عرفان در راه و سلوک امام خمینی اصالت و ریشه دارد

عرفان سفری است روحانی به گسترۀ

درگاه حق مطلق و پیشگاه فیض اقدس

□ نویسنده: دکتر حسین عباس نصرالله

عرفان اشراقی، بنیه و توشۀ علمی علما را در ایران اسلامی منظم و منسجم نمود و آنان در رفتار با عرفان به حدی در آن غور نمودند که عرفان جزئی از معارف دینشان گردید. هنگامیکه عرفان نزد مسلمانان عرب مطرح نبود و فلسفه نزد آنها ضعیف شده بود، عرفان پشتوانۀ احکام اجتهادی علمای – اسلامی ایران گردید.

امام خمینی(رض) به سفر روشنگری و عقلانی خود روان شد و در عمق فرهنگ آسمانی فرو رفت و در ساحل عرفان اسلامی ایستاد و به اسرار و رموزش واقف گشت، به طوری که به همۀ خزاین و گنجینه‌‌‌‏های آن دست یافت. سپس با به دست آوردن اینهمه مواهب به کار بخشش و دهش گرایید. اولین نوشتۀ عرفانیش «شرح دعای سحر» نخستین اثر بدیع اوست که در سن 27 سالگی نوشت و در شرح آن به گفتار پیشوایان این علم چون ملاصدرا، حافظ شیرازی و عبدالرزاق کاشانی و جلال‌الدین رومی تکیه کرد.

سپس به دنبال آن، کتاب عرفانی دیگری نوشت و در آن چکیدۀ اقوال صاحبان این طریق را جمع کرد که عنوان آن «مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه» است. و کتاب سومش «چهل حدیث» نیز شرحی است عرفانی. خلاصه، از اعماق تاریخ مردی برخاست، که نَسَبش تاریخ، پدرانش پیشوایان دین، نیاکانش پیامبران، و به راه و طریقت آنان رفت و آن راه و طریقتِ عرفان بود. از جهت عبادی نیز آن چنان که کتابهای «اسرار نماز» و «آداب معنوی نماز» نشان می‌‌‌‏دهد وی دارای شخصیتی عرفانی است. تألیف کتاب اخیر در سال 1261 هجری پایان یافت. این کتاب ویژه مکتب اشراقی است که در گذر زمان از او جدا نگشت، راهی که حتی در نوشته‌های سیاسیش نیز مشخص است در نامه‌‌‌‏ای که به گورباچف نوشت نیز همین راه را از مدنظر گذراند.

اتحاد شوروی آنروز را به درک اندیشه ملاصدرا فیلسوف عرفانی دعوت کرد. هر که اندیشه عرفانی او را بخواند وی را عاشقی می‌‌‌‏یابد که شبها در مناجات با دوست همیشگی خود بیدار می‌‌‌‏ماند و پرده‌‌‌‏های حجب و جدائی را با نماز و دعا کنار میزند. امام خمینی در انقلاب خود سلاحی بر نداشت و گلوله‌‌‌‏ای شلیک نکرد؛ او راه عرفان را پیمود و عرفان ویرا به حق رسانید سپس به سوی ملت بازگشت و در راه سعادتمند نمودن آنها خود را فدا نمود. سازمان جاسوسی آمریکا که حرکات امام را زیرنظر داشت او را جز شخصی عابد و پارسا ندید که نماز می‌‌‌‏گذارد و می‌‌‌‏اندیشد. این دستگاه جاسوسی نمی‌‌‌‏فهمید که در عبادت باید از ماده آزاد بود تا به آزادی رسید. عارف، امور را آنطور که در حقیقت وجود دارد می‌‌‌‏بیند، در نتیجه مالک حرکات و کار خود می‌‌‌‏باشد. این جنبۀ اشراقی و عرفانی از دید گمراهان مستور ماند. سخنان مورخین غربی بر این امر باز می‌‌‌‏گردد که می‌‌‌‏گویند محمد(ص) اسلام را با شمشیر گسترش داد با آنکه معنای اسلام، سلام و خود، کیش بخشش و دوستی است و جز برای دفاع از مقدسات آنهم تنها از جنگ بدر تا آخرین جنگهایش، شمشیری برنداشت. این اسلام هیچ پیوند و رابطه‌‌‌‏ای با جنگهای پادشاهان ستمکار ندارد. اگر عرفا از حدوث وجود خدا یعنی اثبات آفریدگار از راه عرفان سرباز زدند، امام خمینی در کتابش بنام «مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه» در اثبات حق، پیامبر و امامت، عرفان را به کار برده است. عرفا به وجود حقیقت الهی پیش از آفرینش، اعتراض کردند و پرسیدند پروردگار ما پیش از اینکه خلق را بیافریند کجا بود؟ در پاسخ چنین آمده است که خدای منزه و پاک در پرده جلال یا در پیشگاه احدیت بوده است، چه آن مقامی است که معرفت در آنجا راه ندارد. بعضیها گویند که حق عبارت از واحدیت و حضرت و اسماء و صفات است و این حضرت واسطه اسماء احدیت و جایگاه کثرت و تعدد است[1] چون حضرت فیض خواست شناخته شود، خلق را آفرید و اراده کرد که از پوشش جلال خود بیرون آید تا به نهایت معرفت برسد. پس فیض اول یا مقام اسم اعظم بنام الله که شامل همۀ اسماء و صفات است و همه تعیّنات صفاتی و اسمی در آن مستهلکند وجود داشت و هیچیک از اسماء و صفات بدون اسم اعظم[2] به فیض اول ارتباط پیدا نمی‌کند. نخستین مقامی که از حضرت اسم اعظم ظاهر گشت، مقام رحمانیّت و رحیمیّت از اسماء جمال شامله و همه‌گیر بود. و سپس بدنبال آن، اسماء جلال چون مالک و قهار ظاهر شدند.

