بررسی سیمای قرآن در اندیشه امام خمینی
چکیدۀ یک پایان نامه
نام نویسنده: معصومه ریعان
استاد راهنما: مهدوی راد
استاد مشاور: اکبریان
دانشکده: علوم انسانی
رشته: علوم قرآن و حدیث
تاریخ دفاع: 18/12/72
تحقیق و پژوهش پیرامون قرآن کریم، سنت دیرینۀ همۀ محققان مسلمان است که در پی کشف و فهم آیات الهی بوده و طالب درک عمیقتر از این صحیفۀ ربوبیاند. از طرف دیگر سیرهشناسی مفسران و پیجوئی روش ایشان نیز از جملۀ تحقیقات علمی روز میباشد که محققان دیگری را بر این امر واداشته است. تحقیق حاضر، پیوندی از دو سنت دیرینه و جدید است که کشف سیمای قرآن را در اندیشهای بررسی مینماید که خود مظهر عالیترین درک و فهم این ودیعه الهی بوده و لذا دو بعد قرآنشناسی و سیرهشناسی را توأمان در حد بضاعتی اندک و توانی ناچیز به عهده گرفته است.
اکنون آنچه پیآمد این پژوهش میباشد آن است که:
در تمامی جنبههای زندگی پربرکت حضرت امام(رض) از ابعاد فقهی، فلسفی، عرفانی و اخلاقی گرفته تا عرصههای سیاسی اجتماعی و مبارزاتی ایشان قرآن کریمْ نقش تعیین کننده داشته است. گرچه حضرت امام(رض) صاحب آثار تفسیری مدون و منضبط نمیباشد لیکن در بررسی قرآن، عمیقتر از مفسران بدین میدان گام نهاده و در طرح مباحث تفسیری خویش، با اطلاعاتی وسیع و فراگیر و با نگرشی همه جانبه وارد شده است.
حضرت امام در طرح مباحث تفسیری، بیش از هر چیز به مقاصد قرآن کریم و مجرای عملی آیات نگریسته است و آن را در حیطۀ کلی به عنوان سنت قابل اجرای الهی مطرح نموده است.
در این اندیشه، اتکاء بر سنت معصومین و نگرش محققانه به ادعیه ایشان، در کنار تعقل و اجتهاد ترکیب موزونی است که با عشق و عرفان در هم آمیخته است و اسلام ناب محمدی را بعد از چهارده قرن با طراوتی نو، به صحنۀ اجتماع کشانیده است.
و لذا طرح بازگشت به قرآن و درک عمیق آیات الهی و ظهور و بروز آن در صحنۀ ذهن و عمل که از جملۀ تئوریهای نهضتهای معاصر میباشد توسط حضرت امام(رض) در جریان مبارزات ایشان به اثبات رسیده است.
اجرای عدالت اجتماعی
دیگر از مقاصد عالیه قرآن «اجرای عدالت اجتماعی» در پرتو تشکیل حکومت عادله جهانی است. و چنین خواستی خود، انگیزه الهی است، «اِنَّ الله یأمُرُ بِالْعَدْلِ»(90 - نحل) و قانونی عمومی است «العدلُ سائِسَ عامٌ[1]»، زیرا اگر سیر عدالت حتی در یک ناحیه ظهور نیابد، زمینه رشد و بروز فراگیر ستم، در همه جهان فراهم میآید و لذا خداوند جهت تعمیم این قانون، الفاظ جمع را گزینش نموده، و حتی خود را نیز با عبارت «ما» معرفی نموده و میفرماید:
«لَقدْ اَرْسَلنا رُسُلَنَا بِالبَیِّناتِ و اَنزَلنا مَعهُمُ الکتابَ و المیزانَ لِیقومَ الناسُ بالقِسطِ و اَنزلنا الحدیدَ فیهِ بَأسٌ شَدیدٌ و مَنافِعُ للنّاسِ.» (25 - حدید)
استاد شهید مرتضی مطهری ذیل آیه کریمه بر برقراری عدالت به عنوان هدف بعثت همه انبیاء تاکید نموده است و میفرماید «مقام قداست عدالت تا آنجا بالا رفته که پیامبران الهی به خاطر آن مبعوث شدهاند[2]»، بدین ترتیب پیامبر بزرگ اسلام داعی عدالت و مأمور به اجرای عدل است «فَلِذلِکَ فَادعُ وَاسْتَقِمْ کَمٰا اُمِرتَ و لا تَتَّبِعْ اَهواءَهُم وَ قُلْ اٰمَنتُ بما أَنزلَ اللهُ مِن کتابٍ و اُمِرتُ لِاَعْدِلَ بَینکُم» (15 - شوری)
پس تو، به خاطر اجرای همین فرمان همه امتها را دعوت کن تا راه خلاف را وابگذارند و به آخرین کتاب آسمانی که میتواند اختلافشان را حل و فصل کند ایمان بیاورند. در این راه استقامت کن، استقامتی با عزیمت آنسان که فرمان یافتهای و از آراء پر اختلاف آنان پیروی مکن و اگر کتابهای آسمانی پیشین را به عنوان سند ارائه کردند بگو: من به همه کتابهای آسمانی ایمان دارم ولی مأموریت دارم که عدالت قرآن را میان شما برقرار سازم.
