جمیع صفات جمالی و جلالی است، می باشد.[18]

پس از تعیّن یاد شده ـ که نخستین تعیّن فیض اقدس است ـ امام رحمه الله در مصباح هیجدهم از مصباح الهدایه دومین تعیّن فیض اقدس را بیان می دارند که حضرت واحدیّت جمعیه و حضرت علمیه نام دارد و نخستین تکثر واقع در دار هستی است و منشأ و مبدأ همۀ کثرات دیگر که در مراتب بعد رخ می نمایند، می باشد.[19] ایشان گاهی از این مرتبه به مرتبۀ «الوهیت» هم تعبیر می کنند.[20]

حضرت امام رحمه الله مرتبۀ دیگر از تعیّنات حقیقت وجود را تعیّنات کونیه به صور اسماء الهی، که «اعیان ثابته» نامیده می شوند، می دانند. از این مرتبه به حضرت علمیه، مقام ارتسام و عالم معانی تعبیر می شود.[21] به بیان ایشان، اسماء و صفات الهی دارای لوازم و لواحقی هستند که حقایق موجودات خارجی را تشکیل می دهند و تحقق آن ها به وجود حق است نه ایجاد او؛ بدین سبب گفته شده است که «الأعیان الثابتة ما شمَّت رائحة الوجود» و عدم مجعولیت آن ها نیز به عدم مجعولیت ذات الهی است.[22]

از آن جا که اسماء و صفات الهی در محیطیت و محاطیت، کلیت و جزئیت، و اولیت و آخریت مختلف می باشند، تعیّنات آن ها نیز در حضرت علمی مختلف و متفاوت است. از این رو، همان نِسَب اسمائیه، میان اعیان نیز برقرار است. بدین سبب، امام رحمه اللهدر مصباح  الهدایه بیان می دارد که نخستین تعیّن در عالم اعیان تعیّن اسم اعظم الله  است که محیط ترین اسماء است؛ زیرا اسم جامع است. و عین ثابت حاصل از تجلّی و تعیّن آن اسم، عین ثابت انسان کامل می باشد و سایر اعیان، تحت حیطۀ این عین می باشند و فیض الهی را از مجرای آن می پذیرند.[23] در نتیجه، نسبت عین ثابت انسان کامل به سایر اعیان ثابته، همچون نسبت اسم اعظم «الله » در حضرت واحدیّت به سایر اسماء الهی است.

آنچه بیان شد تعیّنات و مراتب کلی وجود حق به اعتبار مرتبۀ ذات حق بود، امام رحمه الله در ادامه به بیان تعیّنات امکانی عینی که به موجودات خارجی مربوط می شود، می پردازند، که این ها خود به عالَم اَمر و عالَم خلق تقسیم می شوند.[24]

نخستین ظهور حضرت حق در حضرت عینی، مشیّت مطلقه و وجود عام است که از آن به فیض مقدس، وجود منبسط، نَفَس رحمانی، نفخ ربوبی، حجاب اقرب، هیولای اُولی، برزخیت کبرا، مقام تدلّی، مقام «أو أدنی»، مقام محمّدی و علوی و دیگر اصطلاحات، تعبیر می شود.[25]

اولین تعیّن فیض مقدس در عالَم عینی، حقیقت عقلی (به اصطلاح حکیم) و حقیقت روحی (به اصطلاح عارف) است؛ و عالم آن، حضرت ارواح و عالم جبروت می باشد که مشتمل بر عقول قاهرۀ طولیه و عقول نوریۀ عرضیه است. حضرت امام رحمه اللهبر اثبات این مرتبه ـ یعنی حقیقت عقلی ـ برهانی خاص دارند که در مصباح الهدایه بیان نموده اند.[26] نگارنده نیز در رسالۀ ولایت در عرفان، شرح تفصیلی این بحث را ارائه کرده است.[27]

پس از مرتبۀ عقل و جبروت، عالم مثال و ملکوت قرار دارد که امام رحمه الله فقط به آن اشاراتی دارند؛ ولی در مورد آن می توان مباحث ارزشمندی را در کتاب هایی نظیر: مصباح  الانس (ص 179 به بعد)، شرح قیصری بر فصوص (فصل ششم از مقدمات) و نیز مقدمۀ نقد النصوص جامی (ص 52 به بعد) یافت.