طریقه فیض و راه بخشش وجود:

فیض نخست: الله بعنوان حضرت اسم اعظم ظاهر می‌‌‌‏شود.

فیض دوم: اسماء و صفات ظاهر می‌‌‌‏شوند که نخستین آن رحمانیت است که از اسماء جمال می‌‌‌‏باشد، چه بخشش وی بر خشمش پیشی جسته است. سپس اوصاف جلال در مرتبۀ دوم قرار دارد. لیکن این گفتار بر آن معنی دلالت نمی‌‌‌‏کند که سایر اسماء الهی، جامعیت ندارند و ذاتاً ناقصند بلکه هر اسمی از اسماء الهی جامع همه اسماء و شامل همه حقایق است. چگونه امکان دارد که جز این باشد در صورتی که وی با ذات مقدس حق یکی است و همه با هم وابسته و متحدند، ذات با صفات و صفات هر یک با دیگری همراه و پیوسته‌‌‌‏اند.[3]

خداوند خلق را آفرید تا شناخته شود، لیکن اشخاص به حقیقت غیبی و فیوضات اسماء و صفات الهی دست نمی‌‌‌‏یابند و مردم عادی آنرا درک نمی‌‌‌‏کنند، پس باید پیامبران برگزیده شوند، آدم(ع) بعنوان نخستین پیامبرانی است که در این مرتبه و مقام برگزیده شده است. امام خمینی گفت برای ظهور و پیدایش اسماء و کشف الاسرار گنجینه‌‌‌‏های آنها باید جانشین الهی غیبی وجود داشته باشد که در اسماء ظهور یابد تا ابواب خوشبختیها باز شود و چشمه‌‌‌‏های نیکیها شکوفا گردد. سپیده دم آغازین بدمد و انجام به آغاز بپیوندد[4]. این خلیفه صاحب کشف می‌‌‌‏شود و دارای دو ویژگی و دو کیفیت است از جهتی غیبی و نهانی است که به هویت غیبی ارتباط دارد و ویژگی دیگر آنکه با عالم اسماء و صفات وابسته است و در آنجا متجلی می‌‌‌‏شود و حضرتِ واحدیت جمعی در آئینه‌‌‌‏های آنها ظهور می‌‌‌‏یابد. این خلافت، همان روح خلافت محمدی و پایه و اساس همه خلافتها است که عوالم از آن آغاز می‌‌‌‏شود. و با اتحاد ظاهر و مظهر و بعبارت دیگر آشکار و آشکار کننده، خلافت در حضرت ظهور یافته و به اسماء نیکوتر و صفات برتر ارتباط پیدا کرده و ارتباطش نسبت به آنها رابطه فقر و وجود است. ولی ارتباط اسماء نیکوتر با او رابطه تجلی و پیدایش است چه حقیقت غیبی بطور مطلق در واقع ظهوری ندارد پس باید در آینه ظاهر شود که عکسش در آن بیفتد و متجلی شود.[5]