مولای بزرگ ما حضرت علی(ع) سیرت رسول خدا(ص) را بر عدل ستوده است. «عَدْلَ فی کلِّ ما قَضیٰ، وَ اَنَّه عَدلٌ عَدَلَ[3]» و «سُنُته الرّشدُ و کَلامُهُ الفصلُ و حُکمُه العدلُ[4]» در هر آنچه قضاوت میفرمود عدل میورزید او عین عدل بود، روشش استوار و سخنش فاصل حق و ناحق و حکمش عدل و داد بود.
سنت برپایی عدل و محو آثار ستم، در سرشت همه پیشوایان حق و بویژه تربیت یافتگان دامن وحی، عجین شده است از علی(ع) که مظهر تام عدالت، و الگوی عدل و شهید عدالت[5]، تا قائم ایشان که عدالت به انتظار او نشسته است، همگی مظاهر سنت نبوی و برپادارندگان این حق و عدلاند.
زیرا سیره رسول خدا چنین بوده است که «أَبطَلَ ما کانَ فِی الجٰاهِلیَّةِ وَ اِسْتَقْبَلَ النّاسَ بِالعَدلِ» آنچه را که در جاهلیت بود باطل نمود و با مردم با عدالت روبرو گشت و سیره آخرین یادگار او نیز چنین است «کَذلِکَ القائمُ(ع) اِذا قام یَبطُلُ ما کان فی الهُدنَةِ مما کان فی أَیدِی النّاسَ و یَسْتَقْبِلُ بِهم الْعَدْلَ[6]» آنگاه که قیام کند، آنچه در بین مردم بیعدالتی است، باطل کرده و با عدالت با آنها روبرو گردد.
و اینچنین عدالت در ایشان شکل گرفته و معنا یافته است چنانچه گفتهاند: «این اشتباه است که علی و عدالت را به صورت دو کلمه جدا از هم بنویسیم، زیرا عدالت و علی هر دو یکی هستند، این از نارسائی لفظ و نوشته است که تاب گنجایش هر دو معنی را در یک صورت ندارد، و اگر «عدالت» از مفهوم ذهنی خود به عینیت گراید و جان گیرد و تجسم یابد «علی» میشود و ذات «علی» هم اگر گسترش معنوی و ذهنی یابد باز همان «عدالت» میشود.[7]»
اکنون سخن از علی(ع) نیست گرچه وی «عدالتی است ممثّل و محقّق و عدل از سراسر وجودش میجوشد و آن نیز از عمق وجود و منشأ دادگری مطلق هستی سرچشمه گرفته است[8]، و سخن گفتن از علی(ع) سخن گفتن از عدل است، بلکه سخن از پایگاهی است که اساس دین در آن پایگاه استوار است زیرا «در قرآن از توحید گرفته تا معاد، و از نبوت گرفته تا امامت و زعامت، و از آرمانهای فردی گرفته تا هدفهای اجتماعی، همه بر محور عدل استوار شده است. عدل قرآن، همدوش توحید، و رکن معاد، هدف تشریع نبوت، فلسفه زعامت و امامت، معیار کمال فرد و مقیاس سلامت اجتماع است. عدل قرآن، آنجا که به توحید یا معاد مربوط میشود به نگرش انسان به هستی و آفرینش شکل خاص میدهد و به عبارت دیگر نوعی (جهانبینی) است. آنجا که به نبوت و تشریع و قانون مربوط میشود، یک (مقیاس) و (معیار) قانونشناسی است، و به عبارت دیگر جای پایی است برای عقل که در ردیف کتاب و سنت قرار میگیرد و جزء منابع فقه و استنباط به شمار آید. آنجا که به امامت و رهبری مربوط میشود یک (شایستگی) است. آنجا که پای اخلاق به میان میآید (آرمانی انسانی) است، آنجا که به اجتماع کشیده میشود یک (مسئولیت) است.[9]»
