حضرت امام بعنوان اسوۀ تعلیم و تربیت

 نوشته: سیمین وهابزادۀ مرتضوی

مشهد مقدس

نگرش امام(ره) در مورد مقام زن

زنان در طول تاریخ، رنج تحقیر مردان را بسیار تحمّل کرده و همیشه زیر شلاق استثمار آنان برخود پیچیده اند. امام این زنده کنندۀ احکام راستین مکتب و زداینده غبار چهارده قرن تحریف از چهرۀ مشعشع اسلام، نمونۀ کم نظیر مرد مسلمان است. ایشان به تبعیت از رسول گرامی، زن، این مونس لحظات تنهایی، این همدل و همراز و این سراپا مهر را هوشیارانه، ابتدا سعی در شناخت پیچ و خمهای شخصیتش داشته و سپس اندیشمندانه به تجسس در سیرۀ پیامبر و ائمه طاهرین در مورد رفتار با زن پرداخته و آنگاه، آگاهانه روشی در خور شأن این موجود صبور و مملو از عاطفه در پیش گرفته اند.

امام بخوبی دریافته اند که زن خسته است، خسته از فشار قرنها امر و نهی شدن، لذا هرگز به همسرشان، به شریک عمرشان فرمان نمی دهند. امام می دانند زن وقتی قلبش را به همسرش تقدیم نمود، نه تنها نیازهای شویش را عاشقانه برخواهد آورد. بلکه جان را در صورت لزوم فدای قدوم نیمۀ زندگیش خواهد نمود. ایشان آگاهند که رب یگانه، خمیرۀ زن را با ایثار و عشق و مهربانی آمیخته است. لذا ظریفترین و دقیقترین برخوردها را با بانوی خود در پیش می گیرند. ایشان به کمک همسرشان در امر نظافت و دوخت و دوز البسه و ... نیاز دارند، ولی نیازشان را در لباس تحکّم بر زبان نمی رانند، بلکه در قالب محترمانه ترین کلمات، همسر خود را در جریان نیازهای خود گذاشته و از شریک زندگی خود می پرسند «آیا من لباس تمیز دارم» [1] و یا اگر جورابشان نیاز به دوخت و دوز دارد، از همسر، بعنوان یک وظیفه اینکار را طلب نمی کنند، چرا که می دانند زن شرعاً هیچگونه مسئولیتی در قبال انجام کارهای منزل ندارد.

و اگر یک تنه بار همۀ زندگی را بدوش می کشد، از سر عشق است و ایثار و اگر بخواهد، می تواند حتی در قبال شیر دادن به جگر گوشه اش از شویش مزد طلب کند و برای انجام کارهای خانه خدمتکار بخواهد. لذا با آگاهی به حق و حقوق بانوی خانه، مؤدبانه خطاب به همسرشان می فرمایند «این را بدهید وصله بزنند»[2] یعنی اگر خود تمایل به اینکار نداشته و رنجی از این بابت متحمل می شوید تحکّمی در کار نیست. آن را در قبال دریافت مزد دیگران انجام دهند.

امام یکی از والاترین ابعاد شخصیت زن را بُعد مادری وی می دانند. ایشان دامان پاکیزۀ زن را معراج مردان بزرگ دانسته و او را پرورندۀ انبیاء معرفی می نمایند. در جایی به فرزند یکی از نزدیکانشان می فرمایند: «اینکه می گویند بهشت زیر پای مادران است، یعنی آنقدر باید سر بر آستان مادر ساییده و تواضع و احترام کرد تا به بهشت رسید» نمی گویند به انجام خواستهای مادر اکتفا کن، نمی فرمایند زحماتش را پاس دار، توصیه نمی کنند، مقامش را ارج نِه، می گویند در کنار این همه سر بر آستانش بسای، آنقدر در مقابلش کوچکی کن، آنگونه در برابرش خضوع نما تا بهشت را بر خود روا گردانی. چرا که دربی از دربهای بهشت زیر پای مادر است. و تنها کسانی لایق حضور در رضوان پروردگارند که متواضعانه سر آستان مادر سایند.

