سخنرانی ریاست جمهوری اسلامی ایران

حجت الاسلام و المسلمین سید محمد خاتمی

الحمد لله رب العالمین و الصلوة و السلام علی خاتم الانبیاء و المرسلین و علی آله الطیبین الطاهرین.

از حضور عالمان، دانشمندان، متفکران و همۀ خواهران و برادران عزیزی که در این گردهمایی حضور به هم رسانده اند، تشکر می کنیم و به خصوص به میهمانان گرامی که برای شرکت در این گردهمایی مبارک به ایران تشریف آورده اند، خوشامد می گوییم.

دربارۀ احیاء تفکر دینی و احیاگران، سخن فراوان گفته شده و البته مناسب است با توجه به ابهام و عدم وفاقی که در این تعاریف هست، گویندگان و سخنرانان، قبل از بحث، تعریف خویش را از» احیاء« بیان و نیز در مقابل آن تلقی خود را از واژه های» اصلاح« و» تجدید« مشخص کنند تا در نتیجه گیری ابهامی باقی نماند.

تعریف احیاء هر چه باشد، با نوعی بازگشت به» خویشتن« که در گذشته ریشه دارد ملازم است. این بازگشت، گاه به معنی نفی و انکار واقعیت های روزگار و نشان دهندۀ ناتوانی اندیشۀ بازگشت کننده از حل مشکلات زمان است و گاه به معنی بازگشت به حقیقتی است که در گذشته بیان شده، ولی فرا زمانی و فرا مکانی است؛ برای یافتن پایگاهی مستحکم جهت رویارو شدن با آنچه در زمان وجود دارد و همچنین آمادگی برای گذر از حال به آینده.

به نظر بنده، احیاء تفکر دینی و بازگشت به خویشتن که حضرت امام(س) مظهر آن بودند از نوع دوم است؛ یعنی حضرت امام(س) به ریشه های اصیل دیانت و جوهر و گوهر قدسی دین که گرچه در گذشته بیان شده، ولی جاودانه است، رجوع و بازگشت می کنند تا با یافتن هویتی مستحکم به حل مسائل زمان خویش بپردازند و آمادۀ ورود به آینده شوند و به خصوص کار بزرگ امام، باز قدسی کردن جهانی است که از آن قدسی زدایی شده است.

من چند ممیزه از ممیزات شخصیت والای حضرت امام(س) را ذکر می کنم بدون این که مدعی باشم که همۀ مشخصات شخصیت حضرت امام(س) در این چند خصوصیت خلاصه شده است و مطمئناً جنبه های والای دیگری نیز در شخصیت ایشان وجود دارد:

1 - امتیاز امام، «جامعیت» شخصیت ایشان است. در تاریخ، فقیهان بزرگ، حکیمان نامدار، عارفان پر آوازه، سالکان واصل، مجاهدان و سیاستمداران برجسته بسیار داشته ایم، اما امتیاز امام این است که این همه را یک جا در شخصیت خود جمع کرده اند؛ یعنی ایشان «فقیه عارف حکیم سالک سیاستمدار مجاهد» بودند و جمع این صفات کمتر در یک شخص اتفاق می افتد.

2 - حضرت امام(س) توانستند سلسله جنبان یکی از مردمی ترین انقلاب های زمانه باشند و خود در رأس این انقلاب، حرکت بزرگی را ایجاد کنند تا هم نظام نامطلوبی را براندازد و هم نظام تازه ای را تأسیس کند؛ نظامی که امروز به لطف خداوند هجده سال از عمر آن می گذرد.

3 - قرائت حضرت امام(س) از دین و بینش دینی ایشان به گونه ای است که در عین حال که به اصالت ها و ارزش های اصیل دینی اهتمام جدی و اساسی دارد، با «جمهوریت» نیز سازگار است، به خصوص اگر در نظر بگیریم که در دو سه قرن اخیر، «جمهوریت» نوعی ملازمه با «سکولاریزم» دارد، کار بزرگ و اندیشۀ بلند امام از اهمیت بیشتری برخوردار خواهد بود. در واقع، انقلاب امام نقطه تکاملی یک حرکت در این سوی عالم برای تأسیس جامعۀ مدنی بر اساس دین است، در حالیکه در دنیای غرب، جامعۀ مدنی با گریز از دین و پشت کردن به آن تأسیس شد.

