فدائیان اسلام و انقلاب اسلامی

 نفیسه محبی

مقدمه

بدون تردید جمعیت «فدائیان اسلام» در اندیشه سیاسی، عمل و مبارزه، نقش ویژه و منحصر به فردی را در مقطع تاریخی 34 - 1324 کشور را ایفا کرده است. آنان آغازگر برخوردی عقیدتی و انقلابی با جریانهای منحط دین  ستیزی، سلطه پذیری و بیگانه پرستی بودند. حجت الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی در عبارتی کوتاه نقش «فدائیان اسلام» را چنین توصیف می کند: «رهبر فدائیان اسلام که پیشتازان مبارزه مسلحانه آن هم در شکل علنی و شجاعانه ای که ابهتشان و هیبتشان در مجموعه جهان اسلام اثر عمیقی گذاشت، و قلب دشمنان اسلام را در زمانی که آنها متحرک بودند، لرزاند و شهدای... دیگری که آنها داشتند افتخاری... در تاریخ اسلام آفریدند. ایده ای که دنبالش بودند و امروز تحقق یافته است، ندای حکومت خالص اسلامی است که در نوشته هایشان، شعارهایشان و اظهاراتشان و سخنرانیهایشان حاضر نبودند یک ذره از اسلام خالص تندی کنند...»

بدیهی است آگاهی از ویژگیها، اهداف و عملکرد چنین افرادی، نه تنها برای پژوهشگران مسائل تاریخی، بلکه برای عموم مسلمانان در خور توجه و شوق‌انگیز خواهد بود.

جمهوری اسلامی، استقرار و قوام خود را مدیون شهدای گرانقدری است که در دوران خفقان و ظلم و جور ستم‌ شاهی، مردانه ندای حق را سر دادند و با وجود مشکلات فراوان آن دوران، از جمله عدم آگاهی و حضور مردم در صحنه های مبارزه در حد مطلوب، تهمتها و اهانتهای گوناگون اجانب و دوست نمایان و... سینه خود را برای دهشتناک ترین تیرهای خصم، سپر بلای اسلام و مسلمانان قرار دادند. شهید مبارز نواب صفوی بیش از چهل سال پیش، با انتشار برنامه حکومت اسلامی، پایه های جمهوری اسلامی را در آن ایام سیاه بنا نهاد. اکثر مبارزین و جهادگران در سالهایی مبارزه با رژیم شاه، تفکراتشان تحت تأثیر و نشأت گرفته از حرکت خالصانه، شجاعانه و قاطعانه فدائیان اسلام بود و شهادت نواب و یارانش، بیش از پیش اذهان مردم را روشن ساخت و بسیاری را به دنبال این خط سرخ، به مبارزه با طاغوت کشاند.

«نواب صفوی چنین اعتقاد داشت که ایران مملکت اسلامی است، بایستی احکام اسلام اجراء شود.»[1]

درست در همان زمانی که رضاخان، رضاشاه می شد یعنی در سال 1303 هجری شمسی سید مجتبی میرلوحی مشهور به نواب صفوی، در محله خانی آباد تهران، در خانواده ای متدین به دنیا آمد. پدرش، سید جواد، از خاندان میرلوحی و خود در کسوت روحانیون بود و مادرش را از دودمان صفوی دانسته اند. سید مجتبی هنوز کودک بود که پدرش، به دنبال فرمان رضاشاه مبنی بر ممنوعیت لباس روحانیت به منظور کاستن نفوذ و اقتدار علما لباس روحانی را رها کرده و به وکالت در عدلیه پرداخت و به هنگام اشتغال به همین شغل بود که گفته می شود روزی با علی‌اکبر داور وزیر وقت عدلیه درگیر شد و در نتیجه دستگیر شده به تحمل سه سال زندان محکوم گردید.

وی کوته زمانی پس از انقضای مدت محکومیت و آزادی از دنیا رفت و سرپرستی سید مجتبی که در این زمان نه سال داشت بر عهده دایی او سید محمود نواب صفوی قرار گرفت که او نیز در عدلیه کار می کرد و از همین زمان است که احتمالاً برای در امان ماندن مجتبی از تبعات فرزندی یک محکوم، نام خانوادگی مادرش را بر او نهاد و او با عنوان نواب صفوی شهره شد.

سید مجتبی دوران دبستان را پشت سر نهاده و وارد مدرسه صنعتی آلمانها در تهران می شود. سید مجتبی علاوه بر فراگیری دروس رسمی خود در مدرسه در هر فرصت مناسبی که دست می داد بچه ها را جمع کرده و از اسلام و تعلیمات اسلامی دم می زد و البته محیط و جو زمان رضاخانی طوری نبود که بتوان کاری هم انجام داد اما همین قدر که کسی جرأت داشت حتی کلمه ای از اسلام بر زبان آورد خود نموداری از شجاعت و برجستگی او بود.

با این ویژگی روحی و گرایش قوی دینی، معلوم نیست که چرا سید مجتبی پس از طی دوران دبستان، در هنرستان صنعتی ایران - آلمان به ادامه تحصیل پرداخت. چنین می نماید که این کار به اصرار دایی و سرپرست او صورت گرفته است. چراکه به گواهی مادرش، مجتبی دروس این مدرسه را خوش نداشت و بارها اظهار علاقه کرده بود که طلبه شود و برای تحصیل به نجف رود.

سرانجام نواب صفوی در دوران جوانی برای آموزش دروس حوزوی راهی عراق شد. اواخر سال 1320 وارد نجف شد و بلافاصله در مدرسه بزرگ آخوند خراسانی حجره ای دست و پا کرده و بدون اتلاف وقت  شروع به فراگرفتن دانشهای دینی نمود. هرچه را می خواند و یاد می گرفت آتش عشق باطنیش را شعله ورتر می ساخت و به مرحله ای رسید که ذره ای تردید برای او باقی نماند که هرچه حق است در اسلام و در مکتب مقدس آل محمد(ص) خلاصه شده است و این مکتب انسان ساز چکیدۀ تمام تلاشها و مبارزات و جانفشانیهای انبیاءست و برای جهانی کردن آن جای هیچگونه درنگ و تأملی نیست.

نواب صفوی ضمن تحصیل نزد علامه امینی[2]، نزد آیت‌الله شیخ ابوالحسن شیرازی نیز درس آموخت.[3] و حجت الاسلام دوانی نیز از حضور نواب در درس تفسیر شیخ محمد آقا تهرانی یاد کرده می افزاید که وی در آن زمان با عنوان سید مجتبی تهرانی شناخته می شد.[4]

احمد کسروی و تدارک کشتن او

در دوران تحصیل در نجف بود که یکی از کتابهای سید احمد کسروی (1269 - 1324خ) به دست نواب رسید و مطالعه آن آتش به قلبش زد. نام و نشان کتاب مورد بحث، ذکر نشده بود[5]. احمد کسروی مورخ معروف ایران که فکر ادعای نبوت را در سر خود می پروراند تصمیم گرفته بود که مکتب شیعه را که بزرگترین سد راه اشاعه افکار خود پنداشته بود با هجو کردن ظاهراً علمی و فلسفی، راه را برای رسیدن به هدف شیطانی خود هموار سازد.[6] او ضمن اینکه مرتباً بر ضد علماء روحانیون شیعه هرزه درائی می کرد وقتی که معارض و مبارزی در این مسیر برای خود ندید پا را فراتر نهاده و شروع به هتاکی نسبت به حضرت امام جعفر صادق(ع) نمود. وقتی که کار کسروی بدین مرحله رسید وقتی که در تمام محافل دینی و مخصوصا در حوزه نجف شور و غوغائی برپا شد. نواب صفوی در نجف داوطلب برای براندازی کسروی شد و با در دست داشتن فتوای قتل[7] یک چنین عامل فسادی و با جلب یاری چند تن از علماء که هزینۀ سفر او را پرداختند عازم ایران گردید. نواب نخست در آبادان بر ضد آموزه های کسروی سخنرانی کرد زیرا شنیده بود که پیروان کسروی در آن شهر بسیارند، سپس به تهران آمده و چندین جلسه به مناظره با کسروی می پرداخت. این مناظرات به نتیجه نرسید و نواب از اصلاح کسروی ناامید شد و در صدد قتل او برآمد. نواب برای تهیه پول سلاح به شیخ محمدحسن طالقانی از علمای پرهیزکار تهران متوسل شد و وی چهارصد تومان در اختیار نواب نهاد. با این پول سلاحی تهیه شد و نواب صفوی با دستیاری دوستی به نام خورشیدی، در هشتم اردیبهشت 1324 عازم اعدام کسروی شد.

پس از شلیک دو تیر، اسلحه از تیراندازی بازمانده و نواب به نزاع تن به تن با کسروی پرداخت. اطرافیان کسروی گریخته بودند اما مأموران انتظامی سر رسیدند و نواب را دستگیر کرده کسروی را به بیمارستان رساندند. کسروی از مرگ نجات یافت و نواب زندانی شد. حمایت مردم مسلمان از نواب موجب شد که وی پس از یک هفته، به قید کفیل و به قرار دوازده هزار تومان که از سوی اسکویی (بازرگان) تأمین شد، آزاد گردد. محمد خورشیدی نیز چندی بعد آزاد شد.

اعلان موجودیت فدائیان اسلام

شهید نواب صفوی بعد از آزادی از زندان و زنده و فعال دیدن کسروی تصمیم گرفت، بار دیگر به مقابله با وی برخیزد. او قصد داشت در راه اجرای احکام اسلامی، با مخالفان و دشمنان آن مقابله جدی نماید. از اینرو در سال 1324 با دوستان و یارانی که با شور و هیجان در اطراف او گرد آمده بودند پیمان فداکاری در راه اسلام بست و جمعیت خود را فدائیان اسلام نام نهاد و اولین اعلامیه رسمی و اعلان موجودیت فدائیان اسلام را با عنوان دین و انتقام چاپ و منتشر ساخت. هدف از تشکیل این سازمان تحقق اهداف و ایده آلهای دینی و اجتماعی دلسوزان مذهبی بود.

بدین ترتیب هسته اولیه پیشتاز گروههای مبارز در تاریخ معاصر ایران شکل گرفت. نواب صفوی با چنین بینشی دست به انتخاب یارانی زد که بیشتر از خانواده های متدین و کم درآمد و بازاریان خرده‌پا بودند و غالباً نیز جوان بودند و شور و شوق مبارزه را داشتند. با چنین آرمانی و چنان یارانی، نواب صفوی به مبارزه با گذشته و حال پرداخت؛ گذشته ای که استبداد و دین ستیزی رضاشاه رقم می زد در حالی که مملو از تفکرات انحرافی و غلیان عقده های سرکوفته اجتماعی در قالب اندیشه های بیگانه بود.