امام خمینی در کتاب مصباح[6] بار دیگر به این امر تکیه می‌‌‌‏کند که خلافت، حقیقت ولایت است. چه آن، مقام نزدیکی و دوستی یا مقام تصرف در عالم و جانشینی حق را می‌‌‌‏نمایاند، پس شأن نبوت، حفظ حدود الهی و جلوگیری از خروج از حد اعتدال و بیرون شدن از مقتضای طبیعت و پیدایش حقایق الهی و اسماء و صفات پروردگار در عالم خارج است. زمانیکه نبوت از نظر پنهان شد امامت جانشین آن می‌‌‌‏گردد، چه فارق میان آن دو، فارق زمانی است. نبوت از نظر زمان پیش از امامت بوده و امامت به آن پیوسته است. پیامبر(ص) فرمود: اگر ما نبودیم خدا آدم را نمی‌‌‌‏آفرید مقصود از ما، اهل بیت است که امامت را نیز شامل است چه آنان واسطه میان حق و خلقند و رابط بین حضرت وحدت صرف و کثرت تفصیلی می‌‌‌‏باشند. و به این معنا حضرت علی(ع) اشاره کرده و می‌‌‌‏فرماید: من نهانی با پیامبران و آشکارا با رسول خدا(ص) بودم. امام خمینی موضوع مورد بحث را به دو قسم تقسیم می‌‌‌‏کند، نخست نبوت و امامت در عالم امر یعنی جهان عقلانی، دوم خلافت و نبوت و ولایت در عالم ظاهر آفرینش و دلیل عرفانیش این است که اسماء الهی محیط و محاط می‌‌‌‏باشند، چه بسا اسامی الهی که با اسماء جمال چون رحمن یا اسماء جلال چون مالک و قهار محیط می‌‌‌‏باشند ولی ‌الله اسم اعظم به تنهایی مقام جامعیت مطلقی را داراست که بطور اطلاق و کلی بر همه اسماء احاطه دارد.[7]

این نظام و تربیت اسمایی مبداء و آغازیست برای بیان کردن احکام الهی تا اسم اعظم بر سایر اسماء در اعیان خارجی حاکم گردد. پس حضرت محمد(ص) از آغاز بر سایر پیامبران احاطه داشته و او عین ثابته محمدی است که بر سایر اعیان ثابته احاطه دارد.[8] و همه پیامبران جانشینان اویند و آدم و جز او، زیر پرچم او قرار دارند. و چون امام علی(ع) با حضرت رسول(ص) از یک نورند، نهانی با پیامبران و آشکارا با رسول اکرم بود، و وی دارای ولایت مطلقه است و ولایت حقیقت و کنه خلافت است. امام خمینی با این مباحث عرفانی بر اثبات وحدانیت و نبوت و امامت دلیل آورده است.

سفرهای چهارگانه:

عرفان بیشتر در نزد امام خمینی در حرکت سفرهای چهارگانه ظاهر می‌‌‌‏شود، چه آنها شرح فعالیتهای سیاسی انقلاب او هستند. اسفار جمع سفر است یعنی مهاجرت کردن و از جایی بجای دیگر کوچ کردن. و در تعریف اصطلاحی سفر حرکتی است که با پیمودن سرایها و منزلها از زادگاه خود به مقصد صورت می‌‌‌‏گیرد، و اشکال تقسیمات آن به آنگونه که در کتاب اسفار ملاصدرا و کتاب مصباح الهدایه محمدرضا قمشه‌‌‌‏ای رجل عارف آمده است بدین شرح است:[9]

سفر اول: سفر انسان در ذات خود بسوی خدا یعنی از خلق به حق.

سفر دوم: سفر انسان از خدا در خدا یعنی سفر از حق بحق با حق.

سفر سوم: سفر انسان با نفس خود به سوی خلق خدا که سفر از حق به خلق است.