4 - در اندیشۀ حضرت امام(س)، حقوق فراموش شده، پایمال شده یا ناشناختۀ انسان احیا می شود؛ یعنی با این که حرکت امام یک حرکت دینی است، در این حرکت، انسان، صاحب «حق تعیین سرنوشت» خویش است، نه فقط مکلفی که از بالا به او دستور بدهند و او به طور یک جانبه مجبور به اطاعت محض باشد. حضرت امام(س) برای انسان، حق تعیین سرنوشت و دخالت در عرصۀ زندگی قائل است.

5 - امتیاز دیگر این است که این حق تعمیم می یابد؛ بدان معنا که حق حضور در عرصۀ، سرنوشت تنها به بخشی از جامعه یعنی «مردان» اختصاص ندارد، بلکه یک حق عام می باشد که زنان و مردان در آن مشترک اند. و اگر وضع ایران پس از انقلاب اسلامی را به خصوص با آنچه در دنیا و از جمله دنیای پیرامون ما می گذرد و با آنچه متأسفانه به نام اسلام بر جوامع تحمیل می شود، مقایسه  کنیم، امتیاز و برجستگی اندیشۀ امام و  عظمت انقلاب اسلامی را درخواهیم یافت.

گرچه حضرت امام(س) در همۀ عرصه های حیات اجتماعی یعنی جنبه های فرهنگی، هنری و اقتصادی اندیشه های نویی دارند که باید توسط اندیشمندان و محققان در جای خود مورد بحث و گفتگو قرار بگیرد، لیکن بارزترین و مشخص ترین نظریۀ امام، نظریۀ «ولایت فقیه» است که امروز اساس و محور نظام جمهوری اسلامی است که بر دو پایۀ اسلامیت و جمهوریت استوار است و همچنین ارتباط میان این دو رکن نیز از ناحیه «ولایت فقیه» برقرار می شود.

البته این نظریه درخور بسط و بحث فراوان است که من در اینجا به آن معترض نمی شوم، اما فقط به یک نکتۀ بسیار مهم که به نظر من باید دربارۀ آن تحقیق و بررسی بیشتری شود، اشاره می کنم و آن عبارت از نقش محوری «مصلحت عمومی» در حکومت اسلامی است، بدان سان که به تعبیر حضرت امام(س) حکومت اسلامی مبتنی بر «مصلحت عمومی» است و آنجا که مصلحت اسلام و کشور اسلامی و مسلمین ایجاب کند، حتی احکام فرعی شرعی نیز مانع اجرای احکام حکومتی نخواهند بود.

اینها مواردی است که از جمله به ذهن من آمد و مسلماً موارد فراوان دیگری نیز از امتیازات امام وجود دارد.

نکته دومی که من در این محفل به استحضار خواهران و برادران می رسانم آن است که: انقلاب اسلامی ایران که حضرت امام خمینی(س) محور آن بودند در کدام زمان تحقق یافت و دارای چه آثار و نتایجی بود؟

عصر ما، عصر استیلای تمدن غربی است؛ تمدنی که با نفی و انکار دین یا دست کم راندن دین به فردی ترین و مخفی ترین لایه های ذهن انسان آغاز شد و به «عقل ابزاری» به عنوان تنها وسیله ای که انسان می تواند به کمک آن جهان را شناخته و با آن رابطه برقرار کند، تکیه کرد. این بینش و تمدنِ برخاسته از آن به زودی دچار بحران شد، اما چند قرن طول کشید تا دریابد که ریشۀ این بحران چیست.

