*‏آیت الله  اسماعیل فردوسی پور

بعد از آزادی امام و آمدن هیات ها و اردوها به زیارت امام و ‏‎ ‎‏جریانهایی که اتفاق افتاده بود دستگاه ‏‏حکومت ‏‏در صدد شناسایی آن ‏‎ ‎‏شخصیتی که می تواند پرچمدار و رهبر تشیع جانشین واقعی مرجعیت ‏‎ ‎‏واحد آیت‌الله العظمی بروجردی باشد برآمد این مطالب برای مردم ‏‎ ‎‏مشخص شد و مردم ‏‏این فرد را ‏‏شناختند و دستگاه هم به این موضوع پی ‏‎ ‎‏برد که پرچمدار انقلاب و حرکت، امام است.‏

‏‎‏دستگاه خیال می کرد که با چند روز زندانی کردن امام و حمله ‏‎ ‎‏وحشیانه ای که در 15 خرداد به پیروان امام کرد و کشتاری که در آن روز ‏‎ ‎‏انجام داد وحشتی در دل مردم انداخته و دیگر علما و بزرگان و رهبران ‏‎ ‎‏مذهبی و دینی و امام جرات اینکه وارد میدان سیاست بشوند نخواهند ‏‎ ‎‏داشت و اقدامی نخواهند کرد. مخصوصاً از آزادی امام روزنامه اطلاعات ‏‎ ‎‏آن زمان نوشت که بر اساس توافقی که بین نیروی انتظامی و مراجع، ‏‎ ‎‏آیت‏‏الله خمینی، آیت‏‏الله قمی و آیت‌الله محلاتی شده تعهد دادند که در ‏‎ ‎‏سیاست دخالت نکنند و بنا بر اطمینانی که ما برای این تعهد داریم آنان ‏‎ ‎‏را آزاد کردیم. فکر می کردند دیگر بعد از این جریان کسی حرف نخواهد ‏‎ ‎‏زد. اما امام در اولین سخنرانی که داشتند آن روزنامه و مدیر آن روزنامه ‏‎ ‎‏را مورد خطاب قرار دادند و اعتراض کردند که آن آخوندی که با شما ‏‎ ‎‏ساخته و با شما توافق کرده است چه کسی است او را معرفی کنید. اگر ‏‎ ‎‏خمینی است به ما بگویید، به ملت بگویید که از این کشور بیرونش کنند، ‏‎ ‎‏کسی با شما توافق نمی کند و کسی به شما تعهد نمی دهد و ما هم ‏‎ ‎‏تعهدی نسپردیم بلکه ما به فعالیت سیاسی و کارهای اجتماعی خودمان ‏‎ ‎‏ادامه خواهیم داد.‏

‏‏به این ترتیب مساله انقلاب ادامه داشت و روز به روز اوج می گرفت. ‏‎ ‎‏از آن طرف دستگاه هم از آن فعالیتهایی که از طرف آمریکا برایش دیکته ‏‎ ‎‏می شد دست بردار نبود و هر چه آنها می گفتند می خواست اجرا بکند لذا ‏‎ ‎‏در آن زمان حسنعلی منصور ‏‏که ‏‏بعد از علم نخست وزیر شده بود دست ‏‎ ‎‏به یک کار بسیار خطرناک و وحشتناکی زد و آن تصویب قانون ‏‎ ‎‏کاپیتولاسیون بود. معنای این قانون را امام ‏‏هم ‏‏در سخنرانی شان و هم در ‏‎ ‎‏اعلامیه ای به این مناسبت صادر کردند بطور اجمال بیان کردند که ‎‏خلاصه معنایش مصونیت اتباع آمریکا در ایران است. یکی از افتخارات ‏‎ ‎‏رضاخان این بود که وقتی روی کار آمد بعد از کودتای سوم اسفند ‏‎ ‎‏1299، کاپیتولاسیونی که از طرف شوروی بر ایران‏‏ تحمیل شده بود‏‏ را ‏‎ ‎‏لغو کرد و همیشه به این مطلب افتخار می کرد که من این قانون ننگین را ‏‎ ‎‏لغو کردم‏‏.‏‏ ولی پسرش محمدرضا شاه بوسیله نخست وزیر دست ‏‎ ‎‏نشانده اش این قانون را تصویب کرد. این قانون پشت پرده بود یعنی در ‏‎ ‎‏روزنامه ها در جراید در مجلات بطور تفصیل از این قانون بحث ‏‏ن‏‏شده ‏‎ ‎‏بود و کسی اطلاع نداشت که کاپیتولاسیون چیست، مخصوصاً درآن ‏‎ ‎‏لایحه ای که به مجلس برده بودند و در آنجا ایران را به پیمان وین ملحق ‏‎ ‎‏کرده بودند. خوب امام خودشان با آن بینش و سیاست و درکی که ‏‎ ‎‏داشتند و هم نیروهایی در آن زمان در مجلس و در دستگاه داشتند جریان ‏‎ ‎‏را به عرض ایشان رسانده بودند و امام از جریان کاملاً آگاه شدند که این ‏‎ ‎‏قانون چیست‏‏.‏‏ هدف دولت از تصویب این قانون چیست‏‏.‏‏ لذا امام بسیار ‏‎ ‎‏عصبانی و ناراحت شدند و اعلام کردند که مردم را دعوت کنید و اعلام ‏‎ ‎‏کنید که من می خواهم راجع به جریاناتی که در این روزها در ایران ‏‎ ‎‏گذشته است حرف بزنم. امام روز چهارم آبان را انتخاب کردند از این ‏‎ ‎‏جهت بود که ‏‏آن روز، ‏‏روز ولادت شاه بود و دستور داده بود مثل هر ‏‎ ‎‏سال مردم جشن بگیرند و شادی کنند و شیرینی پخش کنند و پرچم ‏‎ ‎‏بزنند و چراغانی بکنند. در آن روز اعلان عزای عمومی کردند و فرمودند ‏‎ ‎‏من اگر به جای اینها بودم به جای جشن و چراغانی اعلام عزا می کردم و ‏‎ ‎‏می گفتم پرچم سیاه بالا ببرند، نه اینکه جشن بگیرند و شادی بکنند، برای ‏‎ ‎‏اینکه ملت ایران را فروختند، ملت ایران را برده کردند، ملت ایران را ‏‎ ‎‏اسیر کردند، ملت ایران را به جایی رساندند که اگر یک آشپز ‎‏مرجع تقلید این ملت را در خیابان، در بازار زیر بگیرد کسی حق نداشته ‏‎ ‎‏باشد از او سوال بکند و از او بازجویی بکند و محاکمه اش کند، بلکه باید ‏‎ ‎‏به آمریکا برود اگر صلاح دانستند در آنجا محاکمه و بازجویی بشود.‏