و اما در خصوص انسان کامل و کَوْن جامع، امام رحمه الله در جای جای مصباح الهدایه و تعلیقات، مطالب ارزنده ای را به رشتۀ تحریر در آورده اند. از جمله در تعلیقه بر «فصّ ادریسی» چنین اظهار داشته اند که حاصل آن، تطابق نسبت میان اسم اعظم و سایر اسماء، با نسبت میان عین ثابت انسان کامل و سایر اعیان ثابتۀ علمیه، و نیز با نسبت میان فیض مقدس و تعیّنات خلقیۀ عینیه از عرش عقلانی تا فرش هیولانی است؛ زیرا هر سه حقیقت دارای وحدت حقّۀ حقیقیه هستند؛ یکی اصلی باطنی، و دیگری اصلی ظاهری و سومی ظلّی.[28]

بنابراین، مراتب کلی حقیقت وجود ـ که از آن ها به حضرات پنج گانه یا شش گانه و یا هفت گانه تعبیر می شود ـ و نیز کیفیت ظهور و تجلّی حق ـ که اصل و اساس وجود است ـ در مراتب مذکور نزد حضرت امام رحمه الله به ترتیب ذیل خواهد بود:

هویّت غیبیه    فیض اقدس (نخستین تجلّی)     حضرت احدیّت (نخستین تعیّن)   حضرت واحدیّت     عین ثابتِ انسان کامل     عالَم اعیان ثابته     فیض مقدس     عالم عقل  یا جبروت     عالم مثال یا ملکوت     عالم طبیعت یا ناسوت     انسان کامل (در قوس  صعود).

بر اساس دیدگاه میرزا مهدی آشتیانی ـ که در واقع، چکیدۀ نظر برجستگان اهل عرفان و حکمت است ـ مراتب هستی را می توان کتاب هایی دانست که جلوۀ علم و کلام الهی هستند. بر این پایه، نخستین مرتبه از مراتب کتب قرآنی الهی ـ که اصل و اساس تمامی کتب کلی و مبدأ و منشأ همۀ صحایف الهی و الواح حقّی و خلقی است ـ همانا حضرت احدیّت ذاتیه و مرتبۀ تعیّن اول می باشد که از آن به مقام جمع الجمع، اصل الجمع، حقیقة الحقائق، البرزخ الاکبر، حقیقت محمّدیه، مقام «أو أدنی» و اُفق اعلیٰ تعبیر می شود.

دومین مرتبه از مراتب کتب الهی، حضرت واحدیّت و تعیّن ثانی است که پس از مرتبۀ قبل بوده و به آن، مقام جمع، حضرت عما، برزخیت ثانیه، مقام «قاب قوسین»، رحمت وصفیه، حقیقت محمّدیه بیضاییه، گفته می شود و در فرهنگ قرآنی نیز «اُمّ الکتاب» نامیده شده است.

مرتبۀ سوم از مراتب کتب الهی، مرتبۀ تجلّی حق تعالی به تجلّی ایجادی و فیض مقدس و رحمت عامّۀ امتنانیۀ وجوبیّه است که از آن به کلمه «کُن» وجودی، مشیّت ساری، رحمت واسعه، نفس رحمانی و حق مخلوقٌ به، تعبیر گردیده است. ثمرۀ این تجلّی، اظهار آنچه در غیب هویّت حق، پنهان و در نهانخانۀ علم حق و کنز پوشیدۀ ذات باری مختفی است، می باشد. این مرتبه، کتاب تکوینی نیز نامیده می شود؛ زیرا نتیجۀ کلمۀ «کُن»، وجودی تکوینی می باشد؛ یعنی نخستین کلمه ای که شنوایی ممکنات را شکافته و آن ها را  به پیدایش و پیدایی برانگیخته است، همین کتاب و مرتبه است که به دو قسم کتاب آفاقی و کتاب اَنفسی تقسیم می شود؛ کتاب آفاقی خود به چهار قسم و مرتبه تقسیم می گردد: کتاب جبروتی عقلی الهی، کتاب ملکوتی اعلایی نفسی، کتاب ملکوتی نفسی خیالی، و کتاب مسطور در رقّ منشور که همان هیولای اُولی و ذرّۀ هباء است. کتاب اَنفسی نیز به دو قسم علّیینی و سجّینی تقسیم می شود که علّیینی دارای دو قسم: اَعلی علّیین و علّیین است.

و نسخۀ جامع تمامی کتب اصلی الهی، کتاب جمع الجمع قرآنی انسانی است که امام مُبین و کتاب مُبین خوانده می شود. به سبب تطابق و توافق وجود جمعی انسانی با مراتب و لایه های آیات قرآنی، بطون کتاب قرآنی به تعداد بطون کتاب فرقانیِ انسانی است؛ یعنی هفت بطن به اعتباری و هفتاد بطن به اعتباری دیگر.

از این رو، لطایف هفت گانۀ وجود انسان با مراتب هفت گانۀ کتاب هستی نیز منطبق می باشد؛ به این ترتیب که لطیفۀ طبع در حضرت انسانی، نظیر کتاب مسطور در رقّ منشور (جهان طبیعت)؛ و لطیفۀ نفس، نظیر کتاب قَدَر و لوح محو و اثبات؛ و لطیفۀ قلب، همچون لوح محفوظ و کتاب مبین؛ و لطیفۀ عقل، مانند کتاب جبروتی و قلم اعلیٰ؛ و لطیفۀ سرّ، بسان کتاب لاهوتی و حضرت واحدیّت؛ و لطیفۀ خفی، همانند حضرت احدیّت ذاتی و کتاب هاهوتی و مقام «أو أدنی»؛ و لطیفۀ اَخفی، نظیر غیب الغیوب و غیب مغیب می باشند.