پی گیری مبارزه و قتل کسروی

نواب صفوی از کمترین فرصت در هر جا و مخصوصاً در مجالس دینی که برپا می شد برای بیدار کردن مردم و آشنا نمودن آنها با وظائف دینی شان و مبارزه بر علیه استعمارگران خارجی و ستمگران داخلی همچنان می کوشید. می توان گفت که او همه را در محو مکتب مخرب کسروی یکدل و یک‌زبان ساخت تا اینکه علماء و مردم به وسیله نامه ها، شکایتها و طومارها از دولت خواستند که کسروی را محاکمه کرده و از زبان و قلم او که بر ضد اسلام سم پاشی می کرد جلوگیری کند. پیرو همین فشار افکار عمومی بود که دولت وقت به دستگاه قضائی آن روز دستور داد تا مقدمات محاکمه کسروی را فراهم نماید و بازپرس، او را به دادگستری احضار نمود.

همه می دانستند که این بازپرسی و محاکمه پاسخگوی خواست مردم مسلمان یعنی نابودی کسروی نیست و روی همین اصل بود که نواب صفوی تصمیم گرفت در خلال همین جلسات بازپرسی کار کسروی را بسازد. و لذا با سید حسین امامی و تنی چند از یاران جان برکف خود، هم داستان شده و در ساعت 10 صبح روز 20 اسفند 1324 هنگامی که کسروی در اطاق بازپرسی وزارت عدلیه در حال توجیه کارهایش بود در یک حمله ناگهانی از بیرون اطاق با گلوله فدائیان اسلام و از همه کارسازتر طپانچه امامی از پای درآمد.

فدائیان اسلام دستگیر شدند و دادگاه به هرکدام سه ماه و چند روز حبس داد. ولی با تلاشهای نواب صفوی بعد از مدتی همگی از زندان آزاد شدند.

دیدگاه امام خمینی در مورد کسروی

از جمله بیانات امام خمینی در اعتراض و رد افکار و نوشته های کسروی - نویسنده ای که در پی تضعیف اسلام بود - به این شرح است:

«ان لله فی ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوالها»

امروز روزی است که نسیم روحانی الهی وزیدن گرفته و برای قیام اصلاحی بهترین روز است، اگر مجال را از دست بدهید و قیام برای خدا نکنید و مراسم دینی را عودت ندهید، فرداست که مشتی هرزه گرد شهوتران برشما چیره شوند و تمام آئین و شرف شما را دستخوش اغراض باطلۀ خود کنند. امروز شماها در پیشگاه خدای عالم چه عذری دارید؟ همه دیدید کتابهای یک نفر تبریزی بی سروپا را که تمام آئین شماها را دستخوش ناسزا کرد و در مرکز تشیع به امام صادق و امام غایب روحی له الفدا آنهمه جسارتها کرد و هیچ کلمه از شماها صادر نشد. امروز چه عذری در محکمه خدا دارید؟ این چه ضعف و بیچارگی است که شماها را فراگرفته؟ ای آقای محترم که این صفحات را جمع‌آًوری نمودید و به نظر علماء بلاد و گویندگان رساندید، خوب است یک کتابی فراهم آورید که جمع تفرقه آنان را کند و همه آنان را در مقاصد اسلامی همراه کرده، از همه امضا می گرفتید که اگر در یک گوشۀ مملکت به دین جسارتی می شد همه یک‌دل و یک‌جهت از تمام کشور قیام می کردند. خوب است دینداری را دست کم از بهائیان یاد بگیرید که اگر یک نفر آنها در یک دهی زندگی کند از مراکز حساس آنها با او رابطه دارند و اگر جزئی تعدی به او شود برای او قیام کنند.

شماها که به حق مشروع خود قیام نکردید، خیره سران بی‌دین از جای برخاستند و در هر گوشه زمزمه بی‌دینی را آغاز کردند.[8]

یک کج فهمی هائی در انسان هست که این کج فهمی ها گاهی خیلی زیاد می شود. اینها دعا را نمی فهمند چی هست لهذا خیال می کنند که حالا ما خوب، قرآن را می گیریم دعا را رها می کنیم. اینها نمی فهمند که دعا اصلاً چی هست، مضامین ادعیه را نرفته اند ببینند که چی هست، به مردم چی می گوید. چه می خواهد بکند.

این دعاهاست که به تعبیر بعضی از مشایخ ما می فرمودند که قرآن، قرآن نازل است، آمده است به طرف پایین و دعا از پائین به بالا می رود این قرآن صاعد است. این ادعیه با یک زبان خاصی که در دعاهاست اینها دست انسان را می گیرد و به بالا می برد.

یکدفعه آدم می بیند که کسروی آمد و کتاب سوزی، مفاتیح الجنان هم جزو کتابهائی بود که سوزاند، کتابهای عرفانی را هم سوزاند.

البته کسروی نویسنده زبردستی بود ولی... نمی توانست به آن بالا برسد آنها را پائین می آورد. کسروی که کتاب مفاتیح الجنان را سوزانده نمی دانست چی تویش است. شاید یکدفعه هم مناجات شعبانیه را نخوانده بود.

این ادعاهائی که در ماه هاست، در روزها هست  خصوصاًٌ در ماه رجب و شعبان و ماه مبارک رمضان اینها انسان را تقویت روحی می کند و راه را برای انسان باز می کند و نورافکن است برای اینکه این بشر را از این ظلمت ها بیرون بیاورد و وارد نور بکند که معجزه آساست. به این دعاها عنایت  بکنید. گول بعضی از نویسنده ها و امثال کسروی را نخورید که ادعیه را تضعیف می کردند. این تضعیف، تضعیف اسلام است.[9]

با توجه به مضامین سخنرانی امام خمینی، در اعتراض و رد افکار کسروی چنین برداشت می شود که امام موافق با مقابله نظری است تا مقابله عملی (حرکتهای مسلحانه ای که منجر به حذف مخالف گردد). امام معتقد بود که باید علمای مبرز اسلامی خصوصاً مراجع، به نقد آرا و نظریات کسروی می پرداختند و در دفاع از ارزشهای اسلامی که کسروی به آنها تاخته است، اظهارات کسروی را مورد انتقاد شدید قرار می دادند، و اذهان عمومی را نسبت به گفته های خلاف و سخن‌های ناروای وی بیدار می ساختند.

نخستین فعالیتهای سیاسی فدائیان اسلام

نواب در سال 1324 که آیت الله کاشانی از زندان متفقین آزاد شد به دیدار ایشان رفت و برای «اجرای احکام اسلام» به ایشان دست همکاری داده بود و یاد کرد وی از آن مراسم نشانگر وفاداری نواب و همراهان وی در راه مبارزه به شمار می رود.

نواب پس از اقامتی چند ماهه در عتبات و به سامان آوردن کارهایی که در نظر داشت به ایران بازگشت و سفری به آذربایجان نمود. وی در همان سال 1326 با دختر نواب احتشام رضوی از کارکنان پیشین آستان قدس رضوی و یکی از بازماندگان ماجرای مسجد گوهرشاد مشهد (1314)، ازدواج کرد و در همین سال با ساماندهی فدائیان اسلام به نبرد با بی حجابی زنان پرداخت و نیز برای آگاه کردن مردم ایران از مقاصد خود، سفری دو ماهه به نقاط مختلف ایران به ویژه مرزهای شرقی ترتیب داد.

سفرهای زیادی به مناطق دیگر کشور مانند مناطق عشایرنشین غرب و شمال شرقی کرد. چون از سفر برگشت به دیدار چند تن از سفرای کشورهای اسلامی رفته ضرورت «اتحاد ملل اسلامی» را طرح نمود. آنگاه به درخواست طلاب مازندرانی برای مبارزه با فساد در ساری و بازپس گرفتن مدرسه ای دینی که در زمان رضاشاه غصب گردیده و تبدیل به مدرسه دخترانه شده بود به همراه سی تن به ساری رفت و وارد همان مدرسه شد و در آن جا اقامت گزید و در سخنرانی خود در مسجد جامع تأکید کرد که مدرسه باید مجدداً به تصرف درآید. مسئولان شهر نخست وعده همراهی دادند ولی بعد اقدام به محاصره مدرسه و دستگیری نواب نمودند و به سبب داشتن همین پروندۀ اتهامی، نواب در دوران نخست وزیری دکتر مصدق، بیست ماه زندانی شد.

در بهار سال 1327، کشور اسرائیل اعلام موجودیت نمود و ارتشهای کشورهای عرب به نبرد با آن پرداختند. فدائیان اسلام برای همراهی با اعراب که با اشغالگران فلسطینی می جنگیدند، به تکاپو برخاستند و اجتماعی عظیم در روز جمعه 31 / 2 / 27 در مسجد سلطانی ترتیب دادند که در آن هم نواب و هم آیت‌الله کاشانی حضور داشتند. در خاتمه قطعنامه ای در ابراز همدردی با اعراب فلسطین صادر شد.

پس از آن دفاتری برای ثبت‌نام داوطلبان اعزام به فلسطین برای جنگ با اسرائیل ایجاد شد و نواب اعلام کرد که پنج هزار فدایی اسلام آماده اعزام به فلسطین هستند. وی با نخست وزیری وقت - ابراهیم حکیمی- (حکیم الملک) دیدار کرده خواهان تهیه تجهیزات رزمی و فراهم آوردن امکان اعزام داوطلبان به فلسطین شد و حتی با خود فلسطینیها تماس گرفتند. قرار شد در مناطق فلسطین بروند و آنجا تمرین کنند برای میدان جنگ ولی نهایت امر این شد که دولت ایران اجازه حرکت نداد و این اقدامات به جایی نرسید.

علت مسافرت های نواب به نقاط مختلف کشور و ایجاد ارتباط با ایلات و عشایر نشانگر آنست که وی در ذهن خود طرحی بزرگ افکنده بود و شاید ایجاد حکومت اسلامی مورد نظر خویش را قریب الوقوع می دید. وی این باور خود را در کتاب «راهنمای حقایق» نوشت و به دشمنان اسلام و غاصبین حکومت اسلامی شاه، دولت و سایر کارگردانانی که آنان را به خوبی می شناخت اعلام کرد که «ای خائنین پست فطرت! شما می دانید که حق با ماست و ایران مملکت اسلامی و سرزمین پیروان آل محمد است و شما دزدان و غاصبینی هستید که حکومت اسلامی ایران را با یک دنیا ترس و لرز به طور موقت و عاریت غصب نموده اید و هر روز آماده فرار هستید و شما خود می دانید که ما ملت مسلمان ایران به یاری خدای توانا در همین روزهای نزدیک، دست به انتقام از شما یک مشت خائن معدود گذاشته و به حساب چندین ساله جنایاتتان رسیدگی می کنیم».[10]

انتخابات مجلس شانزدهم و ترور هژیر

بعد از واقعه 15بهمن 1327 که در واقع یک نمایش جالب بر ضد شخص شاه و ترور نافرجام او به وسیله ناصر فخرآرایی بود - کسی که در پوشش خبرنگار در مراسم حضور یافته بود و از سوی محافظان شاه درجا کشته و شاه نیز آسیب چندانی ندید – هیئت حاکمه این واقعه را بهانه کرده به تحکیم پایه های خودکامگی پرداخت و تمام مخالفین را دستگیر و تار و مار کردند، بسیاری را به زندان انداختند، تعدادی فرار کرده مخفی شدند و آیت‌الله کاشانی را نیز دستگیر نموده به فلک‌الافلاک خرم آباد و از آنجا به لبنان تبعید کردند و نواب صفوی نیز تحت تعقیب قرار گرفت و ناچار خود را پنهان کرد.