قرن نوزدهم، قرن بحران های بزرگ اجتماعی و اقتصادی در غرب است؛ بحرانی که همچنان تداوم یافته و از جمله در نیمۀ اول قرن بیستم میلادی به صورت دو جنگ ویرانگر جهانی بروز می کند، اما امروز در آغاز سدۀ پانزدهم هجری قمری و طلیعۀ هزارۀ سوم میلادی به نظر می رسد کم و بیش همه بشریت به این نتیجه رسید که بحران موجود در جهان امروز و تمدن معاصر، «بحران معنویت» است؛ یعنی بحرانی که از خلأ معنویت ناشی می شود.

امروز اعتماد و یقین کامل و مطلق به کارآیی عقل بشری، تجربه، علم، ترقی و پیشرفت از بین رفته است؛ یعنی ما امروز به شدت دربارۀ تمامیت و کارآیی مطلق این امور و اعتماد کامل به آنها تردیدهای جدی را در سراسر جهان می بینیم و این امر اختصاص به جهان اسلام ندارد، بلکه در جهان غرب هم این تردید در میان اندیشمندان و متفکران وجود دارد و احساسِ اینکه کمبودی در زندگی بشر هست که با علم صِرف و تجربه و عقل محض نمی توان آن را ترمیم و زندگی انسان را اداره کرد، به چشم می خورد. به عبارت دیگر، ذهن و دل بشرِ امروز در آستانۀ هزارۀ سوم میلادی به سوی نوعی تعبیر و تفسیری معنوی از جهان، انسان و سلوک فردی و اجتماعی او گرایش دارد و بشر امروز به سوی چنین تعبیر و تفسیری میل کرده است.

این رویکرد، دو صورت دارد: یکی صورتی که در واقع، چندان اصیل نیست و نوعی انحراف نیز در آن دیده می شود و بیشتر در کشورهای صنعتی به چشم می خورد؛ تمایل عمومی به نوعی تقدیرگرایی، طالع بینی، تله پاتی، وجوه مختلف عرفان های غیر دینی مانند ذِن، اعتقاد به امور غیبی و حتی بسیاری از امور خرافی روز به روز در دنیای صنعتی گسترش پیدا می کند که این، خود نشان دهندۀ  آن است که بشر امروز در ورای پیشرفتهای مادی و زرق و برقهایی که زندگی مادی داشته، در جستجوی حقیقت دیگری است.

اما رویکرد دوم، رویکرد آگاهانه و مشخص، به خود دین و معنویت دینی است که البته خود این رویکرد نیز دو صورت دارد:

یکی رویکرد «برون دینی» است؛ یعنی فیلسوفان و اندیشمندان به سوی معنویت و دین به طور خاص به عنوان عاملی که می تواند خلأ ذهنی و زندگی بشر را پر کند، گرایش پیدا کرده اند.

دوم رویکرد «درون دینی» است؛ یعنی روی آوردن به مناسک و آداب دینی در سطح وسیعتر و گسترده تر و معتقد شدن پیروان ادیان به ارزشها و مبانی دینی خویش و پیدایش جنبشهای سیاسی – اجتماعی دینی، چه در دنیای اسلام و چه در دنیای غیر مسلمان، که همۀ اینها نشان دهندۀ آن است که بشر دوباره به دین روی آورده است. یعنی پس از تجربه ایدئولوژی های سکولار نظیر لیبرالیزم، سوسیالیزم، مارکسیزم، ناسیونالیزم و سایر ایسم ها، در دوران ما انسان عطف توجه بیشتری به دین کرده و به سوی معنویت روی آورده است.

اما این بازگشت، دقیقاً بازگشت به گذشته نیست. زندگی و تجارب بشر، دستاوردهایی دارد که انسان امروز نمی تواند از آن بگذرد؛ اینکه انسان، موجود آزاد و مختاری است، اندیشۀ او محترم است، حرمت او باید در صحنۀ اجتماع نگاه داشته شود، حق تعیین سرنوشت متعلق به انسان است و او باید در این عرصه حضور آگاهانه، فعالانه و مختارانه داشته باشد، ولی این همه در کنار معنویت و پای بندی به اصول معنوی و دینی و اتصال زمین به آسمان و غیب است.