پرهیز از اجبار

 «لا اکراه فی الدین»

امام خود راعی همۀ دستورات شرع بودند، عامل به کلیّۀ واجبات و تارک همۀ محرمات، حتی مقید به انجام مستحبات و ترک مکروهات نیز بودند. ایشان به فریضۀ مؤکد امر به معروف و نهی از منکر، بنا به فرمایش قرآن و احادیث عمل می کردند ولی اجبار در قبولاندن احکام حیات بخش اسلام و واداشتن به عبادات انسان ساز مکتب را جایز ندانسته و در طول زندگی پربرکتشان به خود اجازه ندادند که حتی فرزندان خود را در مورد انجام فریضۀ صبح از بستر آسایش بیرون کشیده و او را خواب آلوده بر سجادۀ نیایش بنشانند. لذا به دامادشان که در مورد بیدار کردن فرزندش جهت انجام نماز صبح از امام کسب تکلیف نمود از طریق دخترشان به ایشان پیغام دادند که: «خواب را بر بچه تلخ نکن» یا «شیرینی اسلام را به مذاق بچه تلخ نکن»  امام مصداق کامل آیه لااکراه فی الدین بودند.

نظم

حضرت امام رعایت نظم را لازمۀ حفظ تعادل ارکان زندگی می دانستند. ایشان وقت را گرانبهاترین سرمایه تلقی کرده و اتلاف لحظات عمر را بدلیل بی نظمیهای ناشی از عدم برنامه ریزی صحیح، قابل توجیه نمی دانسته اند. ایشان مظهر نظم بودند و کلیّه برنامه های زندگیشان اعم از مطالعه، کار، پیاده روی، حضور در جمع خانواده، غذا خوردن، رفت و آمد، عبادات، تدریس، پذیرایی از دیگران، گوش دادن به رادیو و دیدن تلویزیون، طبق برنامۀ زمان بندی شده به اجرا درمی آمد. لذا به کسانی که برای وقت خود و دیگران ارزشی قائل نبوده و بهایی به آن نمی دادند، معترض می شدند.[3] روزی در مسجد سلماسی قم خطاب به شاگردانی که به درس ایشان می آمدند، فرمودند: من به کسی نگفته ام و نمی گویم که به درس من بیاید ولی اگر می آید، باید منظم باشد. شما اگر وقت شناس و منظم باشید با احتساب فاصلۀ منزل تا اینجا طوری حرکت می کنید که تمامتان جلو درب ورودی مسجد به هم برسید. ایشان لحظات عمر را هدیۀ الهی تفسیر کرده و صرف آن را به لهو و لغو قابل توجیه نمی دانستند، لذا از هدر رفتن ثانیه ای از وقت خویش اجتناب ورزیده و جز در موارد اضطراری، برنامه های دقیق و منظم زندگی روزمره شان را لغو نمی کردند. یک روز که در حیاط منزل مشغول قدم زدن بودند. دخترشان سؤال کردند: چای میل دارید برایتان بیاورم و امام نگاهی به ساعتشان کرده و تبسّم کنان فرمودند: هنوز 23 ثانیه دیگر به پایان قدم زدن مانده است. (به نقل از دختر حضرت امام)

عبادت و مراعات حال دیگران

عبادات در زندگی امام برترین جایگاه را داشت و نماز منزلتی عظیم و شأنی رفیع داشت. ایشان تحت هیچ شرایطی فضیلت نماز اول وقت را از دست نمی دادند و ... با نماز شب انس و الفتی خاص داشتند. بطوریکه حتی در آخرین شبهای حیات خود، از درک فیض راز و نیاز شبانه محروم نشدند. ایشان ضمن اینکه مُصر به برپایی نماز روحنواز شب بودند، ولی حاضر نمی شدند آسایش دیگران را برای درک لذّات معنوی خود مختل نمایند. به این لحاظ، ایامی که ناراحتی قلبی داشتند فردی از نزدیکان در اتاق ایشان استراحت می کرد تا اگر نیازی بود، کمک امام باشد. امام این اسوۀ رأفت و تهجّد ساعت زنگدارشان را درون پارچه ای پیچیده و دور از فردی که مراقب از ایشان را به عهده داشت می گذاشتند که وقتی زنگ زد او بیدار نشود. [4] یکی از نزدیکان امام نقل می کند: [5] در نجف شبها روی بام منزل می خوابیدیم. یکبا ر نیمه های شب بود و من هنوز خوابم نبرده بود. دیدم امام رختخواب را ترک کرده و آهسته با چراغ دستی و فلاکس و دمپائی در حالیکه دمپائیهایشان را هم بدست گرفته بودند، بود از پله ها پایین رفتند من هم از روی کنجکاوی از آن بالا حرکات ایشان را زیر نظر داشتم، وقتی به حیاط رسیدند، خم شده و آهسته دمپائیها را روی زمین گذاشتند، و بی صدا برای وضوی نماز شب مهیّا شدند. حرکات ایشان طوری بود که ابداً مزاحمتی برای کسی فراهم نمی شد.