‏‏فریادی که آن روز امام بر سر شاه و بر سر آمریکا و بر سر استکبار ‏‎ ‎‏جهانی زدند یک فریاد بی سابقه بود و استمدادی که امام از علما، ‏‎ ‎‏حوزه های علمیه، مراجع، ارتش، و شخصیتهای سیاسی و با سابقه کرد ‏‎ ‎‏یک استمداد ‏‏بی سابقه ای بود.این سخنرانی مثلیک بمب در سراسرایران ‏‎ ‎‏بلکه در خارج از ایران صدا کرد. خوب معلوم است که دستگاه تحمل ‏‎ ‎‏نمی کرد این سخنرانی را و در صدد برآمد که جلوی امام را بگیرد و به ‏‎ ‎‏هر وسیله ای است امام را کنترل کند، مخصوصاً که امام حمله مستقیم را ‏‎ ‎‏نسبت به رئیس جمهور آمریکا آغاز کردند. گفتنی است قبل از این ‏‎ ‎‏سخنرانی یکی از شخصیتهای دربار به قم آمده بود با بعضی از آقایان ‏‎ ‎‏ملاقات کرده و اصرار داشت که با امام هم ملاقات کند ولی امام اجازه ‏‎ ‎‏ملاقات ندادند و فقط مرحوم شهید حاج آقا مصطفی ملاقات کردند. در ‏‎ ‎‏آن ملاقات فرد مذکور گفته بود که ما شنیدیم آقا تصمیم دارند سخنرانی ‏‎ ‎‏کنند، خواهش ما این است که اگر صحبت کردند و هر چه می خواهند ‏‎ ‎‏بگویند ولی به آمریکا کاری نداشته باشند، به رئیس جمهور آمریکا کاری ‏‎ ‎‏نداشته باشند حتی به شخص اول مملکت شاه اگر خواستند انتقاد کنند به ‏‎ ‎‏آمریکا چیزی نگویند. اما امام در آنجا سد را شکست و حمله مستقیم به ‏‎ ‎‏آمریکا را آغاز کرد. آمریکا متوجه شد که با وجود امام در ایران نقشه هایی ‏‎ ‎‏که آنها دارند قابل اجرا شدن و قابل پیاده شدن نیست، این بود که در ‏‎ ‎‏صدد تبعید امام از ایران برآمدند و در 13 آبان، بعد از 9 روز یک شب ‏‎ ‎‏در قم کماندوها و نظامی ها ریختند امام را دزدیدند و ‏‏به تهران ‏‏‎‏کردند و مستقیم به فرودگاه مهر آباد بردند. هواپیمایی که درآنجا آماده ‏‎ ‎‏کرده بودند، امام را سوار آن هواپیما کردند و به شهر بورسا‏‏ در ترکیه ‏‎ ‎‏فرستادند. مردم ‏‏که ‏‏از خواب بیدار شدند، با وجود سربازها و مامورین ‏‎ ‎‏انتظامی اوضاع قم را غیر عادی دیدند. خبر بازداشت امام و دستگیری ‏‎ ‎‏ایشان به گوش ‏‏مردم رسید.تجربه ای که مردم و علما از جریان 15خرداد ‏‎ ‎‏داشتند در اینجا یک مقداری با احتیاط عمل کردند. شهید حاج آقا ‏‎ ‎‏مصطفی به منزل مرحوم آیت‌الله العظمی مرعشی رفت و در آنجا با ایشان ‏‎ ‎‏گفتگو کرد. در حالیکه ایشان در حال مذاکره با آیت‏‏الله مرعشی بودند به ‏‎ ‎‏منزل آیت‌الله ریخته بودند تا ایشان را بازداشت کنند. بعد که آقا مصطفی‏‎ ‎‏به منزل ‏‏خودشان مراجعت کردند ‏‏دوباره ماموران هجوم آورده و ایشان را ‏‎ ‎‏دستگیر کردند و بردند و مدت 13 روز ایشان بازداشت بود. بعد از آن ‏‎ ‎‏مدت دوباره آزاد کردند و تا اینکه بالاخره ایشان را هم به ترکیه تبعید ‏‎ ‎‏کردند و ‏‏به امام ‏‏ملحق شدند‏‏.‏‎

منبع: کتاب خاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پور، صفحه، 71 - 76

من‎م

 

. انتهای پیام /*