به نظر من، آیندۀ بشریت دین خواه، در گرو موفقیت او در پیوند دادن میان «دینداری و معنویت گرایی»، با «به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت انسان به وسیلۀ خود او»  می باشد. باری انقلاب اسلامی ایران در چنین فضایی پیروز شد و البته به نوبۀ خود در گسترش این فضا و تعمیق آن در سراسر جهان، تأثیر شایان داشت.

اولاً انقلاب اسلامی سبب شدکه حرکتهای درون زا و جنبشهای اسلامی در سراسر کشورهای اسلامی پیدا شود یا آنچه قبلاً بود، به صورت جدی تر و گسترده تر مطرح شود و حتی جنبشهای غیر اسلامی به خصوص در کشورهای عقب نگه داشته شدۀ مسیحی دامن زده شود.

بی تردید اگر با دیدۀ انصاف بنگریم، انقلاب اسلامی، هم در ایجاد این جنبشها و هم در تعمیق و بسط جنبشهای موجود، اثر فراوان داشت، بدون اینکه انقلابیون مسلمان ایران برای اینکه چنین حرکتهایی را از بیرون بر کشورهای اسلامی تحمیل کنند تلاشی از خود نشان داده باشند، و البته معنی «صدور انقلاب» نیز همین است؛ یعنی ارزشها و تجارب انقلاب اسلامی ایران، در مسلمانان و حتی غیر مسلمانانۀ دیندار، ایجاد یک شخصیت و اعتماد به نفس کرد تا بتوانند با حضور در عرصه، وجود خود را ابراز و حقوق خود را مطالبه کنند.

ثانیاً انقلاب اسلامی ایران سبب شد که جهان مسیحیت نیز به تکاپو برخاسته و خود را به صورت جدی تر در عرصۀ اجتماعی و سیاسی جهان دخیل بداند و به جای پرداختن صرف به فرد انسان مسیحی، به جامعۀ مسیحی و سرنوشت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مسیحیان و جهانیان توجه کند.

اکنون ما در ایرانی بسر می بریم که از عمر نظام دینی و تجربۀ تازۀ آن با حضور مردم و دخالت آنها در عرصۀ سرنوشت، هجده سال می گذرد که در همه عرصه ها از جمله در عرصه هفتمین دورۀ انتخابات ریاست جمهوری، همه ما شاهد شادابی و حضور مردم در صحنه و دلبستگی آنها به نظام، انقلاب و رهبری خود بودیم. این انقلاب تاکنون منشأ یک سازندگی بزرگ و ایجاد یک جامعۀ سربلند با حضور مردم بوده و از این پس نیز خواهد بود. در پایان کلام، می خواهم یک نکتۀ حساس را ذکر کنم و مخاطب من همۀ جهانیان و متفکران جهانی هستند:

انقلاب ما «انقلاب کلام» بود. ابزار این انقلاب، پیام و کلام و سخن بود، نه سلاح و زور. این کلام امام بود که مردم را بیدار کرد و به صحنه آورد و این پیام امام بود که مردم را در عرصه سرنوشت حاضر کرد تا انقلاب را به پیروزی رساندند. انقلاب ما متکی بر سلاح و زور و کودتا نبود.

انقلابی که بتواند با کلام و سخن، براندازی کند، یقیناً در مرحلۀ سازندگی و تأسیس و بسط نظام، بیشتر بر کلام، سخن و منطق متکی است و ما افتخار می کنیم که ابزار مهم انقلاب ما سخن و کلام است، چنانکه بزرگترین رسالت پیامبر اکرم(ص) نیز «بلاغ» بوده، بلکه بلاغ تنها رسالت مهم پیامبر گرامی(ص) محسوب می شود که: «و ما علی الرسول الاٌ البلاغ».