نماز اول وقت

امام قبل از اینکه مؤذن بانک دلنواز اذان را از مأذنه سر دهد، به انجام مقدمات نماز مشغول شده و با داخل شدن وقت، قامت به نماز می بستند. نقل کرده اند، [6] روزی در حضور امام بودیم، صدای اذان شنیده شد. امام برخاستند و پس از جستجوی مختصری چون مهر را که ظاهراً نوۀ خردسالشان جابجا کرده بود نیافتند، تکه کاغذی برداشته و نمازشان را مثل همیشه اول وقت بجای آوردند. در این خاطره نکته ای ظریف و قابل تأمل وجود دارد و آن اینکه امام خود را مقید به برپایی نماز در سجاده ای کذا و کذا نکرده، وقتی مهر را نیافتند، وقت فضیلت نماز را بخاطر رعایت تشریفات آن از دست نداده و محل سجدۀ خود را تکه کاغذی قرار دادند. امام به روح نماز اندیشیده و از پرداختن به پیکرۀ بی محتوای این نیایش سرباز می زدند.

و باز نقل شده است: [7] در اوایل جنگ تحمیلی، جلسه ای داشتیم که در آن یکی از فرماندهان رده بالای نظامی گزارشات خود را به حضرت امام می داد. گزارشات پشت سر هم ارائه می شد. با تمام شدن یکی از گزارشات، امام برخاستند. حاضرین نگران از حرکت ناگهانی ایشان، علت را جویا شدند. امام در جواب فرمودند «وقت نماز است» این حرکت امام یادآور نماز ظهر عاشورای امام حسین است که در گرماگرم نبرد و رویارویی تمامی کفر با تمامی ایمان، وقتی یکی از یاران فرا رسیدن وقت نماز را به سرور آزادگان یادآور می شود. امام شهید، این معنی دهنده به واژۀ نماز، در حقش دعا کرده و می فرمایند: خداوند ترا از نمازگزاران قرار دهد و سپس در میدان نبرد، در اوج چکاچک شمشیرها و شیهۀ اسبان رمیده، در پناه سنگری برافراشته از سینۀ ستبر یاران، قامت به نماز بسته و رکعتین خون بجای می آورد. وقتی اطرافیان امام حیرت زده از ایشان می پرسند که: الان چه وقت نماز خواندن است؟ حضرت می فرمایند جنگ ما برای احیای نماز است. و ... امام راحل، این پیرو راستین حسین(ع) در هنگامۀ جنگ، آنجا که سربازانش جان برکف، در میادین نبرد، خواب از چشم دشمن ربوده اند. خون او را می ریزند و خون پاکشان نیز بر زمین می ریزد، جلسه فرماندهان و گردانندگان جنگ را ترک کرده و قامت به نماز می بندند و این نماز پژواک ندای حسین بن علی است که بر سلسله جبال تاریخ اصابت کرده و پس از هزار و چهار صد سال از زبان فرزند خلفش بگوش می رسد که «جنگ ما برای احیای نماز است».

عدالت اجتماعی

امام، این اسوۀ عدل و مساوات، گرچه به سنت پسندیدۀ صلۀ ارحام پایبند بوده و احسان و نیکی به اقوام و خویشان را در صدر وظایف اجتماعیشان قرار داده بودند، با اینهمه وقتی پای تقسیم سهمین مبارکین بمیان می آمد، «تفاوتی میان خویش و بیگانه نگذاشته و آن مقدار به خویشاوندشان می بخشیدند که به بیگانه بخشیده بودند» [8] همانگونه که علی(ع) دیناری به سهم عقیل، برادر نابینا و پر عائله اش نیفزوده و او را چون دیگران از بیت المال سهم می داد و زمانی که عدالت علی(ع) بر برادر گران آمده و به این مسئله معترض شد، امام پاره آهن گداخت های را به وی نزدیک کرده، هنگامی که فریاد عقیل به اعتراض بلند شد، حضرت فرمودند ای عقیل؛ تو از آتش دنیا اینگونه به فغان آمدی، چگونه انتظار داری من با نقض عدالت آتش غضب پروردگار را برای خود فراهم نمایم و ... امام خمینی، این ذریّۀ پاک از سلالۀ علی(ع) شهریه ای را به خویشاوند طلبه شان می دادند که به غیر داده بودند.