بعد از صحنه سازی واقعه 15 بهمن 1327 و جلوگیری بسیار شدید از فعالیت مخالفین یکی دیگر از برگه های برنده شاه به زمین خورد و آن مسئله تشکیل مجلس موسسان و دست‌کاری در قانون اساسی بود که اقدامات سریعی انجام گرفت و مقدمات تشکیل مجلس مؤسسان فراهم شد. شاه در تاریخ 1 / 2 / 28 آن را افتتاح کرد. در این مجلس تأسیس مجلس سنا یعنی مجلس شاه که می توانست  خنثی کننده مصوبات مجلس شورا باشد و اختیار انحلال مجلس از طرف شاه و الغاء رسمیت مذهب جعفری منظور نظر بود. در دو قسمت اول توفیق حاصل کردند اما نسبت به قسمت  سوم با تهدید نواب صفوی جرأت مطرح کردن آن را هم پیدا نکردند. در چنین شرایطی تدارک انتخابات مجلس شانزدهم نیز دیده شد. دکتر مصدق جهت تأمین آزادی انتخابات برای روز 22 مهر 1328 در دربار اعلام تحصن کرد و از مردم یاری خواست. سر انجام مصدق با 19 تن دیگر در دربار متحصن شدند اما شاه اعتنایی به آنها نکرد و آنان پس از 4 روز مجبور به ترک دربار شدند. در روز اول آبان 28، همان 19 تن در منزل دکتر مصدق جمع شده جبهه ملی را پدید آوردند. انتخابات تهران نیز شروع شد و آیت الله کاشانی از لبنان نامه ای برای نواب فرستاد و خواست که به انتخاب ملّیون یاری رساند، از این رو نواب برخی از یاران خود را مأمور نظارت بر انتخابات و حفاظت از صندوقهای رأی کرد.

کوشش این محافظان با دخالت مأموران انتظامی ناکام ماند و به بهانه برگزاری مراسم عزاداری سالار شهیدان، صندوق های آرا از مسجد سپهسالار به محل فرهنگستان ایران منتقل شد و تقلب مورد نظر حکومت‌گران به عمل آمده داوطلبان ملی نمایندگی مجلس، به سبب کاهش آرا از سیاهه منتخبین خارج شدند. در این زمان که حاصل تلاش های ملیون و جوانان مسلمان از بین رفته بود، سید حسین امامی در 13 آبان (12 محرم) 1328 عبدالحسین هژیر وزیر دربار را که مشغول خلعت دادن به رؤسای هیئت های عزاداری بود ترور کرد.[11] هژیر پس از انتقال به بیمارستان درگذشت و امامی نیز دستگیر شده و طی محاکمه ای بسیار سریع به اعدام محکوم و حکم در 17 آبان 1328 چهار روز پس از تیراندازی او به هژیر اجرا شد.

ترور هژیر مؤثر واقع شد و سید محمد صادق طباطبایی رئیس انجمن مرکزی نظارت بر انتخابات تهران، در 19 آبان ماه انتخابات تهران را به سبب سوء جریان آن باطل اعلام کرد و در انتخابات مجدد، نمایندگان جبهه ملی و آیت‌الله کاشانی به عنوان نمایندگان تهران انتخاب شدند.

روز 21 خرداد سال 1329 آیت‌الله کاشانی که به سبب انتخاب شدن به عنوان نماینده مردم تهران از مصونیت پارلمانی برخوردار شده بود از لبنان - تبعیدگاه خویش - بازگشت. نواب و اطرافیان او و نیز اعضای مجمع مسلمانان مجاهد، استقبالی بس شورانگیز تدارک دیدند و به تثبیت جایگاه وی به عنوان رهبر مذهبی نهضت ملی ایران بیش از پیش یاری رساندند.

ترور رزم‌آرا

در سال 1329، دولت در پی تصویب لایحه الحاقی نفت برآمد. نمایندگان جبهه ملی که از حمایت افکار عمومی نیز برخوردار بودند با این لایحه مخالف بودند. این لایحه یک بحران سیاسی را در کشور ایجاد کرد و شاه برای اینکه به بحران خاتمه بخشد، سپهبد حاج علی رزم‌آرا را به نخست وزیری برگزید. وی فردی قدرتمند و بنابر آنچه گفته شده است از حمایت آمریکایی ها برخوردار بود، به طوری که شاه از وی به شدت بیم داشت. رزم آرا قبل از اینکه روی کار بیاید با هر سه دولت استعمارگر به توافق رسیده بود. با روسها به توافق رسیده بود که انحلال حزب توده را لغو بکند و به حزب توده رسمیت بدهد و در ضمن، آن امتیاز نفت  شمالی که قوام نتوانسته بود از تصویب مجلس بگذراند، او این کار را بکند و به انگلیس هم قول داده بود که نگذارد نفت ملی شود. به آمریکا هم قول داده بود که از جهت نفتی، اگر ما نتوانستیم تغییری در وضع شرکت نفت بدهیم سرزمینهایی که شرکت نفت از آن استفاده می کند ما از شرکت نفت می گیریم و در اختیار کمپانیهای نفتی آمریکا می گذاریم. از همان نخستین روزهایی که سپهبد رزم‌آرا ریاست دولت را بر عهده گرفت وکلای جبهه ملی در مجلس و سایر مبارزان در خارج از مجلس، به مخالفت  با وی پرداختند. پس از اینکه رزم‌آرا از مجلسین رأی اعتماد گرفت  شروع به مذاکره با مخالفان خود نمود. یکی از مخالفان نواب صفوی بود که دولت رزم‌آرا نخست سعی در دستگیری او نمود، این کوشش به رغم حضور اعجاب برانگیز نواب در محاکمۀ قاتلان دکتر برجیس، ناکام ماند. دکتر برجیس، در کاشان، به عنوان پزشکی مبلغ بهائیت و متجاوز به نوامیس مسلمانان شناخته شده بود و هشت تن از بازاریان کاشان با یکدیگر هم پیمان شده وی را به قتل رساندند. دولت که با درخواست علما و مردم کاشان برای رهایی متهمان روبرو شده بود، محاکمه آنان را به تهران احاله کرد و در تهران بود که نواب در روز صدور رأی، به رغم خطراتی که وی را تهدید می کرد، برای روحیه دادن به متهمان، به دادگاه رفت و در پایان جلسه با کمک یارانش از چنگ مأموران گریخت و تلاش دولت رزم‌آرا برای دستگیری وی به جایی نرسید. رزم‌آرا همچنین افرادی را نزد آیت‌الله کاشانی فرستاد ولی از همراهی ایشان هم ناامید شد و لذا شروع به سختگیری نمود. رزم‌آرا همچنان قدرت را در اختیار داشت. خواست مردم یعنی ملی شدن صنعت نفت ایران به جایی نرسیده بود و وکلای جبهۀ ملی ناتوان از انجام هیچ کار و ترسان از کودتای رزم‌آرا به نواب صفوی متوسل شدند که به رغم رد پیشنهاد رزم‌آرا مبنی بر عدم مبارزه با دولت او، عملاً تا مدتی کاری به کار او نداشت و به تدارک چاپ کتاب «راهنمای حقایق» مشغول بود. در بیست و سوم دی ماه سال 1329، نواب توانسته بود کتاب یاد شده را با برنامه ریزی دقیق و به کمک یارانش توزیع کرده به دست عموم کارگردانان مملکت برساند. در پی توسل جبهه ملی به وی، نواب خواهان ملاقات با نمایندگان جبهه ملی شد. دکتر مصدق و دکتر شایگان به بهانه یا به سبب بیماری نیامدند و حائری‌زاده و دکتر فاطمی خود را وکیل دکتر مصدق خواندند. نواب در جلسه ای که در منزل حاج محمود آقایی برگزار شد به تفصیل سخن گفت. زبده کلامش این بود که اگر دولت جبهه ملی سر کار آید، احکام اسلام را اجرا خواهد کرد یا نه؟ وکلای جبهه ملی عهد کردند که در اولین روز فرصت و قدرت طبق قانون اساسی که هرگونه قانون مخالف اسلام را ملغی دانسته و حکم به اجرای احکام اسلامی می کند، به اجرای قوانین اسلام بپردازند. وی همچنین در خانه حاج ابوالقاسم رفیعی با آیت‌الله کاشانی دیدار کرد و با وی نیز اتمام حجت نمود.

آیت‌الله کاشانی نیز حذف رزم‌آرا از صحنه قدرت را نخستین ضرورت نهضت شمرد و باور داشت که پس از آن بقیه کارها درست می شود. بدین ترتیب به تعبیر حاج مهدی عراقی، وکلای جبهه ملی «فتوای قتل رزم‌آرا را از بعد سیاسی و آیت‌الله کاشانی فتوای قتل او و شش تن دیگر را از جهت شرعی صادر نمودند.»[12] نواب صفوی نیز به شرط اجرای احکام اسلام و بنیان گذاری حکومت اسلامی آن را پذیرفت.

روز دوشنبه 14 / 12 / 29 آیت‌الله فیض که از بزرگان علمی بود درگذشتند و دولت ایران به منظور عوام فریبی مجلس ترحیمی در مسجد شاه برای صبح روز چهارشنبه 16 / 12 / 1329 برای آن مرحوم اعلان کرد. در آن روز رزم‌آرا به اتفاق بعضی از وزراء و همراهانش وارد مسجد شاه شد و درست در لحظه ای که پا به مدخل صحن مسجد گذاشت آماج تیر خلیل طهماسبی از اعضای فدائیان اسلام قرار گرفت. رزم‌آرا به قتل رسید و طهماسبی دستگیر شد.

فدائیان اسلام افزون بر تشخیص خود، برای ترور رزم‌آرا، فتوای یک مجتهد مسلم را نیز دریافت کرده بودند. فدائیان اسلام صراحتاً نظر خویش درباره مجوز شرعی ترورها را بیان کرده اند. به باور آنان، بر طبق تعالیم اسلام نخستین وظیفه مسلمان، دفاع از دین و ناموس خود است و حفظ دین و عفت، مقدم بر حفظ جان است و اگر مدافع، در این راه جان داد، به وظیفه عمل کرده و مأجور است. همچنین به باور آنان، تشخیص مهاجم به دین از وظایف مقلد است لذا از نظر شرعی مشکلی با قتل رزم‌آرا نداشتند.