در اینجا ما یک سخن و پیام به همۀ جهانیان داریم:

انقلاب اسلامی در عین حال که در درون کوشیده و می کوشد تا پایه های جامعه را بر اساس معنویت، دینداری، اخلاق و ادب مستحکم کند و این همه را به عنوان اساس هویت جامعه و منشأ اساسی وفاق عمومی در جامعه مورد توجه قرار دهد، به امر توسعه همه جانبه و پایدار با استفاده از همۀ دستاوردهای بشری نیز اهتمام دارد و به لطف خداوند با مشارکت و حضور مردم در این عرصه همچنان پیش خواهد رفت و بدون تردید، فردای آن بهتر از امروز خواهد بود.

اما در عرصه جهانی و بشری نیز انقلاب ما می تواند و بلکه باید پیشتاز حرکت «گفتگو»  باشد؛ گفتگو با همۀ صاحبان مذاهب اسلامی که در واقع گفتگوی درونی میان مسلمانان است و همچنین گفتگو با همۀ صاحبان ادیان مختلف و حتی گفتگو با سایر تمدنها و فرهنگها اعم از دینی و غیر دینی. ما به جای نظریۀ خطرناک و نادرست «برخورد تمدنها»  مدعی و مبلغ گفتگوی فرهنگها و تمدنها با یکدیگر هستیم، ولی دو مانع بزرگ بر سر راه این گفتگو وجود دارد: یکی مانع تاریخی و دیگری مانع عصری.

میان ما و دنیای مسیحیت، ذهنیت تاریخی ناگواری حاکم است به خصوص بعد از جنگهای صلیبی، یک نوع بدبینی در میان دنیای مسیحیت و میان مسیحیان و مسلمانان ایجاد شده است که در طول زمان نیز به صورت امری رسوب یافته، ذهنیت دو دنیا را نسبت به یکدیگر بد و سیاه کرده است که البته این مشکل برای دنیای مسیحیت بیشتر است؛ زیرا به هر حال مسلمانان چون به حضرت موسی و عیسی _ علیهما سلام – به عنوان پیامبران معصوم الهی معتقد هستند، زمینۀ تفاهم و تعارف آنان با مسیحیان یا یهودیان همان یا دیگر پیروان ادیان الهی بیشتر است، در حالیکه مسیحیان چون دیدگاه دیگری نسبت به اسلام دارند ممکن است با بدبینی بیشتری نسبت به اسلام و مسلمانان بنگرند و این ذهنیت تاریک و سیاه، مانع مهمی است که گفتگوها را دشوار می کند، قهراً غلبه بر آن نیز کار مشکلی است.

یک مشکل ذهنی نیز میان خود ما مسلمانان وجود دارد که اختلاف کلامی میان فرقه های اسلامی در طول زمان به صورت ستیز های خونین و کینه توزانۀ سیاسی در تاریخ تجلی کرده و نوعی کینه و بدبینی عاطفی غالب شده است به گونه ای که تا حدودی جلو برخورد منطقی با مسائل را می گیرد.

اما مانع عصری عبارت است از روحیۀ استعماری تمدن غرب. این تمدن بعد از اینکه استقرار یافت، متأسفانه بروز و ظهور جهانی آن به صورت «استعمار» بود؛ یعنی صاحبان منافع اقتصادی، سیاسی و حتی نظامی، از مرزهای ملی خود بیرون آمده و در صدد استیلای بر جهان برآمدند و برای استیلای خویش، به کارگیری هر ابزاری را مجاز دانستند و از جمله بر ذهنیت های منفی تاریخی تکیه کردند تا نه تنها اختلافات میان مسیحیان و مسلمانان و میان فرقه های اسلامی باقی بماند، بلکه به انحاء مختلف به این اختلافات دامن زده شود تا استعمارگران بتوانند در پناه این اختلافات به منافع نامشروع خود دست یابند.