بر این مبنا، بالاترین مسئولیت ایشان، تحقق عدالت در همه زمینههائی است که به اقتضای آن بعثت انبیاء بدان جهت انجام یافته است.[10]
با چنین دریافتی از حقیقت آیات الهی و کلام ربانی وصّی کریم و اولیای عظیم، حضرت امام(رض) خود بر این مقصد، بارها تأکید فرموده و سررشته نشر تعالیم و عقاید الهی و معارف ربوبی را در تشکیل حکومت عدل و اجرای عدالت همگانی معرفی نموده است، چنانچه در تمام دوران مبارزه، زندگی خویش را، سرمایه تحقق این مقصد نموده است.
«به حکم عقل و ضرورت ادیان، هدف بعثت و کار انبیاء(ع) تنها مسأله گوئی و بیان احکام نیست ... و معنای الفقهاء امناء الرسل این نیست[11] که فقها در مسأله گفتن، امین باشند. در حقیقت، مهمترین وظیفه انبیاء(ع) برقرار کردن یک نظام عادلانه اجتماعی از طریق اجرای قوانین و احکام است که البته با بیان احکام و نشر تعالیم و عقاید الهی ملازمه دارد. چنانچه این معنی از آیه شریفه بوضوح پیدا است: «لَقَدْ اَرْسَلْنا رُسُلَنا بالبینّاتِ و انزَلنا مَعهم الکتابَ و الْمیزانَ لِیقومَ الناسُ بِالقسطِ» (25 - حدید) هدف بعثتها بطور کلی این است که مردمان براساس روابط اجتماعی عادلانه نظم و ترتیب پیدا کرده قد آدمیت راست گردانند، و این با تشکیل حکومت و اجرای احکام امکان پذیر است، خواه نبی خود موفق به تشکیل حکومت شود مانند رسول اکرم (ص) و خواه پیروانش پس از وی توفیق تشکیل حکومت و برقراری نظام عادلانه اجتماعی را پیدا کنند[12]»
گفتار اخیر حضرت امام(رض) برگرفته از کلام الهی قرآن است که «اَلْبَلَدُ الطیبُ یَخْرُجُ نَبٰاتُهُ باِذنِ ربِه»[13] (57 - اعراف) و این خواست الهی است که احیاء و ریشه ارزشهای قرآن را تنها در محیط قرآنی میطلبد: «وَ لَقَد بَعَثْنٰا فی کُلِّ امّة رَسولاً اَنِ اعبُدوااللهَ واجْتَنِبُوا الطّٰاغوتَ، (36، نحل) و لذا پیامبران خویش را برای ایجاد این زمینه مامور فرموده است که عدالت را بگسترانند: «یا داودُ اِنا جَعلناک خلیفةً فِی الارضِ فَاحْکُمْ بَینَ الناسِ بالحقِّ» (26 - ص)، «وَ اَنْزَلنا مَعَهُم الکتابَ و المیزانَ لیقومَ الناسُ بالقسط» (25 - حدید)
به پیامبر عظیم الشأن خاتم(ص) فرموده است «قُل اَمَرَ ربّی بِالقسطِ» (29 - اعراف) و نیز فرموده است «اُمِرتُ لِاَعْدَلَ بَینَکُم» (51 - شوری) و آیات بسیاری بر مؤمنین ایجاد زمینه قسط و عدل را امر فرموده است: «کُونُوا قَوّامین بالقسطِ شهداءَ لِلَه» (135 - نساء) و «کُونُوا قَوامینَ للهشُهَدٰاءَ بِالقِسْطِ» (8 - مائده) «و اُولُوا العلمِ قائِماً بِالقسطِ» (18 - آل عمران) و آیات بسیار دیگر که وارد است.