امام اعمال نظر در اجرای عدالت را نیز مردود می دانستند. یکی از دوستان صمیمی امام[9] که تقریباً هر هفته با ایشان ملاقات داشت یک روز تقاضای عفو کسی را کرد که در جریان محاکمه ای محکوم شده بود. امام فرمودند: حکم دادگاه است و شرعی است کاری نمی شود کرد. آن فرد اصرار کرد. امام لحظاتی ساکت شده و سپس فرمودند با تمام ارادتی که به شما دارم، چون حکم، حکم خداست نمی توانم خواستۀ شما را بپذیرم.

امام با اینکه بر مسند رهبری جامعۀ مسلمین تکیه زده بودند هرگز خود را از مردم جدا ندانسته و همیشه و همه جا خود را شریک غم و شادی امت می دانستند. ایشان همچون ضعیفترین اقشار جامعه زیسته و کمبودها و مشکلات را چون سایرین تحمّل می نمودند. «در زمان حکومت حسن البکر در عراق، مدتی نفت به شدت کمیاب شد. یک روز یکی از نزدیکان برای تهیۀ نفت بیت امام به نفت فروشی رفت، ایشان وی را مخاطب قرار داده، فرمودند: مبادا به کسی بگویید نفت را برای چه کسی می خواهید، اگر صف بود شما هم مثل سایرین در نوبت قرار بگیرید. چندی بعد یک روحانی پاکستانی مقداری نفت تهیه کرده و برای مصارف منزل امام آورد که ایشان قبول نکرده و فرمودند «نه ما هم باید مثل سایر مردم باشیم».[10]

زمانی که کمبودهای ناشی از جنگ در کشور محسوس بود و دولت طرح کوپنی کردن مایحتاج عمومی را جهت استفاده همگان از امکانات مساوی به اجرا درآورد. امام نیز چون آن روستایی دور افتاده از مرکزیت کشور به سهمیۀ کوپن خود اکتفا می کردند. روزی همسر یکی از مسئولین[11] بدیدن خانم امام آمده بود. با مشاهدۀ لباسهای نشسته در منزل، از خانم تقاضا کرده  بود که اجازه بدهند در شستن لباسها کمکشان نماید. خانم نپذیرفته بودند وقتی ایشان خیلی اصرار کرده بود، خانم امام گفته بودند: راستش پودر لباسشوئی نداریم وگرنه خودمان شسته بودیم، و آن خانم تعجب کرده بود از اینکه در خانۀ امام هم همه چیز به اندازۀ کوپن مصرف می شود نه بیشتر».

مردم امام را بدلیل ویژگیهای خاص اخلاقیشان بسیار دوست داشته و ایشان را از مقرّبین بارگاه احدیت می شناختند. لذا جهت کسب رضای خدا، همه سعی داشتند به گونه ای در خدمت امام باشند.

اوایلی که حضرت امام به جماران آمده بودند روزی یکی از نزدیکان [12] برای تهیۀ نان سنگک به مغازۀ نانوایی رفته و سفارش یک نان خشخاش داد. شاطر هم که ظاهراً متوجه شد نان برای چه کسی است، سنگ تمام گذاشته و یک سنگک حسابی پخت. وقتی آن را برای امام برد. فرمودند: این نان را پس بدهید و از همان نانهایی که برای عموم می پزند بگیرید. بعد از این هم به کسی نگویید نان یا هر چیز دیگر را برای چه کسی می خواهید.