سفر چهارم: سفر انسان با خدا میان خلق خدا برای رهانیدن خلق خدا.

سفر از خلق به سوی خلق با حق، مرتبه و مقام نبوت و ولایت است. امام خمینی در جمع رهروان اسفار در یک سفر دشوار و سخت مهاجرت کرد تا به مقام عالمی عارف رسید و جهان را با یک نظر مشاهده کرد و دریافت که کثرت و فزونی در آن راه ندارد. یعنی فقر کثرت اسماء و صفات را مشاهده کرد. در سفر نخست که از خلق به حق است خود را به خدا نزدیک کرد. و بدنبال علم دین و عرفان به اراک و سپس به قم، مسافرت نمود تا پرده‌‌‌‏های تاریک عقلی و روحی را کنار بزند. آنها را برداشت، زیرا آن پرده‌‌‌‏های ظلمانی میان او و حقیقتی که در نهاد و سرشت وی بود فاصله می‌‌‌‏انداخت. چون انسان سالک، پرده را کنار زد در این مقام که مقام نور است، جمال و صورت حق را مشاهده کرد و وجودش وجود حقانی گشت و به سرعت سفر دوم با خدا یعنی سفر از حق به سوی حق با حق را آغاز کرد. و سفر با حق ویرا به مقام ولایت رساند و در سلوک عرفانی از طریق ذات حق به کمالات دست یافت. تا آنجا که به همۀ اسماء آگاهی پیدا می‌‌‌‏کند و به مرحلۀ فنا می‌‌‌‏رسد. اشارات و الهامات تعلّم و عبادت اندیشه‌‌‌‏ای را متجلی ساخت که نخستین آنرا امام خمینی خود به مرحله آگاه ساختن و تعلیم خلق، بالا برد. و این مرحله، وی را به پرستش رهایی‌بخش یعنی عبادت با تفکر رساند. خداوند بزرگ می‌‌‌‏فرماید: «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون[10]» یعنی نیافریدم جن و انس را جز اینکه مرا عبادت کنند. و عبادت با زمان همراه و همگام شد. پس هر چیزی حتی عبادت، به تفکر گرایید. چه تفکر، نردبان عبادت بدنی و ظاهری است که با رسیدن به آن به عبادت رهایی‌بخش دست می‌‌‌‏یابیم. روایتی می‌‌‌‏گوید: تفکر یک ساعت بهتر از عبادت شصت سال است. و یا روایت دیگری می‌‌‌‏گوید: اندیشیدن در عظمت آسمانها و زمین بهتر از عبادت پاکان و مخلصان است.

همچنین از حضرت امام جعفر صادق(ع) آمده است: عبادت به افزونی نماز و روزه نیست بلکه عبادت تفکر در امر خدا است[11] از اینرو، تفکر بهتر از عبادت است. بدین جهت امام خمینی به خلق رو آورد و به تفکر در امر حق گرایید که عبادت را به دو صورت می‌‌‌‏بیند، ظاهری و باطنی. آرائی را که درباره عبادت آمده است در کتاب خود بنام «آداب معنوی نماز» به تفصیل بیان کرده است. اهل عرفان برآنند که حقیقت نماز عروج به پایگاه قرب و وصول به مقام حضور حق است. و جهت وصول به این اهداف، طهارت معنوی که به عالم نور تعلق دارد، باید وجود داشته باشد. و نخستین مراتب طهارت، ترک بزهها و گناهها و پاک نمودن نفس از اخلاق زشت است. امام خمینی طهارت مادی و وضوء را بدینگونه می‌‌‌‏بیند که بدون آب پاک نمی‌‌‌‏شوند. اما طهارت معنوی رحمت و بخشش خداوند است که گناهان بندگان را پاک می‌‌‌‏کند. پس از حصول طهارت، حقیقت عبادت، با پیمودن مقامات آغاز می‌‌‌‏گردد. نخستین مقام، مقام علم است که خواری و ذلت بنده و عظمت خداوند را ثابت می‌‌‌‏کند. مقام دوم، حصول ایمان به حقایق است. مقام سوم، مقام اطمینان و آرامش خاطر است بدین معنی که سالک با آرامش قلب و اطمینان خاطر به عبادت می‌‌‌‏پردازد. مقام چهارم: مقام مشاهده و حضور است یعنی حضور قلب در عبادات تا سالک جمال حق را در تجلیات درگاه محبوب خود بگونه‌‌‌‏ای ببیند که گوشهای دل از سایر موجودات بسته شده است[12].