ملاحظه میشود که همه جا و همه کس مأمور ایجاد عدل و قسط[14] در زمین شدهاند. در تفسیر این آیات غالب مفسران از زمینههای تاریخی این پیامبران یاد کردهاند و اینکه هر پیامبری در مقابل ستم و بیعدالتی سلطانی جائر برخواسته و مردم را با نوید عدالت به قیام برخوانده است، و اینکه در حد توان خویش حکومتی را بنیانگذاری نموده و در آن چنین امری را محقق کرده است.[15]
لذا مقدمه ایجاد چنین خواست و انگیزهای جز با ابزار مناسب آن یعنی ایجاد حکومتی که اجزاء آن را خبرگان عدالتپیشه سرپرستی نمایند، محقق نخواهد شد. بنابراین میتوان گفت که حکومت الهی در منطق قرآن جز زمینهای برای رسیدن به این عدالت اجتماعی نیست و عهدهدار شدن حکومت، جز نیل به این مقصد و اجرای دیگر مقاصد راه دیگری را نمیپوید. همچنانکه حکومت الهی نیز با فقدان عدالت اجتماعی ارزش و اعتباری نخواهد داشت. «اذا جٰارَ السلطانُ هانَتْ الدُّولةُ[16]» اگر زمامدار ستمگری پیشه کند دولتش خوار می گردد.
در این راستا حضرت امام با تکیه بر ضرورت اجرای احکام الهی، حکومت را وسیله و نه هدف معرفی نموده و میفرماید:
«عهدهدار شدن حکومت فی حد ذاته، شأن و مقامی نیست بلکه وسیله انجام وظیفه اجرای احکام و برقراری نظام عادلانه اسلام است.[17]»
حضرت امام بر این نکته اذعان دارند که حکومت، وسیلهای برای تحقق اهداف عالی است و «تصدی حکومت، بدست آوردن وسیله است نه کسب یک مقام معنوی زیرا اگر مقام معنوی بود کسی نمیتوانست آنرا غصب کرده یا رها سازد» و بدین لحاظ حکومت در این اندیشه وقتی قداست مییابد که جهت اجرای عدالت اجتماعی قیام نموده باشد.
«هر گاه حکومت و فرماندهی وسیله اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام شود قدر و ارزش پیدا میکند و متصدی آن صاحب ارجمندی و معنویت بیشتر میگردد[18]»
و لذا «عدالت» یکی از دو شرط اساسی زمامدار میگردد. و حضرت امام(رض) در همه بحثهای حکومتی و ولایتی با در نظر گرفتن این شرط برای والی و حاکم، به طرح مباحث دیگر حکومت پرداخته است.
«اکنون، سزاوار است بگوئیم که چون حکومت اسلامی، حکومتی مبتنی بر قانون است آن هم فقط قانون الهی، که برای اجرای احکام و بسط عدالت در سراسر جهان مقدر شده است. زمامدار این حکومت، باید دو صفت مهم را که اساس یک حکومت الهی است دارا باشد. و ممکن نیست یک حکومت مبتنی بر قانون تحقق یابد مگر آنکه رهبر و زمامدار آن واجد این دو صفت باشد 1- علم به قانون 2- عدالت[19]»
سعه و گنجایش عدالت تا بدانجاست که همه را در برمیگیرد و لذا اصرار بر «عدالت اجتماعی» که بر همه افراد انسانی اعمال میشود خود تأمین کننده نیاز سیراب نشدنی انسانهاست. چنانچه امام عادل علی(ع) فرموده است: «فانّ فِی العدلِ سِعةً و مَن ضاقً علیه العدلُ، فالجورُ علیه اَضیقُ[20]» همانا در عدالت گنجایش خاصی است، عدالت میتواند همه را در برگیرد و در خود جای دهد، و آنکس که دچار انحراف بوده و در حرص و آز است و در عدالت نمیگنجد، باید بداند که جایگاه ظلم و جور تنگتر است.