قداست علم از دیدگاه امام

امام به فراگیری علم، بخصوص علوم الهی بهای فراوان داده و از کودکی به کلاسهای درس حوزه راه یافتند. ایشان به تبعیت از مولای متقیان که فرموده اند: مَن۫ عَلَّمنی حرفاً فقد صیرنی عبدا، مقام شامخ اساتید خود را بسیار ارج می نهادند. نقل شده [13] است که وقتی حضرت امام پس از سالها دوری و غربت، بار دیگر به قم بازگشتند، در همان روزهای اوّل، به زیارت مزارهای  قبرستان شیخان که از گورستانهای قدیمی و معروف قم است، رفتند. ابتدا سر مزار استادشان، مرحوم آقا میرزا جوادآقا ملکی تبریزی رفتند که در سالهای آخر عمر ایشان چند جلسه ای از درس اخلاق آن مرحوم بهره گرفته بودند. همراهان می گفتند، امام گوشه ای از عمامۀ خود را باز کرده و با آن غبار روی سنگ قبر استاد را پاک کردند و آنگاه به تلاوت قرآن و خواندن فاتحه مشغول شدند. اگر کسی بداند که امام چقدر به مسئله نظافت و بهداشت اهمیت می دادند و معمولاً بیش از یک دستمال و گاهی سه تا چهار دستمال برای احتیاط و مصارف مختلف در جیبهای لباس می گذاشتند، آن وقت معنی پاک کردن سنگ قبر استاد با گوشۀ عمامه را بهتر می فهمد. در این حرکات نکات ظریف و قابل تأملی وجود دارد که پرداختن به آن ضروری می نماید. امام ابتدا معلم را بعنوان ذیحقترین فرد به اطرافیان می شناساند. چرا که پس از چندین سال دوری از وطن، اول بر مزار استاد خود ادای احترام می نمایند و مسئله دوم اینکه تحقیقاً حضرت امام در طول دوران تحصیل اساتید فراوان داشته اند که یقیناً عده ای از آنان به دیار حق شتافته اند که مدفنشان م در قم می باشد. چگونه شد که امام ابتدا بر مرقد استاد اخلاق خود عرض ادب نمودند؟ یقیناً آنچه از تهذیب نفس و عرفان و سیر و سلوک و تقوا در کوله بار زندگی هشتاد ساله شان بود نتیجۀ زحمات اساتید اخلاق ایشان بود. سومین نکته، چگونگی عرض ادب امام در برابر مرقد استاد است. ایشان غبار را با گوشۀ عمامه از قبر معلم و مربی خود می زدایند. عمامه در فرهنگ اسلامی، سمبل علم و تقوا و قداست است و جزیی از لباس پیامبر است، امام آگاهانه مقام استاد را اینگونه ارج می نهند.

امام به پویایی حوزه های علمیه بعنوان مراکز نشر و ترویج علوم اسلامی بسیار اهمیت داده و آنها را دژهای مستحکمی در مقابل تهاجم مکاتب مادی و مفاسد اخلاقی می دانستند. لذا رونق کلاسهای درس بسیار مورد توجهشان بود. فردای روزی که امام را عمل کرده بودند نواده حضرت امام آقای بروجردی که اکنون طلبه هستند، نقل می کنند که روزی جهت عیادت، به ملاقاتشان رفتم. حال امام خوب نبود و بسختی صحبت می کردند. وقتی حضور مرا بر بالین خود احساس کردند، پرسیدند مگر کلاسها تعطیل است؟ من جواب دادم خیر. امام فرمودند: من راضی نیستم کسی درسش را به خاطر دیدن من تعطیل کند. هر چه زودتر به قم برگردید و درسهایتان را ادامه بدهید.

یکی از ویژگیهای علمی حضرت امام، اشتیاق ایشان به تبادل اندیشه بود. کلاسی از نظر امام زنده و فعال بود که در آن شاگرد و استاد به مباحثه و مجادلۀ علمی بپردازند.

 «در یکی از جلسات درس، امام صحبت می کردند و طلبه ها گوش می داند و بعضی هم یادداشت برمی داشتند. یکدفعه امام ناراحت شدند و پرخاش کردند که چرا حرف نمی زنید؟ چرا اشکال نمی کنید؟ این درس خواندن نیست که فقط گوش کنید و یادداشت بردارید مدتی ساکت شدند و بعد گفتند جلسه درس است، مجلس روضه نیست. بالاخره شما هم یک طرف بحث هستید چیزی بگویید اظهار وجودی بکنید تا لااقل من بدانم کس دیگر هم اینجا هست و ... این در حالی بود که حضرتشان گاهی نظرات علمی بزرگانی که نامشان کافی بود که حرفشان بی چون و چرا پذیرفته شود، ایراد می گرفتند» [14] ایشان برخورد اندیشه ها را عامل حل مجهولات ذهنی می دانستند و رشد و شکوفایی استعدادها در گرو آزادی بیان نظرات می شمردند.