امام خمینی برای هر حرکتی از حرکات نماز دو معنی قائل است، ظاهری و باطنی. ظاهری آنست که همۀ مردم آنرا درک می‌‌‌‏کنند ولی معنی باطنی را جز خاصه کسی درنمی‌‌‌‏یابد. امام خمینی(قدس سره) مقامات نماز را عرفانی تفسیر کرده‌‌‌‏اند که دارای ادراکات مادی و قلبی است. مقامات عبارتند از قیام، رکوع و سجود[13]. در قیام رؤیت نفس را از جهت فاعلیت رها کرده و وجود حق مطلق را بعنوان فاعل می‌‌‌‏بیند.

در رکوع نفس را در مقامات و صفات اسماء رها کرده و مقام اسماء و صفات حق را می‌‌‌‏نگرد. در سجود رویت نفس را به طور کلی رها کرده و به دوستی خدا می‌‌‌‏پردازد و او را طلب می‌‌‌‏کند.

پس از اینکه به این مرحله از شناخت عبادی و ادراکات عرفانی دست یافت، یکتایی و وحدت عالم هستی یا شهود حق بر او می‌‌‌‏درخشد و سفر سوم را با خود به سوی خدا آغاز می‌‌‌‏کند و در این مرحله است که مرید مراتب و درجات افعال را طی می‌‌‌‏کند و سُکر کامل به او دست می‌‌‌‏دهد و در عوامل جبروت، ملکوت و ناسوت سفر می‌‌‌‏کند و از معرفت بهره‌‌‌‏ای برای او حاصل می‌‌‌‏شود که وی را به رهبری امت آن هم به گونۀ رهبر عرفانی درمی‌‌‌‏آورد. راه سخت و دشواری که با درگیری و ستیز میان حقیقت رهبری و گداختن ذات وی در آفریده‌های خدا و درک احساساتشان در وحدت هستی، حاصل می‌‌‌‏شود. پس اندیشۀ انقلاب اسلامی وجود داشت و فداکاریها در میان مردم صورت می‌‌‌‏گرفت و امام خمینی (قدس سره) به ایجاد و برقراری حکومت ولایت فقیه برای نجات بندگان خدا روی آورد. بنابراین حوادث بزرگ و قضایای مهمی، امت اسلامی و وحدت و جنبش را برانگیخت و حیاتی که استعمار از زمان جنگ جهانی اول برای ما الزام کرده بود به اندیشۀ امت اسلامی بازگشت. و هدف عرفانی همین است که با الغای کثرت صفات از وحدت وجود سخن می‌‌‌‏گوید به گونه‌‌‌‏ای که هویّات وجودی نابود می‌‌‌‏گردد. و با ظهور وحدت تام، رستاخیز بزرگ برپا می‌‌‌‏گردد چه نابودی هویّات وجودی فنای وابستگی‌‌‌‏های قومی را دربر دارد و کیشهای دربند را به وحدت هویت اسلام مطلق می‌‌‌‏کشاند.

اما سفر چهارم ویژۀ انبیاء و اولیاء است و آن سفر از خلق به خلق به واسطۀ حق است. پس مخلوقات و آثار و لوازم آنها را مشاهده می‌‌‌‏کنند و به زیانها و سودهای آنان پی می‌‌‌‏برند و از چگونگی بازگشت آنها به سوی خدا آگاه می‌گردند. پس پیامبر(ص)، پیامبر تشریع و بیان کنندۀ راه شریعت است.