در مرداد ماه سال 1329 مجلس هفدهم که نواب شرکت در انتخابات آن را تحریم کرده بود، طرح سه فوریتی آزادی خلیل طهماسبی را تصویب کرد. تهیه و تصویب طرح سه فوریتی آزاد ساختن خلیل طهماسبی از زندان به دستور و با تأکید آیت‌الله کاشانی صورت گرفت. در پی تصویب این طرح در مجلس سنا، خلیل سرانجام روز شنبه 24 آبان ماه 1331 از زندان آزاد شد.

نکاتی پیرامون قتل رزم‌آرا

زندانیان همبند خلیل طهماسبی بر این نظر بودند که تیر او موجب قتل سپهبد حاجی علی رزم‌آرا نشده است. البته او تیری انداخته بود ولی آن تیر به رزم آرا لطمه نزد. معهذا او ترور رزم‌آرا را که به دست یک گروهبان ارتش انجام گرفته بود به خودش نسبت داد. بعدها که ورق برگشت و کودتای کرمیت روزولت، شاه را مجدداً به تخت نشاند، کوشش خلیل طهماسبی در باز کردن اتهام ترور از خود به جایی نرسید. زندانیان اطلاعات شخصی در این باب داشتند. دلایل فنی هم اطلاعات آنها را تأیید می کرد. از جمله دلیل مربوط به قدرت نفوذی گلوله. وسیله تیراندازی خلیل طهماسبی یک شش تیر کوچک بود. گلوله شش تیر، دارای کالیبر کوچک و سرعت اولیۀ کمی است. وسعت زیاد زخم گلوله در بدن رزم‌آرا و نفوذ عمیق آن جای شک باقی نمی گذاشت که گلوله از اسلحه کمری پر قدرت با کالیبر بزرگ رها شده و سلاح کمری «کلت» مناسب ترین سلاحی بود که ممکن بود چنان اثری ایجاد کند. این سلاح منحصراً در اختیار ارتش بود.[13]

برعموم کسانی که از جریانات داخلی ارتش استحضار داشتند روشن بود که شاه از وجود رزم‌آرا ناراحت بود. دلایلی وجود داشت که ثابت می کرد رزم‌آرا درصدد تهیه و اجرای یک کودتا است. منجمله ایجاد شبکه پاسگاههای ژاندارمری دورتادور شهر تهران، در نقاطی که هیچگونه دلیل انتظامی برای ایجاد آنها متصور نبود ولی بعداً می توانست مراکز مؤثری برای کنترل هرگونه آمد و رفت به تهران بشود. و نیز انتخاب فرماندهان واحدهای نظامی، نه به دلیل صلاحیت و حسن شهرت آنها، بلکه صرفاً بر مبنای میزان اعتماد شخصی رزم‌آرا به آنها.

شاه مطلب را استنباط کرده بود، ولی نمی توانست به سادگی و به صرف استنباطهای خود رزم‌آرا را عزل کند. زیرا رزم آرا مخصوصاً نزد خارجی‌ها به قدرت و سرعت عمل مشهور بود و عزل او خود شاه را در مظان تهمت جلوگیری از اصلاحات مورد نظر بیگانگان قرار می داد.

یکی از گروهبانهای ارتش در لباس غیرنظامی مأمور انجام کار شد که همراه با علم وزیر دربار، بلافاصله پشت سر رزم‌آرا حرکت کند. او مأمور بود همین که طهماسبی مبادرت به تیراندازی کرد، با گلوله کلت، رزم‌آرا را مورد اصابت قرار دهد و بکشد. این طرح دقیقاً به موقع اجرا گذارده شد. رزم‌آرا که به اصرار و راهنمایی علم به طرف مسجد حرکت کرد، بلافاصله پس از بلند شدن صدای گلوله طهماسبی، به دست آن گروهبان کشته شد. آنهایی که اثر گلوله را در بدن رزم‌آرا معاینه کرده بودند شک نداشتند او با گلوله کلت کشته شده بود نه با گلوله اسلحه خفیف. خلیل طهماسبی با قبول مسئولیت ترور رزم‌آرا در واقع پردۀ ساتری شد بر نیت دیگران. او نمی دانست  اه از ذوق در پوستش نمی گنجید. بر اثر نفوذ آیت‌الله کاشانی که سمت ریاست مجلس شورای ملی را هم داشت، خلیل طهماسبی آن موقع از مجازات معاف شد. ولی پس از کودتای کرمیت روزولت و برگشتن شاه از رم، خلیل طهماسبی را به جرم قتل مشهود و اقرار شده ترور رزم‌آرا، زندانی کردند. خلیل طهماسبی که خودش می دانست قضیه از چه قرار بوده دیگر راهی نداشت. او را به همین اتهام اعدام کردند.

نظری کوتاه به رابطه دربار با غرب به ویژه انگلستان می افکنیم تا ببینیم اصولا آیا تضاد و رقابتی بین دربار و رزم‌آرا متصور بود که دربار، آنهم بدون اجازۀ اربابان انگلیسی خود، نقشه قتل رزم‌آرا را طراحی و اجرا نماید. سرسپردگی شاه مخلوع به انگلستان تا آن حد است که پس از به هلاکت رسیدن رزم آرا علی رغم جو شدیداً ضد انگلیسی و استقلال‌ طلبانه ای که در پی تصویب ملی شدن صنعت نفت در کشور حاکم بود، وی بلافاصله مهره سرشناس دیگر انگلیس یعنی علما را که عامل عقد قرارداد 1312 بود آنهم بدون کسب رأی از مجلس به نخست‌وزیری گماشت. آیا درباری که این چنین وابسته به انگلیس است می تواند اقدام به حذف پایگاه مدافع استمرار غارت منابع نفتی کند.

اما اگر گفته شود که اختلاف دربار و رزم آرا ناشی از حضور گسترده تر آمریکا در صحنه سیاست ایران و پشتیبانی این کشور از دربار در برخورد با رزم‌آرا بوده است، این نیز، مغایر با مواضع صریح آمریکا در آن مقطع تاریخی است.

در ابتدای نخست‌وزیری رزم‌آرا مطبوعات آمریکایی در تأیید و تمجید از وی چنین نوشتند: «... اکنون دانسته شده است که جز رئیس ستاد ارتش کس دیگری نخواهد توانست ایران را از این وضع فلاکت بار نجات بخشد... در این نکته شکی نیست که اگر اوضاع ایجاب کند رزم‌آرا لایق آن است که برای جلوگیری از متلاشی شدن و تجزیه حکومت ایران حکومت دیکتاتوری برقرار کند...»[14] پس از کشته شدن رزم‌آرا و تصویب ماده واحده ملی شدن صنعت نفت آمریکائیها طی انتشار یک بیانیه رسمی به این شکل با جانبداری از انگلستان، مخالفت خود را با جریان ملی کردن صنعت نفت اعلام می دارند: «شرکتهای آمریکایی... بدولت آمریکا اظهار داشته اندکه نظر باقدام یک جانبه دولت ایران برضد شرکت انگلیسی، مایل نیستند که بهره برداری از معادن نفت ایران را به عهده بگیرند. علاوه بر این متخصصین نفت چه از لحاظ کفایت و چه از نظر تعدادی که لازم است بجای متخصصینی که اکنون در ایران مشغول هستند گمارده شوند، به علت کمیابی متخصص در رشته مخصوص نه در آمریکا و نه در کشورهای دیگر عقیده ممالک متحده آمریکا بر این است که ایران و انگلیس دارای اشتراک منافعی چنان قوی هستند که باید از طریق مذاکرات دوستانه راه‌حلی بیابند تا دوباره روابطی را برقرار سازند که براساس آن هریک از طرفین نقش کامل خود را در نیل به آن هدف مشترک به خوبی ایفا نمایند...».

بنابراین مشاهده می کنیم که آمریکا نیز همچون همقطاران انگلیسی خود خواهان استمرار غارت منابع نفتی و مخالف جدی ملی شدن صنعت نفت بوده است. و لزوماً نه تنها مخالفتی با رزم آرا نداشته، بلکه همچنانکه از روزنامه نیویورک تایمز نقل گردید او را تنها فردی به حساب می آورده اند که شاید بتواند در مقابل حرکت مردمی ملی کردن صنعت نفت مقاومت نماید. پس از نظر شرایط سیاسی این نظریه که آمریکا دربار را تحریک به مقابله و حذف رزم‌آرا نموده باشد نیز مردود است. اما از نکات دیگری که شبهه مذکور را جداً نامعقول و ناممکن نشان می دهد و مدعیان به ویژه کتاب «اسرار قتل رزم‌آرا» آن را نادیده گرفته اند.

بازجوئی و دستگیری 43 نفر از افراد وابسته یا مرتبط با شهید طهماسبی و ماجرای اعدام انقلابی رزم‌آرا توسط عوامل رژیم است که منجر به محبوس شدن تعدادی از آنان و تحت تعقیب قرار گرفتن برخی تا دهه 50 و حتی سال 1354 می شود. در حالی که اگر طرح و اجرای نقشه به هلاکت رسانیدن رزم آرا توسط رژیم صورت گرفته بود دیگر تعقیب و دستگیری در این سطح گسترده آنهم تا سالهای آخر عمر رژیم شاه چه ضرورتی داشت؟

این سؤال را می توان بدین نحو پاسخ داد که: رژیم پهلوی لازم دانست تا حداقل در حالت ظاهر هم که شده خود را پی گیر و پی جوی قضیه نشان دهد، و چنین وانمود کند که حذف مهره هایش خصوصاً فرماندهان ارشد نظامی برایش مهم و قابل اهمیت است و این طور نیست که نسبت به آنها بی تفاوت باشد.

بنابر آنچه گفته شد باید اذعان کرد که اعدام انقلابی رزم‌آرا جز با همت عالی نیروهای اسلام و تأیید الهی و پشتیبانی مردمی صورت نپذیرفته و شبهات سست و بی اعتبار طراحان آن در ماهیت این واقعیت تاریخی خللی نمی تواند وارد کند.

تحصن فدائیان اسلام در زندان

بازداشت نواب صفوی در دوازدهم خرداد 1330، سرآغاز بیست ماه زندانی شدن او در دوران نخست‌وزیری دکتر مصدق شد. فدائیان اسلام که بازداشت و زندانی شدن رهبر خویش را تاب نیاوردند، نخست به روزنامه اطلاعات نامه نوشتند و از نحوه گزارش دستگیری و سخنان نواب در آن هنگام، انتقاد کردند و سپس هنوز بیش از دو سه روز از بازداشت نواب نگذشته بود که اقدامات خویش را آغاز نمودند. آنها به همه مقامات مؤثر کشور متوسل شدند و در مرداد ماه 1330 در اجتماعی که به راه انداختند با مأموران درگیر شدند و چون همۀ تلاشهای آنان برای آزاد ساختن نواب، بی ثمر ماند، در روز 21 دی 1330 پنجاه و یک تن از آنان، پس از ملاقات با نواب از زندان خارج نشدند. آنان در زندان متحصن شده اعلام کردند که تا رهبرشان آزاد نگردد در زندان خواهند ماند. دستگاههای قضایی و انتظامی به جای رسیدگی به این درخواست، ترتیب حمله نیروهای ویژه را به زندان دادند و این نیروها، نیمه شبی به فدائیان حمله کرده آنان را سخت کتک زدند و به سلول های انفرادی انداخته برای هر یک پرونده اتهامی تشکیل دادند. در این هنگام که نواب زندانی بود، سید عبدالحسین واحدی که چندی پیش آزاد شده بود عملاً رهبری فدائیان اسلام را برعهده داشت.