روش تربیتی امام در ارتباط با کودکان

امام کودکان را آیات مهربانی و صفا و صداقت معرفی کرده، این موجودات پاکدل و دور از ریا و دروغ و فریب را بسیار دوست داشتند. کودکان نیز به ایشان چون پدری مهربان علاقه داشتند. به کرات دیده شده، که وقتی از اطفال دو سه ساله سؤال می شود تصویر امام کجاست؟ با  حیرت تمام مشاهده می شود که کودک از میان چندین تصویر، عکس امام را نشان داده و اگر در دسترسش باشد، لبهایش را به معنی ابراز مهر به چهرۀ تصویر گذاشته و بوسه ای بپاکی شبنم های صبحگاهی بر محاسن سپید امام می نشاند.

تربیت کودکان و نوجوانان و جوانان در نظر امام از اهمیت خاصی برخوردار بود «غالباً وقتی با آنها بودند از راههای غیرمستقیم و یا سرگرمیهای سالم در بالا بردن آگاهیهای آنها تلاش می کردند. گاهی برایشان شعرهایی آموزنده می خواندند. گاهی حکایتهای مناسب برایشان می گفتند حتی گاهی با آنها مشاعره می کردند و خلاصه مطالب لازم را از این طریق به آنها می فهماندند» [15] یکی از روشهای تربیتی امام استفاده از تشویق بود. ایشان به تجربه دریافته  بودند که اثرات سازندۀ تشویق بمراتب بیشتر از سایر روشهای تربیتی است «حضرت امام در ایام فراغت غالباً بچه های خانه را دور خودشان جمع کرده و با آنها در بازیهایشان شریک می شدند. گاهی هم از آنها دربارۀ وضع درسی و امتحاناتشان سؤال می کردند و اگر کسی نمره خوبی آورده بود تشویق می کردند و جایزه ای هم می دادند مثلاً یک شیشه عطر» [16]

حضرت امام در موارد بسیار معدودی حربۀ تنبیه را بعنوان یکی از روشهای تربیتی به شیوه های خاص بکار می گرفتند. «مثلاً وقتی همسرشان نافرمانی یکی از فرزندان را به اطلاع امام رسانده و از وی شکایت می کردند، حضرت امام به قصد تنبیه فرزند خاطی از جا برمی خاستند ولی به بهانه های مختلف به وی فرصت می دادند که فرار کند بدین گونه که خودشان را به کاری مشغول می کردند مثل بالا زدن آستینها و یا دنبال وسیلۀ تنبیه گشتن و ... تا طفل فرصت گریز یافته و نسبت به عمل خود نیز متنبّه شود».[17]

قبول هدایای کوچک کودکان که با دنیایی عشق و علاقه تقدیم ایشان می شد. یکی از روشهای جذب عواطف کودکان بود «یکی از نزدیکان امام نقل می کند، در سالهای کودکی، یکبار که به مشهد رفته بودیم من به علت علاقه ای که به آقا داشتم یک بسته از آن عطرهای ارزان قیمت که هر سه چهار تایش داخل یک جعبه است برای ایشان سوغات گرفتم. وقتی برگشتم و خدمت یشان رسیدیم. من سوغاتیهای ارزان قیمتم را تقدیم حضورشان کردم ایشان با آنکه عطرهای خوب و مرغوبی داشتند، آنقدر این سوغاتیهای ناقابل مرا با روی باز و علاقه مندی تحویل گرفتند که من واقعاً شرمنده شدم. این نوع برخورد برایم فوق العاده عجیب بود،[18] امام به ودکان اهمیت داده و سعی در جلب قلوب پاک آنان داشتند. وقتی شخصیت امام مورد علاقۀ کودکان قرار می گرفت بعنوان الگوی رفتاری نیز مورد تقلید قرار می گرفتند و تبعیت از روش و منش و خلق و خوی اسلامی امام یعنی پرورده شدن تالی تلوهای ایشان.