فلسفه حکومت در دیدگاه علی(ع) نیز تحقق چنان عدالتی است که در گسترۀ آن پرچمهای دین افراشته شده مظلومان در امنیت آمده و ستمگران به کیفر رسند. «اللهم اِنَک تَعلَمُ أنهُ لَم یکنّ الَذی کٰانَ مِنّٰا مُنٰافَةَ فی سلطانٍ، ولا التماسَ شئ مِنْ فُضُول الحُطام و لکن لِنَرِدَ المعالِمَ مِنْ دینِک، و نُظهَر الاصلاحَ فی بلادِکَ، فیأمَنُ المظلومون من عِبادِک و تُقام المُعطَّلَة مِن حدودِک[21]»
«بار خدایا تو آگاهی که تلاش و پیکار ما نه از آن روی است که به پایگاه قدرتی برسیم و یا چیزی از کالای بیارج دنیا را به چنگ آوریم بلکه بدان جهت است که نشانهها و پرچمهای دین تو را برافرازیم و در شهرهای تو شایستگی را پدید آریم تا بندگان ستمدیده تو، امان یابند و ستمگران به کیفر خویش رسند.» و این امر همان قرار گرفتن هر چیز بر جای خود است و اجرای چنین شیوهای خواهد بود که به مفهوم عدالت معنا میبخشد، «العدلُ یضعُ الامورَ مواضِعَها»[22]. پس زمامداری، وظیفهای سخت و مسئولیتی عظیم از تدبیر اموری است که جز با عدالت در منطق الهی ائمه ما مطرح نشده است چنانکه مولای عادل ما در پاسخ مصلحت ـ اندیشان خردهگیر، فرموده است:
«شما از من میخواهید که پیروزی را به قیمت تبعیض و ستمگری به دست آورم؟ از من میخواهید که عدالت را به پای سیاست و سیادت قربانی کنم؟ خیر سوگند به ذات خدا که تا دنیا دنیاست چنین نخواهم کرد و به گرد تبعیض نخواهم گشت، من و تبعیض؟ من و پایمال کردن عدالت؟ اگر همه این اموال عمومی که در اختیار من است مال شخص خود و محصول دسترنج خودم بود و میخواستم میان مردم تقسیم کنم هرگز تبعیض روا نمیداشتم تا چه رسد که مال، مال خداست و من امانتدار اویم.»[23]
حضرت امام(رض) عدالت را مقتضای حکمت الهی دانسته و چنین انگیزهای را در تمام ادوار قابل تحقق و خلافت امیرالمؤمنین را الگوی این راه برمیشمارند.
«حکمت آفریدگار بر این تعلق گرفته که مردم به طریقه عادلانه زندگی کنند و در حدود احکام الهی قدم بردارند. این حکمت، همیشگی و از سنتهای خداوند متعال و تغییرناپذیر است بنابراین امروز و همیشه وجود (ولی امر) یعنی حاکمی که قیّم و برپا نگهدارنده نظم و قانون اسلام باشد ضرورت دارد، وجود حاکمی که مانع تجاوزات و ستمگریها و تعدّی به حقوق دیگران باشد امین و امانتدار و پاسدار خلق خدا باشد، هادی مردم به تعالیم و عقاید و احکام و نظامات اسلام باشد و از بدعتهائی که دشمنان و ملحدان در دین و در قوانین و نظامات میگذارند جلوگیری کند. مگر خلافت امیرالمؤمنین(ع) بخاطر همین معانی نبود[24]؟»
بنابراین در اندیشه والای حضرت امام(رض) ملازمه عدالت و حکومت اسلامی قطعی و تحقق هر یک منوط بر تحقق دیگری است. اما این اندیشه محصور به دوران حضور ائمه نمیباشد و ایجاد حکومت و اجرای عدالت مختص ایشان نبوده، بلکه «فقهای عادل» نیز مأمور اجرای چنین مقصدی میباشند.