از ویژگیهایی که مرحوم واحدی داشت این بود که مستبد الرأی بود و بدون اینکه در کاری با دیگر یاران مشورت کند، خودش هر تصمیمی می گرفت عمل می کرد[15] و از همین‌جا بود که وی از محمد مهدی عبدخدایی از فدائیان اسلام خواست که دکتر حسین فاطمی معاون سابق نخست‌وزیر و مدیر باختر امروز را ترور کند.[16]

روز جمعه 25 بهمن ماه 1330 دکتر حسین فاطمی به هنگام سخنرانی بر سر مزار محمد مسعود، هدف تیراندازی عبدخدایی قرار گرفت و از ناحیه شکم مجروح شد. فاطمی را به بیمارستان بردند و عبدخدایی نیز دستگیر و زندانی گردید. وی در بازجویی مسئولیت کامل عمل خویش را پذیرفت و بر خواسته های دینی خود و یارانش پای فشرد و به بازجویان خود پند داد که احکام اسلام را گردن نهند. دکتر فاطمی از این ترور جان به در برد.

دوران فترت

محاکمه متهمان فدایی اسلام متحصن در زندان قصر در تیرماه سال 1331 به پایان رسید و در دادنامه اعلام شد که چون تحصن در قانون کیفر همگانی عنوان ندارد و بنا به جهات فوق الذکر عمل متهمین تمرد تلقی نمی شود، لذا 27 نفر متهمین که از این جهت تحت تعقیب قرار گرفته اند از این جهت تبرئه می شوند. روز سه‌شنبه 14 بهمن ماه 1331، به استناد قانون تعلیق مجازات زندانیان، رهبر فدائیان اسلام - نواب صفوی-  نیز آزاد شد و به خانه حاج ابراهیم صرافان رفت چند روزی در همان جا به دید و بازدید نشست و سپس با انتشار اعلامیه ای ابراز داشت که در شرایط آن روز که نه شاه و نه مصدق هیچ یک پایبند اجرای احکام اسلام نیستند، در فعالیتهای سیاسی دوران فترت را آغاز می کند و صرفاً به تبلیغات دینی خواهد پرداخت.[17]

به رغم پیچیدگی اوضاع سیاست در آن زمان، این موضع نواب خوشایند برخی از یارانش قرار نگرفت و آنان به مخالفت با وی پرداختند.

در آن روزگار، دولت از حل مشکل نفت ناتوان مانده بود، دربار برای ضدیت با دولت، فعال و اختلافات آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق آشکار شده بود.

انتخاب دکتر مصدق به مقام نخست وزیری و تصویب قانون اجرای اصل ملی شدن نفت[18] برای انگلیسیها ضربه سهمگینی بود. انگلیسیان از هیچ اقدامی برای ناکام ساختن مصدق خودداری نمی کردند، با توقیف کشتی رزماری که خریدار نفت ایران بود به راهزنی دریایی دست زدند و به سبب سیطره بر بازارهای خرید و فروش نفت مانع از فروش نفت ایران بودند. دربار نیز که با قیام مردم در سی تیر 1331 مجبور به تمکین به خواسته های ملت و سپردن زمامداری به دکتر مصدق شده بود، برای سرنگون کردن دولت به توطئه دست زد. در نهم اسفند 1331 به تحریک دربار، ماجراجویان شهر به بهانه مخالفت  با سفر شاه به خارج از کشور،[19] به ابراز دشمنی با نخست وزیر پرداختند. اینان از همراهی آیت‌الله سید محمد بهبهانی مجتهد تهران برخوردار بودند. آیت‌الله کاشانی نیز به عنوان رئیس مجلس شورای ملی[20] با سفر شاه مخالف بود و از نهم اسفند به بعد مخالفت وی با دکتر مصدق کاملاً آشکار شد.

به دلیل ایجاد برخی اختلافات[21] در درون فدائیان اسلام 9 نفر از اعضای گروه، شروع به استعفا از جمعیت فدائیان اسلام نموده و این استعفا را در روزنامه ها اعلام کردند.

نواب برای مقابله با این وضع اعلامیه ای صادر کرد و مخالفان را از جمع فدائیان اسلام اخراج کرد. واحدی نیز پس از آن، اعلام کرد «به آستان فضیلت پرور حضرت نواب صفوی» برمی گردد. در بین اخراج  شدگان از فدائیان اسلام کسانی چون حاج ابوالقاسم رفیعی مدیر انتظامات آنان و مهدی عراقی، احمد شهاب، اصغر علی حکیم، غلامعلی صداقت، بودند.

اعلامیه نواب برای اخراج این افراد بسیار تند بود. وی با یکسان‌سازی مواضع خود با اسلام، اعلام داشت که «محیط تربیت اسلام گنجایش کمترین هوس نامشروعی را ندارد و طی این اعلامیه صریحاً خواسته های مخالفان را توقعات بی جا و هوس های غیر مشروع شمرد و آنان را دستخوش روح دنیاپرستی و ریاست طلبی و شهوترانی دانست.

اتخاذ این مواضع در آن اعلامیه بی واکنش نماند و هشت تن دیگر در اعتراض به چنین موضعی برکناری خود را از دسته فدائیان اسلام اعلام نمودند. تردیدی نیست که این جدایی ها موجب تضعیف فدائیان اسلام در رسیدن به اهدافشان شد.

سرانجام سازمان فدائیان اسلام

نواب در ایران به تبلیغات دینی خود ادامه داد. می خواست در دوره 18نماینده مردم قم گردد تا از مصونیت پارلمانی سود جوید ولی از انجام این کار منصرف شد و دیگر در عرصه سیاسی حضوری پر رنگ نداشت تا اینکه به سال 1334 مسئله پیوستن ایران به پیمان نظامی سنتو با شرکت عراق، ترکیه و پاکستان و عضویت آمریکا و انگلیس پیش آمد. که اگر چنانچه در مواقع ضروری از آنان تقاضای کمک شد به یاری این هم‌پیمانان ضعیف در برابر هجوم احتمالی روسیه شوروی بشتابند.

از این رو نواب، احساس خطر کرده دست به کار شد، اعلامیه ای صادر کرد و طی آن نوشت که مصلحت مسلمین دنیا پیوستن و تمایل به هیچ یک از دو بلوک نظامی جهان و پیمان های دفاعی نبوده، باید برای حفظ تعادل نیروهای دنیا و استقرار صلح و امنیت و اتحادیه دفاعی و نظامی مستقلی تشکیل دهند. همچنین از طریق تیمور بختیار فرماندار نظامی قدرتمند تهران، برای شاه پیغام فرستاد که به این پیمان نپیوندد.

اما تلاش های او به جایی نرسید لذا بر آن شد تا حسین علاء نخست‌وزیر وقت، که مأمور امضاء این پیمان بود، را از میان بردارد[22] و مانع انجام این کار شود.

مظفر علی ذوالقدر برای ترور علاء انتخاب شد وی روز 25 آبان همان سال حسین علا را که برای شرکت در مجلس ختم مصطفی کاشانی، فرزند آیت‌الله کاشانی، به مسجد شاه آمده بود، هدف تیر سلاح خود قرار داد. علا زخمی سطحی برداشت و با سر باندپیچی شده برای امضای پیمان به عراق رفت، ذوالقدر دستگیر شد و فدائیان اسلام تحت تعقیب قرار گرفتند.

یک هفته بعد در نخستین روز آذرماه، نواب صفوی و سید محمد واحدی دستگیر شدند. سید عبدالحسین واحدی و اسدالله خطیبی نیز که به اهواز رفتند تا در آبادان یا بغداد به ترور علا بپردازند دستگیر گردیدند. روز 6 آذر 1334 خلیل طهماسبی هم دستگیر شد و از بین نزدیکان نواب صفوی تنها عبد خدایی، از دستگیری مصون ماند. وی نیز یک سال بعد دستگیر و به تحمل 8 سال زندان محکوم شد. نواب و یارانش زیر شدیدترین شکنجه ها قرار گرفتند و در دادگاه های بدوی و تجدید نظر نظامی به اعدام محکوم شدند و با رد فرجام‌خواهی آنان، دو روز پس از اعلام رأی دادگاه تجدیدنظر، نواب صفوی، خلیل طهماسبی، سید محمد واحدی و مظفرعلی ذوالقدر تیرباران شدند. (27 دی ماه سال 1334).

تلاش امام برای جلوگیری از اعدام فدائیان

از اقدامات مهم سیاسی امام در دهه 30، فعالیت ایشان برای نجات جان چهارتن از اعضای مهم گروه فدائیان اسلام، از جمله نواب صفوی از حکم اعدام بود. فدائیان اسلام که به اتهام ترور چند تن از عوامل سرسپرده دربار و انگلستان در آذرماه سال 1334 دستگیر شده بودند پس از تحمل شدیدترین شکنجه ها در دی‌ماه آن سال در یک دادگاه فرمایشی نظامی به اعدام محکوم شدند. تلاش امام خمینی برای نجات آنها می تواند چند دلیل داشته باشد.[23]

اولاً: کسانی که توسط فدائیان اسلام معدوم شده بودند همه از عوامل سرسپرده و خائن به مملکت به شمار می رفتند.

ثانیاً: این ترورها مورد تأیید صریح آیت‌الله کاشانی مجتهد جامع الشرایط آن زمان بود. از این رو فدائیان اسلام مجوز شرعی لازم را نیز داشتند.

ثالثاً: محاکمه و اعدام نواب صفوی در کسوت روحانی از نظر دربار، به معنی محاکمه و اعدام روحانیت سیاسی و مبارز بود و بیم آن می رفت که این اعدام سرآغاز دستگیری، محاکمه و اعدامهای دیگری از چهره های روحانی و مبارز شود؛ چنانکه پس از دستگیری نواب صفوی، آیت‌الله کاشانی نیز به جرم همدستی در قتل، دستگیر و زندانی شد. شاید به دلایل فوق بود که وقتی امام دیدند برای جلوگیری از اعدام فدائیان اسلام اقدامی از طرف مرجع وقت صورت نگرفت برحسب وظیفه شرعی که احساس کرده بودند سه نامه[24] به سه نفر از رجال کشوری آن زمان، قائم‌مقام رفیع بهبهانی، صدرالاشراف و حاج آقا رضا رفیع که از اعتبار و وجاهت نسبی بیشتری برخوردار بودند نوشتند و با مقدمه و ادله ای که آوردند از آنها خواستند تا مانع اعدام فدائیان اسلام شوند که جز یک تن که پاسخی کودکانه نوشت - امام پاسخ دیگری دریافت نکردند.