اکنون باید متفکران جهان اسلام و اندیشمندان جهان مسیحیت و دانشمندان دنیای امروز که خواستار گفتگو با یکدیگرند، این دو مانع تاریخی و عصری را مورد توجه قرار دهند و به خصوص از اینکه دین و اعتقادات و اندیشه ابزار دست سیاستمداران و صاحبان منافع سیاسی و اقتصادی قرار گیرد، پرهیز کنند و اندیشمندان و متفکران دلسوز، ابتکار عمل حضور در عرصه های بین المللی را از سیاستمداران که بیشتر به منافع آنی و احیاناً نامشروع خود می اندیشند، بگیرند، و این، گرچه کار مشکلی است، اما شدنی است.

البته غلبه بر این دو مانع باید با محوریت اندیشمندان دلسوز در جهان اسلام و مسیحیت و دنیای امروز با هدف تعارف با یکدیگر و شناخت متقابل برای رسیدن به هدف مشترکی که امروز نیاز به آن در دنیای اسلام و جهان معاصر کاملاً به چشم می خورد یعنی پر کردن «خلأ معنویت» که منشأ بحران چند قرن اخیر در دنیای امروز است، صورت گیرد که البته ابزار این تعامل و داد و ستد، چیزی جز «منطق» نخواهد بود.

امروز متفکران جهان اسلام و دنیای مسیحیت و کلیه اندیشمندان دنیای معاصر می توانند با کنار زدن لایه ها و پرده های تعصب از ذهنها و با تکیه بر اندیشه، کلام و منطق باب گفتگو با یکدیگر را باز کرده و گسترش دهند؛ برای رسیدن به جهانی صلح آمیز که انسان و حقوق او در آن محترم و معنویت از احترام برخوردار باشد و حقوق انسان پایمال منافع نامشروع صاحبان مکنت اقتصادی و قدرت سیاسی جهانی نگردد.

و در جهان اسلام می توان با همه برادران و خواهران مسلمان با تکیه بر «هویت مشترک اسلامی» که بحمد الله به برکت انقلاب اسلامی تقویت شده و پایۀ یک نظام قرار گرفته، و جهان اسلام بیش از هر زمان نیازمند به بازیافت و تقویت آن است و با هدف رسیدن به یک زندگی سربلند، آزاد، آباد و مستقل برای همۀ مسلمانان باب گفتگوها را باز و آن را وارد آفاق جدیدی کرد.

انقلاب اسلامی ایران بر پایۀ ارزشها و تفکرات خویش، آماده است تا در دنیایی که زور و ترور و کشتار و دروغ بر آن حاکم است، برای رسیدن به صلحی پایدار باب گفتگوی خویش را با متفکران و اندیشمندان منصف در جهان اسلام و در تمدن غرب و جهان مسیحیت و میان همۀ ادیان در همۀ زمینه ها باز کند و آن را گسترش دهد، چنانکه تاکنون کرده است.

ما معتقدیم رسیدن به صلح پایدار جهانی که بشر بسیار به آن نیازمند است، از طریق گفتگو و بحث و حاکم گردانیدن «منطق» بر رابطۀ میان انسانها و دور شدن از تعصب میسر است و به لطف خداوند، انقلاب و نظام اسلامی و اندیشمندان و متفکران جمهوری اسلامی و جهان اسلام آمادگی این گفتگوها، بحثها و تفاهمها را دارند و این هم از برکاتی است که انقلاب امام به بار آورده است.

امیدواریم ما که پیروان راه حضرت امام خمینی(س) هستیم و در عصر جمهوری اسلامی و دورانی که رهبری امت به عهدۀ ولی فقیه و جانشین امام معصوم(ع) است بسر می بریم، بتوانیم در این مسیر گامهای بلندتری را برداریم و در درجۀ اول، خداوند و سپس روح امام امت(س) را از خود راضی نگاه داریم.

والسلام علیکم و رحمة الله

 

منبع: مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی و احیاء تفکر دینی، ج 2، ص 11.

. انتهای پیام /*