«همانطور که پیغمبر اکرم(ص) مأمور اجرای احکام و برقراری نظامات اسلام بود و خداوند او را رئیس و حاکم مسلمین قرار داده و اطاعتش را واجب شمرده است فقهای عادل هم بایستی رئیس و حاکم باشند و اجرای احکام کنند و نظام اجتماعی اسلام را مستقر گردانند.[25]»
و از آنجا که مقاصد قرآن جاودانی و جهان شمول است امر ولایت و سرپرستی نیز بر عهده فقهای عادل و اقامه آن بر ایشان «واجب کفائی» است، و حتی اگر این امر اصلا برای ایشان امکان عملی نداشت، منصب ولایت از آنان ساقط نشده و همچنان بر جایگاه خود باقی هستند، اگر چه از تشکیل حکومت معذور باشند[26] و کلیه امور مربوط به حکومت و سیاست که برای پیامبر و ائمه(ع) مقرر شده در مورد «فقیه عادل» نیز مقرر است و بالاخره اینان هر جا و هر زمان که مصالح مسلمین اقتضا کند در حدود اختیارات خود باید احکامی صادر نمایند و همگان باید از ایشان پیروی کنند.([27] و [28])
جهت تحقق این مقصد حضرت امام(رض) خود پیشگام حرکتی شد که ثمره آن حرکت به سوی احیای مجدد این مقصد قرآن و طرح دوباره عدالت اجتماعی در سایه حکومت جهانی اسلام گردید.
«من مصمم هستم که از پا ننشینم تا دستگاه فاسد را به جای خود بنشانم و یا در پیشگاه مقدس حق تعالی با عذر، وفود کنم، شما هم ای علمای اسلام مصمم شوید و بدانید پیروزی با شماست و اللهُ مُتِمُّ نُورِِهِ وَلَوْ کرِِه الکافِرونَ.[29] »
وصل:
برخی از معنای عدالت اجتماعی، تساوی همه افراد را در یک ردیف و یک صفت که تفاوت و تمایزی بین ایشان نباشد فهمیدهاند و مقتضای عدالت را آن میدانند که تمامی تفاوتها را الغاء نموده امتیازها را براندازد. گرچه چنین شبههای از رسوخ تفکرات مارکسیستی در جوامع اسلامی پدیدار شده است، و در تعبیر، جامعه بیطبقه را با قید توحیدی و یا اسلامی آمیختهاند و از اسلام ادعا دارند که در ایجاد تساوی در امتیازات و مکتسبات و لیاقت و استعدادها و ... بکوشد، ولی چنین برداشتی از آیات الهی در نظر حضرت امام خود نوعی سطحینگری و نیز تأویل ناروا و بیجایی است که اصحاب دنیا بر معارف الهی تحمیل نمودهاند.
«حالا که جنبه مادیت در دنیا غلبه پیدا کرده است به این سختی، و دنیا با زرق و برق زیاد شده است و - عرض میکنم که - اصحاب دنیا خیلی زیاد شدهاند، حالا هم یک دسته پیدا شدهاند که اصل تمام احکام اسلام را میگویند برای این است که عدالت اجتماعی پیدا شود طبقات از بین برود و اصلا اسلام دیگر چیزی ندارد، توحیدش هم عبارت است از توحید در نسل، ملتها در زندگی توحید داشته باشند، واحد باشند، عدالتش هم عبارت از این است که ملتها هم به طور عدالت و بطور تساوی با هم زندگی کنند یعنی زندگی حیوانی علی السواء، با هم زندگی بکنند و - عرض میکنم - با هم کار نداشته باشند.
... انسان وقتی نگاه میکند همه کتابهایشان را و همه نوشتههایشان را و چیزهائی که در مجلات و غیر مجلات نوشتهاند و اینها، میبیند که میگویند: (اسلام آمده است که آدم بسازد یعنی یک آدمی که طبقه نداشته باشد) همین را گفتهاند یعنی حیوان باشد. اسلام آمده است که انسان بسازد، انسان بیطبقه یعنی همین، یعنی در این زندگی یک جور زندگی بکنند و در این عالم یک نحو زندگی بکنند و یک دولت باشد و به اینها جیره بدهند، همه علی السواء جیره بدهند و همه هم خدمت دولت را بکنند و اینها.