برخی دیدگاه های فدائیان اسلام

مفاد برنامه[25] سازمان فدائیان اسلام از کلیاتی درباره پرهیزگاری و مستحبات شرعی فراتر می رفت.

1. اسلامی بودن سرزمین ایران و لزوم اجرای احکام اسلام.

2. مدیریت خانه برای زنان، نه روبرو شدن آنان در کوچه و بازار و خیابان و سایر اماکن عمومی که باعث برانگیخته شدن غرایز می گردد.

3. اداره مدارس دختران باید به عهده زنان باشد و دخالت مرد در اداره مدرسه دختران باید از بین برود.

4. مبارزه با مصرف مشروبات الکلی، دخانیات و تریاک: بدین معنی که کارخانه های مشروب سازی باید نابوده شده و تریاک، سیگار، قلیان، چپق و سایر دخانیات باید به کلی نابود شوند، در رابطه با قمار هم آن را به مثابه بلای خانمان سوز می دانست و معتقد بودند که باید از میان برود.

5. سینماها و نمایش‌خانه ها بایستی برچیده شوند و عاملین آنها طبق قانون مقدس اسلام باید به مجازات رسند و چنانچه استفاده از صنعت  سینما برای جامعه لازم شود، تاریخ اسلام و ایران و مطالب مفیدی از قبیل درسهای طبی، کشاورزی، صنعتی، تحت نظر اساتید پاک و مسلمان و بی غرض به نمایش گزارده شود.

6. در مورد رشوه و ارتشا و رباخواری باید طبق دستور اسلام مجازات شده ریشه این دو نهال فاسد از ایران کنده شود.

7. حقوق شرعیه، (صندوق برای حقوق شرعیه) تحت نظر معتمدان پاک تهیه شود و مبلغی را به منظور تبلیغ دین بکار گیرند.

8. دادگستری: بایستی احکام مقدس اسلام و قانون مجازات اسلامی را اجرا نماید. برای قضاوت روحانیت و فقهای پاک و مطلع را برای این منظور تربیت نمایند تا آنان به رسیدگی امور قضایی بپردازند.

9. دانشگاهها باید با روش صحیح دوره های نهایی مانند دکتری با اجتهاد و استنباط به اتمام رسد. و بدین ترتیب استادانی تربیت  شوند که فرزندان اسلام از دانشگاههای اروپایی و آمریکا بی نیاز شوند.

10. پرچم و نماز: در وزارت دادگستری و تمام ادارات باید مساجدی بنا شود تا در آنجا نماز جماعت اقامه شود و پرچم سبز «لااله‌الاالله محمد رسول‌الله، علی ولی‌الله» اضافه بر پرچم ایران نصب گردد.

محورهای فکری فدائیان اسلام

با توجه به اینکه، هدف اساسی سازمان فدائیان اسلام اجرای احکام اسلام بوده است، چنین بر می آید که فعالیت سیاسی فدائیان سه محور فکری داشته است.

1. انتقاد نسبت به برداشت سنتی از دین و نیز روحانیان بی عمل: نواب صفوی در این باره معتقد است؛ «سالیان درازی است که پرده های تاریک شومی بر روی حقایق نورانی اسلام به رنگهای مختلف کشیده و از تابش اشعه نورانی آن حتی بر افکار و دلهای فرزندان اسلام و ملل اسلامی جهان جلوگیری نموده.» در نظر وی اسلام دین عمل و تحرک است. اما زنگار خرافات چهره حقیقی دین را پوشانده و در این میان تقصیر و کوتاهی متوجه متولیان دینی است. «آخوند مغرض به نوعی آن را دچار خرافات می کرد، مداح و روضه خوان اسلام را تنها دین گریه و زاری می پنداشت، بعضی از تاجرهای بازاری با اخذ رشوه و نزول سعی بر این داشتند که کلاه شرعی و خرافه هایی بسازند و اسلام را مدافع خود جلوه دهند.»[26]

بنابراین برای دستیابی به حقیقت اسلام، باید از آن خرافه زدایی نمود و آن را از بستر تنگ‌نظری ها و تاریک‌اندیشی ها نجات داد. چه «اسلام» راه رستگاری و نجات بشر است.

2. دومین محور فکری فدائیان، اعتقاد به آمیختگی دین با سیاست و نیز انتقاد به پرهیز روحانیان از دخالت در عرصه های سیاسی است. به اعتقاد آنان «جدا انگاشتن دین از سیاست در میان روحانیان، روح خمودگی و بی اعتنایی نسبت به مسائل جامعه و خودسری های حکومت در سرنوشت امت مسلمان، پرورده بود.

فدائیان اسلامی سعی کردند تا جو یخ‌زده و منجمد حوزه علمیه قم را بشکنند و سکوت و بی تفاوتی طلاب و علمای بزرگ را با تحرک و مبارزه‌جویی جایگزین سازند.»[27]

3. سومین محور فکری فدائیان که از اهمیت  خاصی برخوردار می باشد، ولی چنانکه باید در آثار باقی مانده از فدائیان بدان پرداخته نشده است «برپایی حکومت اسلامی» است.[28] فدائیان اجرای دستورات اسلامی را منوط و مشروط به تشکیل حکومت اسلامی می دانستند. آنها معتقد بودند که حکومت اسلامی بایستی در اجرای این دو حکم (واجبات و محرمات) از نیروی خود استفاده کند و ضامن اجرای آن باشد.

دفاع از دیدگاه فدائیان اسلام و امام خمینی

در اسلام جنگ و دفاع هر یک مفاهیمی خاص به خود دارند. جنگ در جایگاهی خاص ضروری است و دفاع هم زمانی که به تمامیت ارضی و ناموس مسلمانان تجاوز می شود رواست و واجب. با توجه به این مطلب می توان گفت نواب همچون بسیاری از آحاد جامعه بر آن نظر بود که به حقوق مسلمانان و عرض و ناموس ایرانیان تجاوز می شود و در قالب فعالیتهای سیاسی و دیپلماتیک، حقوق مسلمانان ضایع می شود و احکام اسلامی به هیچ انگاشته می شوند. بنابراین اگرچه دشمن به حمله یا تجاوز نظامی دست نزده است، لیکن عوامل استعمار و استثمار و استبداد با توسل به حربه های مختلف، به ارزشهای مذهبی - اجتماعی و فرهنگی جامعه حمله ور شده و قصد پایمال کردن آنها را دارند. بنابراین دفاع در برابر این متجاوزان ضروری است از این رو اقدام مسلحانه یکی از شیوه های مناسب جهت مقابله با این متجاوزین است. فدائیان اسلام معتقدند که از دیرباز به مال و جان و ناموس و دین مسلمانان از طرف کفار و اجانب هجوم شده است و هجوم به مال با دست‌برد به معادن زیرزمینی و غیره شروع گردیده و هجوم به جان با کشتن رجال مسلمان و آزاده پایه گزاری شده و هجوم به دین و ناموس مسلمانان هم با تعطیل عمدی احکام و دستورات اسلام، یعنی با کنار گذاردن قوانین اجتماعی و قضائی و سیاسی و اقتصادی اسلام و وضع قانون در برابر آن، به عمل آمده است.

فدائیان اسلام دفاع در برابر هجوم وارده را بر خود واجب دانسته و معتقدند که در این هجومها که از طرف کفار نسبت به مسلمانان شده، بعضی از کارگردانان مملکت آلت دست بیگانه قرار گرفته و سپر کفار واقع شده اند و چون آلت اجراء، اینها هستند بایستی با دفع آنها هجوم را دفع کرد. روی این زمینه و استدلالات فدائیان اسلام اعتقاد داشته اند روزی که دفع هجوم باعث هجوم شدیدتری نشود و مملکت و اجتماع دستخوش طوفان حوادث مضر سیاسی نگردد، بایستی قیام کرد و ایادی بیگانه و هجومش را دفع نمود، به هر حال از نظر شرعی متکی به فرع مسلم «دفاع» که از ضروریات دین است، می باشند.

در واقع نواب صفوی بیشتر بر این عقیده بود که با حذف مهره های مهم و حساس رژیم پهلوی، می توان بر حکومت پهلوی پیروز شد و آنرا سرنگون ساخت تا حکومت آرمانی را جایگزین آن ساخت. حتی بر این نظر پای می فشرد که فدائیان اسلام به تنهایی می تواند به این مهم دست یابد.

ولیکن امام خمینی درصدد بود تا با استعانت از خداوند متعال و قوای مردمی مبارز، به مقابله با رژیم پهلوی برخیزد و با بیدار نمودن اذهان و افکار جامعه، مردم را به تحقق حقوقشان آشنا سازد تا در راه کسب آن تلاش نمایند و از جان و مال خود دریغ نورزند، در حقیقت امام به حرکتی همه‌جانبه و جامع و با شرکت آحاد مردم اعتقاد داشت. امام خمینی یکی از بهترین اهداف مبارزه را حفظ آیین اسلام، اهداف اسلامی و گسترش و توسعه آن در جهان می داند. امام خمینی با نفوذ در قلبها و حکومت بر دلها و تحت تأثیر قرار دادن آنها و انگیزش شور و ایمان انسانها، امتی را از خواب غفلت بیدار ساخته به مبارزه ای دائمی و مستمر فراخواند، مبارزه ای که قبل از همه سرتاسر وجود خودش را فراگرفته بود و شامل تمام ابعاد زندگی اش می شد.

هیأتهای مؤتلفه اسلامی

پس از شهادت نواب صفوی، تشکیلات فدائیان اسلام که قائم به شخص وی بود، از هم پاشید و سرانجام در جریان اعتراضهای مذهبی در دهه 1340 و تشکیل هیأتهای مؤتلفه، برخی از اعضای فدائیان به مؤتلفه پیوستند. نیمه اول دهه چهل، دوران اوج گیری فعالیت سیاسی - مذهبی به ویژه رشد مخالفت علما با رژیم بود. شهامت، صراحت و قاطعیت آیت‌الله خمینی در ابراز مخالفت  با شاه، اعتراض به نفوذ بیگانگان و... فعالان مذهبی را جسارت بخشیده و به فعالیت آنها رونق داد. دسته ها و گروه های مختلفی در بازار که از دیرباز پیوندهای نزدیکی با روحانیون داشتند، فعالیتهای خود را انسجام و نظم بخشیدند.

از جمله این گروه ها که در سال 1342 تشکیل شده هیأتهای مؤتلفه اسلامی بود. این جمعیت از ائتلاف سه گروه که در بازار فعال بودند تشکیل می شد. این گروه ها و یا هیأتها عبارت بودند از:

1. گروه مسجد امین الدوله (بازار دروازه)، چهره های مؤثر آن عبارت بودند از: حبیب‌الله عسگراولادی، حاج مهدی عراقی[29]، حاج حبیب‌الله شفیق، مصطفی حائری و...