 رشته زهد و پارسایی در سفرهای عرفانی حضرت امام خمینی(قدس سره):

 عرفان سختیها و کوششها را می‌‌‌‏طلبد و رشتۀ زهد از جهت سلوک عرفانی جامع اسفار چهارگانه است. زهد و پارسایی امام خمینی(قدس سره) است که وی را به ترک دنیا و طلب علوم دینی وا داشت. زیرا راهش همزیستی با پرستش رهایی‌بخش بوده و به گونه‌‌‌‏ای که در شأن یک حاکم ولایت فقیه باشد، حکومت کرد. و به اندیشۀ امام و مأمومی بازگشت که حضرت علی(ع) می‌‌‌‏فرماید: «برای هر مأمومی امامی است که به او اقتدا می‌‌‌‏کند، بدانید و آگاه باشید که امامتان از دنیای خود به دو خرما و از غذایش به دو قرص نان اکتفا کرد، آیا من به نفس بسنده کنم که گفته شود امیر مؤمنان و من در سختیهای زمان با آنان مشارکت نکنم یا الگوی خوشیهای زودگذر زندگی برای آنان گردم[14]».

امام خمینی (قدس سره) به قول خدای بزرگ گرایید که به پیامبرش خطاب می‌‌‌‏کند تا خدای گناهت از گذشته و آینده ببخشد (لیغفرلک الله ما تقدم من ذنبک و ماتأخر) [15]. تفسیر عرفانی را که حضرت امام خمینی آورده، فنای پیامبر(ص) را در پیروانش تأکید می‌‌‌‏کند، از اینرو حضرت محمد(ص) می‌‌‌‏خواهد، گناهان امتش را به دوش بگیرد تا میان او و امتش پیوند محکم برقرار شود و پذیرفت که گناهان را به او نسبت دهند تا خدا به شفاعت او گناهان امت را ببخشد. این مفهوم پیوند میان حاکم و ملت است که امام خمینی را بر آن داشت که آن را به صورت حقیقت عرفانی، تجسم بخشد و حتی از بیتوته کردن یک شب در کاخهای شاه که در نیاوران نزدیک کوه سرسبز قرار دارند، خودداری کنند. نشانۀ انقلابات مادی این است که اشخاص تغییر می‌‌‌‏کنند و تختها و کاخها باقی می‌‌‌‏مانند چه آنها پایگاه و رمز سلطه و چیرگی است، سلطه‌‌‌‏ای که به تنهایی ملت را می‌‌‌‏ترساند. از اینرو امام خمینی(قدس سره) از کاخهای شاه کناره گرفت، چه هدفش ارعاب و ترساندن ملت نبود بلکه به سوی ملت روان شد تا به خوشبختی و سعادت مردم بپردازد.

سفرش به سوی مردم، پشتوانۀ عطا و بخشش و محبت نسبت به تمام مردم دنیا بوده است که وی را در سطح یک اسطوره بالا برد. در این هنگام که حکام مسلمانان، برای اخذ و تاراج آنچه در دست مسلمانان از مال دنیا بود از همه پیشی می‌‌‌‏گرفتند و گروهی از حکام از کشتار ملتشان لذت می‌‌‌‏بردند و با دیدن خونهای کودکان که ریخته می‌‌‌‏شد و با خونهای مادران و پدران آغشته می‌‌‌‏گردید شاد می‌‌‌‏شدند، امام خمینی (قدس سره) با عزمی استوار در فقر مادی می‌‌‌‏زیست، در دیداری که با سفرای ایرانی داشت در خطاب به آنان می‌‌‌‏گوید:

عظمت و بزرگی انسان به روح و اخلاق و افعال اوست نه به نوع اتومبیل و وجود محافظان و خدمۀ او. اینها در خور شأن انسان نیستند و از عظمت انسان بدورند. بلکه ارزش و کرامت انسان را می‌‌‌‏کاهد.

با توجه به مطالبی که گفته شد شاید اینها جزئی از سیرت عرفانی حضرت امام خمینی (قدس سره) را کشف نماید و مشعلی را برافروزاند که حکام به هدایتش رهنمون شوند.

 

منبع: حضور، ش 11، ص 133.

 

پاورقی

[1] - مصباح الهدایه

[2] - مصباح الهدایه

[3] - مصباح الهدایه

[4] - مصباح الهدایه

[5] - مصباح الهدایه

[6] - مصباح الهدایه

[7] - مصباح الهدایه

[8] - مصباح الهدایه

[9] - مصباح الهدایه

[10] الذاریات / 56

[11] - بحارالانوار 71/ 225

[12] - الآداب المعنویة للصلوة

 -[13]الآداب المعنویة للصلوة

[14]- نهج البلاغه 2 / 79

[15]- سوره فتح / 28

. انتهای پیام /*