اینها کانَّه آیات و ضروریاتی که در همه ادیان است، اینها را ندیده میگیرند، آیات را آنقدری را که دلشان میخواهد و میتوانند، تأویل میکنند به همین مطالب، آنهائی که دیگر نمیتوانند تأویل کنند، اصلاً ذکری از آن نمیکنند و منسی است.[30]»
دقت گفتار و وضوح کلام حضرت امام نیازمند به توضیح دیگری نیست و فقط جهت نتیجهگیری در این مقوله، با سخنی از «شهید مطهری»، بحث را به انتها میبریم.
«معنی عدالت و مساوات این است که ناهمواریها و پست و بلندیها و بالا و پائینها و تبعیضهائی که منشأش سنتها و عادات و یا زور و ظلم است باید محو شود و از بین برود و اما آن اختلافها و تفاوتها که منشأش لیاقت و استعداد و عمل و کار و فعالیت افراد است باید محفوظ بماند. همانطوری که در مسابقهها، میدان مسابقه باید هموار باشد، مساوی و هم سطح باشد، برای همه یک جور باشد، امکانات اجتماعی باید برای همه بالسویه فراهم شود، تا آنجا که به میدان مسابقه، یعنی امکانات اجتماعی مربوط است همه مساوی هستند و باید مساوی باشند.
اما در مسابقه یک چیز دیگر هست که مربوط به میدان مسابقه یا شرایط مسابقه نیست، مربوط است به خود مسابقه دهندگان، یکی چابکتر است، یکی لاغرتر، یکی باعزیمتتر و باهمتتر و کوشاتر است، یکی سابقه تمرین بیشتر دارد، این تفاوتها در نتیجه مسابقه دخالت دارد و نباید آنها را نادیده گرفت باید به آنها احترام گذاشت و در نتیجۀ اینها است که تقدّم و تأخّر پیش میآید.[31]»
منبع: حضور، ش 11، ص 233.
[1]- صبحی صالح، نهج البلاغه، حکمت 438، ص 553.
[2]- مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، قم، صدرا، 1354، ص 102 (و نیز بیست گفتار ص 2).
[3]- صبحی صالح، نهج البلاغه، خطبه 91، ص 283.
[4]- همان، خطبه 214، ص 330.
[5]- قَتَلَ فی مِحرابِه لِشدَةِ عَدْلِه، مرتضی مطهری، بیست گفتار، ص 20.
[6]- وسایل الشیعه، ج 11، ص 57.
[7]- جرج جرداق، شگفتیهای نهج البلاغه، ترجمه فخرالدین حجازی، انتشارات بعثت، تهران، ص 88.
[8]- جرج جرداق، پیشین، ص 94.
[9]- مرتضی مطهری، عدل الهی، انتشارات حکمت تهران. 1357، ص 38.
[11]- در متن «این باشد» است که به مقتضای جمله به «نیست» تبدیل شده است.
[12]- ولایت فقیه، ص90 - 91.
[13]- خاک خوب و خالص، گیاهش را با رخصت پروردگارش برون میشود و سبز و خرم میگردد.
[14]- جهت تشابه و تفاوت این دو معنی به کتابهای عدل الهی، بیست گفتار، از استاد مطهری مراجعه شود.
[15]- اغلب پیامبران بنی اسرائیل از این جملهاند که حتی در راه نفی ستم و برقراری عدالت به شهادت نیز رسیدهاند.
[16]- وسایل الشیعه ج 6، ص 17.
[19]- شئون و اختیارات ولی فقیه (از کتاب البیع). ص 29 – (و نیز صفحه 97. ولایت فقیه ص 58).
[20]- صبحی صالح- نهج البلاغه، ج 15. ص 57.
[21]- همان، خطبه 531، ص 189.
[22]- همان، حکمت 437، ص 553.
[23]- صبحی صالح، نهج البلاغه یا خطبه 126، ص 183.
[26]- شئون و اختیارات ولی فقیه، ص 33.
[27]- چون ادامه بحث در باب ولایت فقیه خواهد بود به کتابهای ولایت فقیه و نیز شئون و اختیارات ولی فقیه (از کتاب البیع) مراجعه شود.
-[29] ر. ک: صحیفه امام، ج 1، ص 21ـ22.
[30]- ر. ک: صحیفه امام، ج 1، ص 151ـ152.
[31]- مرتضی مطهری، بیست گفتار، چاپ پنجم، انتشارات صدرا. قم 1358. ص 123.
.
انتهای پیام /*