بدین سان، لطایف هفت گانۀ انسان کامل ـ که از آن به هفت شهر عشق تعبیر می شود ـ با بطون هفت گانۀ کتاب تکوینی و نیز کتاب تدوینی قرآنی منطبق و موافق است.

و از همۀ آنچه بیان شد به دست آمد که تعداد کتب الهی، به عدد حضرات خمس یا ستّ و یا به عدد سبع مثانی است. علاوه بر این که حضرت انسانی کمالی، ششمین یا هفتمین آن ها و جامع کلمات و حروف آن ها می باشد. این صحیفۀ الهی گرچه به حسب صورت و ظاهر جزئی خلقی، آخرین مرتبه از مراتب کتب وجودی است، ولی به حسب معنا و حقیقت و ظهور جمعی امری، مقدم بر همۀ آن ها می باشد و بلکه اصل و اساس و تمام و کمال همۀ کتب مذکور، همین صحیفۀ الهیه است.

 کوتاه سخن

نتیجه این که رجوع به آنچه گفته شد و نیز دقت نظر در نوشته های عرفانی امام رحمه الله به نیکی این نکته را روشن می سازد که ایشان هر چند بهرۀ زیادی از آثار و مکتوبات برجستگان مکتب عرفانی ـ همچون محیی الدین ـ برده اند، ولی در پرتو روایات اهل بیت علیهم السلام و نیز با وجود استعداد و ذوق خاصی که در زمینۀ عرفان داشته اند، لطایف و ظرایفی را در مباحث ناب عرفانی تبیین نموده اند که در آثار به جای مانده از بزرگان عرفان، نظیری برای آن ها یافت نمی شود. از جمله در خصوص حقیقت عماء، هویّت غیبیه، فیض اقدس، حقیقت محمّدیه و علویه، عین ثابت انسان کامل و بسیاری از عمیق ترین مباحث حوزۀ عرفان نظری.

خداوند ایشان را با انبیا و اولیای خود محشور سازد و در پرتو عنایت حضرتش، به ما نیز توفیق درک معانی بلند عرفانی ـ قرآنی را ارزانی دارد.

 کتاب نامه

قرآن کریم.

1. اصطلاحات الصوفیه، عبدالرزاق کاشانی، قم، بیدار، 1370 ش.

2. تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، امام خمینی، مؤسسه پاسدار اسلام، 1410 ق.

3. شرح فصوص الحکم، محمد داود قیصری، مقدمه سیدجلال الدین آشتیانی، انتشارات علمی و فرهنگی، 1375  ش.

4. شرح مقدمۀ قیصری، سیدجلال الدین آشتیانی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1365 ش.

5. مشارق الدراری، سعیدالدین سعید فرغانی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1379  ش.

6. مصباح الهدایة الی الخلافة والولایه، امام خمینی، مقدمه سیدجلال الدین آشتیانی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1376 ش.

7. مفتاح الغیب، صدرالدین قونوی، ضمن مصباح الانس، تهران، انتشارات مولی، 1374 ش.

8. منتهی المدارک، سعیدالدین سعید فرغانی.

9. نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، عبدالرحمن جامی، تصحیح ویلیام چیتیک، تهران، انجمن اسلامی حکمت و فلسفۀ ایران، 1398 ق.

10. ولایت در عرفان، ابوالفضل کیا شمشکی.

 

منبع: مجموعه آثار 4 ـ امام خمینی و اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی (مقالات عرفانی ـ 1)، ص 335.



[1] )) آل عمران (3): 30.

[2] )) مفتاح الغیب، ص 98.

[3] )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 31.

[4] )) شرح مقدمه قیصری، ص 450.

[5] )) همان، ص 28.

[6] )) مشارق الدراری، ص 36.

[7] )) منتهی المدارک، ص 25؛ نقد النصوص، ص 29 ـ 39.

[8] )) اصطلاحات الصوفیه، ص 112.

[9] )) همان، ص 116.

[10] )) همان، ص 88.

[11] )) همان، ص 105.

[12] )) همان، ص 93.

[13] )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 32.

[14] )) مشارق الدراری، ص 36.

[15] )) مصباح الهدایه، ص 16 به بعد.

[16] )) همان، ص 17.

[17] )) شرح فصوص الحکم، قیصری، ص 65.

[18] )) مصباح الهدایه، ص 17.

[19] )) همان، ص 18.

[20] )) همان، ص 22.

[21] )) همان، ص 32.

[22] )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 22.

[23] )) مصباح الهدایه، ص 30 به بعد.

[24] )) همان، ص 44.

[25] )) همان، ص 45.

[26] )) همان، ص 59.

[27] )) ر.ک: ولایت در عرفان، ص 283 به بعد.

[28] )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 108.

. انتهای پیام /*