حضرت امام بعنوان عالِم و مرجع جامعۀ اسلامی، بیان و تفهیم اکام الله را بر خود فرض می شمردند. برایشان فرقی نمی کرد که مجهولات ذهنی کودکی چند ساله را جوابگو می باشند یا طلبه ای با فراست. به هر دو به یک اندازه بها داده و بقدر نیازشان وقت صرف می کردند.  «یکی [19] از نزدیکان امام نقل می کند یک شب که آقا در منزل مشغول نماز بودند و چند نفری هم به ایشان اقتدا کرده بودند من تا رفتم و وضو گرفتم و آمدم، امام رکعت اول را تمام کرده و به سجده رفته بودند. من بایستی تا رکعت بعد صبر کنم ولی از شدت علاقه ای که به نماز خواندن با ایشان داشتم. قامت بستم و به خیال خودم به جماعت وصل شدم. بعد از نماز مادرم گفت دختر نمازت اشکال داشت. دلیلش را هم گفت اما من قبول نکردم و گفتم نه درست است و اصرار کردم که به آقا بگوییم. مادر ناچار جریان را به ایشان گفتند. آن وقت امام با حوصله و سعه صدر نزدیک به یک ربع ساعت برای من پنج، شش ساله توضیح دادند که چرا نمی بایست آن موقع قامت می بستم و حالا چه باید بکنم». امام بازی و تفریح را مرحله ای از یادگیری و کسب تجربه برای کودکان دانسته و به آن اهمیت می دادند «و بر این عقیده بودند که بچه ها را باید در بازیهایشان آزاد گذاشت. ایشان می فرمودند اگر بچه شیطنت نکند مریض است. حتی برای بزرگترها هم تفریح را لازم می دانستند و اگر در روزهای تعطیل کسی را مشغول کار می دیدند به وی معترض شده و می فرمودند «به جایی نمی رسی چون وقت تفریح و استراحت فقط باید تفریح کرد و استراحت نمود. بارها می گفتند من تا به حال نه یک ساعت از تفریحم را برای درس گذاشته ام و نه یک ساعت از وقت درسم را صرف تفریح کرده ام هر کاری وقت خودش را دارد و هر وقتی هم کار خودش را. و می فرمودند اگر تفریح نداشته باشید نمی توانید خوب تحصیل کنید».[20] امام ... مؤثرترین و عمیقترین روش تربیتشان نه سخن گفتن و نصیحت کردن و امر و نهی نمودن بود، که عملشان ترسیم کنندۀ خط مشی تربیتی ایشان بود.[21] امام به هر آنچه باریتعالی فرمان انجامش را داده است «بلی» گفتند و هر آنچه را امر به ترک نموده و نهیش کرده است «لا» را صلا می دادند و اینگونه زیستند که اشارتی از ایشان کافی بود تا فوج فوج سروهای بلند آزادی خود را عاشقانه میان آتش و خون افکنند و در قعر دریاها و مردابها، در دل میادین مین و در زیر چکمۀ دشمن مردانه فریاد برآورند.

ما همه سرباز توایم خمینی گوش به فرمان توایم خمینی

و امام ... این فقیه مسئول، این عالم متعهد و این رهرو راه انبیاء و صلحا چون پیامبر(ص) بیرق اسلام را بر دوش گرفت و همانند علی(ع) فریادگر دوران بود و چون حسین(ع) خون را بهای آزادی می دانست.[22]

والسلام علیکم

منبع: مجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)، ص 563.

منابع


[1] . به نقل از دختر حضرت امام(ره)

[2] . به نقل از دختر حضرت امام(ره)

[3] . به نقل از یکی از شاگردان حضرت امام(ره)

[4] . به نقل از دختر حضرت امام(ره)

[5] . به نقل ار آقای فرقانی

[6] . به نقل از آقای علی اشراقی که از مادرشان روایت کرده است

[7] . به نقل از سرهنگ صیاد شیرازی

[8] . مرحوم پسر خاله امام

[9] . آقای آشتیانی از دفتر امام(ره)

[10] . آقای فرقانی یکی از یاران امام

[11] به نقل از همسر آیت الله خزعلی

[12] . به نقل از حاج عیسی از کارکنان دفتر حضرت امام

[13] . یکی از شاگردان امام

[14] . به نقل از آیت الله عمید زنجانی و آقای علی دوانی

[15] . به نقل از نواده حضرت امام آقای بروجردی

[16] . به نقل از آقای بروجردی

[17] . به نقل از دختر حضرت امام(ره)

[18] . به نقل از آقای بروجردی نواده حضرت امام

[19] . به نقل از مریم خانم نواده آیت الله پسندیده برادر حضرت امام

[20] . به نقل از آقای بروجردی نواده حضرت امام

[21] . حضرت امام بعنوان «اسوه» تعلیم و تربیت، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س) 11 – 12 خردادماه 1373.

[22] . خاطراتی با امام، حمید گروگان

. انتهای پیام /*