2. هیأت و یا گروه مسجد شیخ علی که اعضای مؤثر آن عبارت بودند از: حاج صادق امانی، محمد صادق اسلامی، سید اسدالله لاجوردی و...

3. گروه اصفهانی ها که چهره های مؤثر آن عبارت بودند از: حاج سید علاءالدین میرمحمد صادقی، حاج مهدی بهادران، عزت‌الله خلیلی و اسدالله بادامچیان.[30] بنابه اظهارات اسدالله بادامچیان: این سه گروه در ابتدا هریک جداگانه فعالیت می کردند و با امام خمینی در ارتباط بودند و امام این سه گروه را با یکدیگر آشنا و مرتبط ساخت. وی می گوید: در یکی از روزهایی که به قم مشرف شدیم، خدمت امام رسیدیم، امام فرمودند: شما همه در راه خدا و همه مان در راه خدا می خواهیم کار کنیم، هر کداممان برادرانی همراه داریم، چرا جدا از هم کار کنیم، چرا با هم کار نکنیم شما اساسی ترتیب دهید که در ارتباط با هم خیلی جدی تر به کار ادامه بدهید.[31] وجه تسمیۀ نام تشکل دینی جمعیت  یا هیأت مؤتلفه هم به دلیل ائتلاف این سه گروه با یکدیگر است.

این هیأت ها پس از ائتلاف و به اصطلاح تشکیل جمعیت مؤتلفه، شورایی به نام شورای روحانیت تشکیل می دهند که بر حرکت و برنامه های تشکل نظارت داشته باشد تا امری مغایر با شرع و یا کاری که بر اساس وظایف اسلامی نباشد، در جریان فعالیت انجام نشود. اعضای این شورا را مؤتلفه به محضر امام خمینی پیشنهاد کرده بود و امام آنان را تأیید کرده بودند. اعضای این شورا، آیت‌الله مطهری، دکتر بهشتی، حجة الاسلام مولایی و آیت‌الله انواری بودند.[32] یکی از اعضای این جمعیت اظهار می دارد که در واقع تعیین شورای روحانیت هم با نظر و رأی امام صورت گرفته است. از امام در همان اوایل سال 1342 خواستند که جمعی از علما را معین فرمایند، تا اگر مشکل و مانعی در ارتباط با ایشان برای مؤتلفه پیش آمد، و یا خدای نکرده امام دستگیر یا محصور شدند، نظر آنها برای مؤتلفه به منزله نظر امام باشد.[33] فعالیت سیاسی جمعیت مؤتلفه اسلامی، منحصر به همان سالهای اولیه تشکیل یعنی نیمه نخست دهه چهل است. سالهایی که در ارتباط با امام خمینی و نیز تحت تأثیر ایشان، فعالیت هیأتهای مذهبی رونق و تقریباً شدت گرفت. از مهم ترین فعالیتهای هیأتهای مؤتلفه، مخالفت  با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی است. به نظر آنان این لایحه:

1. با حذف قید مذهب از شرایط نمایندگان 2. حذف سوگند به قرآن در هنگام سوگند نمایندگان و جایگزینی آن با قسم به کتاب آسمانی 3. دادن حق رأی و حق نمایندگی و انتخاب شدن به زنان کوششی بود در جهت «از رسمیت انداختن اسلام». به نظر مؤتلفه، ماجرای انجمن های ایالتی و ولایتی در روز شنبه 10 آذر 1341 با پیروزی امام و روحانیت به پایان رسید و دولت اسدالله علم رسماً اعلام کرد که مصوبه 14 / 7 / 1341 قابل اجرا نیست.

یکی از مهم ترین اقدامات سیاسی مؤتلفه را می توان ترور حسنعلی منصور[34] نخست‌وزیر وقت در اول بهمن 1343 ذکر کرد. ضارب جوانی به نام محمد بخارایی بود که توسط نیروهای امنیتی دستگیر شد. پس از دستگیری محمد بخارایی، مأمورین امنیتی چند تن دیگر از اعضای مؤتلفه را که در جریان ترور حسنعلی منصور دست داشتند، دستگیر کردند.

این افراد عبارت بودند از: مرتضی نیک‌نژاد، صادق امانی، حبیب الله عسگراولادی، مهدی عراقی و صفار هرندی، محمد بخارایی، صفار هرندی، مرتضی نیک‌نژاد و صادق امانی به اعدام محکوم شدند. و چند تن باقیمانده به زندان رفتند.[35] از این پس فعالیتهای مؤتلفه به دلیل اعدام و نیز زندانی شدن برخی از اعضای آن از رونق افتاد. از دلایل دیگر برای کاسته شدن از شدت فعالیت آنها، تبعید امام از کشور بود که عملاً هیأتهای مؤتلفه را از وجود رهبری توانمند که در سایه رهنمودهای او فعالیت می کردند محروم ساخت. در فاصله سالهای 1343 و 1349 مؤتلفه توانست به صورتی پراکنده به حیات خود ادامه دهد و پس از انقلاب اعضای جمعیت مؤتلفه اسلامی، جذب حزب جمهوری اسلامی شدند. پس از انحلال حزب جمهوری اسلامی، جمعیت مؤتلفه در اسفند ماه 1367، موافقت آیت‌الله خمینی را جهت گسترش فعالیتهایشان به دست آوردند و به همین نام که مورد تأیید کمیسیون ماده 10 احزاب در وزارت کشور هم قرار گرفت، به فعالیت خود ادامه داده اند.

نتیجه گیری

اگرچه فدائیان اسلام سرکوب و به جوخه های اعدام سپرده شدند ولی این امر مانع از آن نشد که یاد و خاطره آنان از ذهن مردم مسلمان حذف شود. آرمان آنان برای ایجاد حکومت اسلامی باقی ماند. اگرچه گروه فدائیان اسلام در پی حذف فیزیکی نواب صفوی، با اعمال زور از صحنۀ سیاسی ایران حذف شد اما کمتر از ربع قرن بعد، انقلاب اسلامی به وقوع پیوست و نظام حکومتی نشأت گرفته از آن، تحقق بخشیدن به خواست اصلی نواب صفوی یعنی اجرای احکام اسلامی را وجهۀ همت  خویش ساخت و در این راه به گونه ای عمل کرد که حمید عنایت پس از بحث خود درمورد فدائیان اسلام آن هم به گونه ای که حاکی از نظر وی مبنی بر تداوم موجودیت آنان از سال 1334 تا سال 1357 است نتیجه گرفت: «فلسفه حقوقی رژیم انقلابی جمهوری اسلامی ایران را تا حد زیادی می توان به حساب برداشت فدائیان از عدالت اسلامی گذاشت».[36]

در دوره استبداد دهه 20 تا 40 حرکت مسلحانه فدائیان اسلام از ویژگیهای خاصی برخوردار بود و ماهیتاً با حرکت مسلحانه گروههای چپ که بعد از 15 خرداد در ایران شکل گرفت متفاوت بود. جنایت رژیم در کشتار 15خرداد و تبعید حضرت امام در 13 آبانماه 1343 فقط یک سرکوب خشن علیه ملت مسلمان و رهبری آن نبود بلکه نتایجی دیگر را در میان گروهها، احزاب و افراد سیاسی و مبارز به جای گذاشت. سرخوردگی از مبارزات را از یک سو و تغییر شیوه آن را از سوی دیگر به همراه داشت.

شهید مبارز نواب صفوی، بیش از چهل سال پیش، با انتشار برنامه حکومت اسلامی، بنیان های حکومت ایده آل مشروع دینی را به جامعه شناساند. اکثر مبارزین و جهادگران در سالهای مبارزه با رژیم شاه، تفکراتشان تحت تأثیر و نشأت گرفته از حرکت خالصانه، شجاعانه و قاطعانه فدائیان اسلام بود و شهادت نواب و یارانش، بیش از پیش اذهان مردم را روشن ساخت و بسیاری را به دنبال این خط سرخ، به مبارزه با طاغوت کشاند.

 

منبع: حضور، ش 43، ص 201.

منابع:

1. سیدحسین خوش نیت، سید مجتبی نواب صفوی اندیشه ها، مبارزات و شهادت او، تهران، انتشارات منشور برادری 1360

2. سیدهادی خسروشاهی، فدائیان اسلام، تاریخ، عملکرد اندیشه، تهران، انتشارات اطلاعات، 1375

3. محمود مقدسی، مسعود دهشور، حمیدرضا شیرازی، ناگفته ها خاطرات شهید حاج مهدی عراقی، تهران، انتشارات رسا، 1370

4. مجتبی مقصودی، تحولات سیاسی - اجتماعی ایران 57 - 1320، تهران، انتشارات روزنه، 1380

5. سیدمهدی حسینی، خاطرات محمد مهدی عبد خدایی، مروری بر تاریخچه فدائیان اسلام، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1379

6. محمدحسن رجبی، زندگینامه سیاسی امام خمینی از آغاز تا تبعید، تهران، انتشارات کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران 1370

7. مجله 15 خرداد، شماره 21، بهار 1375، شماره 24، زمستان 75، فصلنامه تاریخی - سیاسی - فرهنگی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی

8. ع. باقی، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران، تهران، انتشارات تفکر، 1373

9. کوثر مجموعه سخنرانیهای حضرت امام خمینی(س)، مؤسسه چاپ و نشر عروج، چاپ اول تا دوم بهار 1373 تا پاییز 1374

10. پیترآوری، تاریخ معاصر ایران، جلد دوم، تهران، انتشارات عطائی، به ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، 1377

11. برواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، از مشروطه تا انقلاب اسلامی، به ترجمه کاظم فیروزمند، حسن شمس آوری، محسن مدیرشانه چی، چاپ دوم، تهران 1378، نشر مرکز

12. مجله گفتگو، نگهی به تاریخچه و عملکرد فدائیان اسلام، محمدحسین منظورالاجداد، چاپ فرحی، پاییز 1379، شماره 29 - 30

13. خاطرات سیاسی و نظامی سرهنگ ستاد غلامرضا مصور رحمانی، کهنه سرباز، تهران، مؤسسه رسا، 1368، جلد اول

14. پژوهش گروهی جامی، گذشته چراغ راه آینده است، تهران، انتشارات نیلوفر، 1362

15. دکتر عزت‌الله نوری، تاریخ احزاب سیاسی در ایران، انتشارات نوید شیراز

16. مجله نوید آینده، شماره 27

17. باختر امروز، شماره 18279، تیر 1329

18. کیهان فرهنگی، گفتگو با جعفر سبحانی، شماره 3، سال ششم خرداد 68

19. روح‌الله موسوی خمینی، صحیفه نور، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، انتشارات سروش، چاپ اول 1369

20. صحیفه امام، مجموعه آثار امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول پاییز 1378، جلد 22

21. محمد ترکمان، اسرار قتل رزم‌آرا، انتشارات مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ اول، 1370

22. علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، چاپ دوم، تهران 1377، مرکز اسناد انقلاب اسلامی

23. حمید روحانی، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، تهران 1360، انتشارات دارالفکر

24. روح‌الله موسوی خمینی، کشف الاسرار، بی جا، بی نا، بی تا

25. حمید عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، به ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، چاپ خوارزمی تهران 1365

26. محمود طلوعی، بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست، چاپ سوم 1374، انتشارات نشر علم

 

یادداشتها:

[1] فدائیان اسلام، تاریخ، عملکرد، اندیشه، تألیف سید هادی خسروشاهی، چاپ اول، تهران، 1375; صفحه 200 .

[2] مجله گفتگو نگاهی به تاریخچه و عملکرد فدائیان اسلام، تألیف محمد حسین منظور الاجداد، چاپ فرحی پاییز 1379، شماره 29، صفحه 191 .

[3] مجله گفتگو نگاهی به تاریخچه و عملکرد فدائیان اسلام، تألیف محمد حسین منظور الاجداد، چاپ فرحی پاییز 1379، شماره 29، صفحه 191 .

[4] نهضت روحانیون ایران، تألیف: علی دوانی، چاپ دوم، تهران 1377، جلد دوم، صفحه 195 .

[5] مجله گفتگو نگاهی به تاریخچه و عملکرد فدائیان اسلام ، تألیف محمد حسین منظور الاجداد، چاپ فرحی، پاییز 1379، شماره 29، صفحه 191 .

[6] سید مجتبی نواب صفوی اندیشه ها، مبارزات و شهادت او، تألیف سید حسین خوش نیت، چاپ اول، تهران 1360، صفحه 17 .

[7] خوش نیت می نویسد: نواب صفوی در رابطه با براندازی کسروی از علماء بزرگ استمداد و استفتا نمود و قاطبه علما از احساسات پاک او تقدیر نمودند اما کمکهای فکری مؤثر را آیت‌الله علامه امینی صاحب الغدیر می نمود . سید مجتبی نواب صفوی اندیشه ها، مبارزات و شهادت او، تالیف: سید حسین خوش نیت، چاپ اول تهران 1360، صفحه 19 . منظور الاجداد نیز می نویسد: نواب صفوی، از علامه امینی استفتا می کند و پاسخ می شنود که: آنکه چنین کتابهایی نوشته «کافر است و بر هر مسلمانی واجب است او را بکشد» مجله گفتگو نگاهی به تاریخچه و عملکرد فدائیان اسلام، تألیف محمد حسین منظور الاجداد، چاپ فرحی، پاییز 1379، شماره 29، صفحه 191 .

[8] صحیفه امام، ج 13، ص 32

[9] صحیفه امام، ج 13، ص 33 .

[10] فدائیان اسلام تاریخ، عملکرد، اندیشه، تألیف سیدهادی خسروشاهی، چاپ اول، تهران 1375، صفحه 329 .

[11] قتل هژیر به دستور شخص نواب صفوی صورت گرفت . سیدمجتبی نواب صفوی اندیشه ها، مبارزات و شهادت او تألیف سیدحسین خوش نیت، چاپ اول 1360، صفحه 44 .

[12] «شمس قنات آبادی هم در خاطرات خود چند بار تأکید کرده که آیت‌الله کاشانی رزم‌آرا را مفسد فی الارض و مهدور الدم می دانست.» مجله گفتگو نگاهی به تاریخچه و عملکرد فدائیان اسلام، تألیف محمدحسین منظور الاجداد، چاپ فرحی پاییز 1379، شماره 29، صفحه 207 - 208 . ناگفته ها خاطرات شهید حاج مهدی عراقی، تألیف محمود مقدسی، مسعود دهشور، حمیدرضا شیرازی، چاپ اول تهران 1370، صفحه 77 . نواب صفوی اندیشه ها، مبارزات و شهادت او . تألیف سید حسین خوش نیت، چاپ اول، 1360، صفحه 53 .

[13] در اصطلاح نظامی شش تیر سلاح خنثی‌کننده با گلوله های خفیف است .

[14] باختر امروز، شماره 18279، تیر 1329 به نقل از نیویورک تایمز .

[15] ناگفته ها خاطرات شهید حاج مهدی عراقی، تألیف محمود مقدسی، مسعود دهشور، حمیدرضا شیرازی، چاپ اول تهران 1370، صفحه 120 .

[16] مجله گفتگو نگاهی به تاریخچه و عملکرد فدائیان اسلام، تألیف محمدحسین منظورالاجداد، چاپ فرحی 1379، شماره 29، صفحه 212 .

[17] مجله گفتگو نگاهی به تاریخچه و عملکرد فدائیان اسلام، تألیف محمدحسین منظورالاجداد، چاپ فرحی، پاییز 1379، شماره 29، صص 214 - 215 - 216 - 217 .

[18] دکتر مصدق پس از اخذ رأی تمایل از مجلس، قبول مسئولیت نخست‌وزیری را موکول به تصویب طرح 9 ماده ای اجرای قانون ملی شدن نفت از طرف مجلس نمود . طرح اجرائی قانون ملی شدن نفت روز نهم اردیبهشت از تصویب مجلس گذشت و دکتر مصدق روز دوازدهم اردیبهشت کابینه خود را به مجلس معرفی نمود . دکتر مصدق ضمن نطقی هنگام معرفی اعضای کابینه خود برنامه دولت خود را در دو ماده اجرای قانون ملی شدن نفت و اصلاًح قانون انتخابات خلاصه کرد و با اکثریت قریب به اتفاق از هر دو مجلس شورای ملی و سنا رأی اعتماد گرفت . بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست، تألیف محمود طلوعی، چاپ سوم، 1374، جلد اول، صفحه 78 .

[19] دکتر مصدق درباره وقایعی که به تصمیم مسافرت شاه و حوادث روز نهم اسفند منجر شد گفت: «در یک روز صبح آقای علا وزیر دربار در ضمن ملاقات خود اظهار نمودند که شاه می خواهند مسافرتی به خارج بفرمایند . عرض کردم علت این مسافرت چیست؟ گفتند که: شاه از بیکاری خسته شده اند . ضمناً آقای وزیر دربار یکی دیگر از دلایل مسافرت را کسالت شاه و همچنین ملکه و لزوم پاره ای معاینات طبی ذکر نمودند .»

دکتر مصدق سپس به تفصیل شرح می دهد که چگونه جریان این مسافرت که قرار بود کاملا محرمانه بماند از طرف درباریان فاش شد و روز حرکت، که هیئت دولت برای خداحافظی شرفیاب بودند، تظاهراتی در برابر کاخ سلطنتی برپا گردید و بعد از اعلام انصراف شاه از مسافرت خانه او مورد حمله قرار گرفت . دکتر مصدق نتیجه می گیرد که تمام این کارها، یعنی برنامه مسافرت و تظاهراتی که متعاقب آن برپا شد، نقشه ای برای از میان بردن او و ساقط کردن دولت بوده است . بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست، تألیف محمود طلوعی، چاپ سوم 1374، جلد اول، صفحه 87 - 88 .

 

[20] آیت‌الله کاشانی از تاریخ 16 / 5 / 1331 به جای حسن امامی به ریاست مجلس انتخاب شد . اسامی و مشخصات نمایندگان مجلس شورای ملی در 24 دوره قانونگذاری، ناشر: وزارت کشور، نشریه شماره 5، صفحه 193 .

[21] یکی از دلایل اختلاف در درون فدائیان اسلام این بود که در جریان ترور حسین فاطمی زمانی که خود مرحوم نواب هم در زندان بود (12 خرداد 1330) واحدی بدون اینکه با مرحوم نواب هم در این باره مشورت بکند و از ایشان اجازه ای گرفته باشند این کار را با تصمیم خود انجام می دهد . ناگفته ها خاطرات شهید حاج مهدی عراقی، تألیف محمود مقدسی، مسعود دهشور، حمیدرضا شیرازی، چاپ اول 1370، مؤسسه رسا، صص 119 - 120 .

[22] قتل حسین علا به دستور نواب صورت گرفت . سید مجتبی نواب صفوی اندیشه ها، مبارزات و شهادت او، تألیف سیدحسین خوش نیت، چاپ اول تهران 1360، صفحه 159 .

[23] زندگینامه سیاسی امام خمینی از آغاز تا هجرت به پاریس، تألیف محمدحسن رجبی، چاپ اول تهران 1369، صص 143 - 144 .

[24] این نامه ظاهراً منتشر نشده و در جایی چاپ نشده است .

[25] سید مجتبی نواب صفوی اندیشه ها، مبارزات و شهادت او، تألیف سید حسین خوش نیت، چاپ اول 1360، صص 61 - 62 - 63 - 64 - 65 .

[26] تحولات سیاسی - اجتماعی ایران ، 57 - 1320، تألیف مجتبی مقصودی، تهران، 1380، صص 250 - 251 .

[27] تحولات سیاسی - اجتماعی ایران ، 57 - 1320، تألیف مجتبی مقصودی، تهران، 1380، صص 250 - 251 .

[28] تحولات سیاسی - اجتماعی ایران ، 57 - 1320، تألیف مجتبی مقصودی، تهران، 1380، صص 250 - 251 .

[29]  مهدی عراقی اگر چه از سال 1332 تا آغاز نهضت روحانیون در سال 1341 تا واپسین لحظه حیات در خدمت نهضت و انقلاب اسلامی بود. نظر تأییدی امام در مورد مهدی عراقی بیشتر مربوط به فعالیت‌های او در هیئت‌های مؤتلفه و قیام 15 خرداد 1342 است و مخصوصاً پس از آنکه در 1359 ش به شهادت می‌رسد. مجله گفتگو نگاهی به تاریخچه و عملکرد فدائیان اسلام، تألیف محمدحسین منظورالاجداد، چاپ فرحی، پائیز 1379، شماره 29، صفحه 215 – 216.

[30] هیأتهای مؤتلفه اسلامی، تألیف بادامچیان، بنائی، تهران 1362، ص 127 .

[31] آشنایی با جمعیت مؤتلفه اسلامی، تألیف اسدالله بادامچیان، بی جا، بی نا، بی تا، صفحه 40 .

[32] تحولات سیاسی - اجتماعی ایران 57 - 1320، تألیف مجتبی مقصودی، تهران 1380، صفحه 253 .

[33] نگاهی به جمعیت هیأتهای مؤتلفه اسلامی، اندیشه جامعه، تألیف چنگیز پهلوان، شماره 5، صفحه 9 .

[34] قتل حسنعلی منصور، بنابر برخی روایتها با حکم آیت‌الله میلانی صورت گرفت . منصور به خاطر کاپیتولاسیون، تبعید امام خمینی و حضور مستشاران آمریکایی مفسد فی الارض شناخته شده بود . تحولات سیاسی - اجتماعی ایران 57 - 1320، تألیف مجتبی مقصودی، تهران 1380، صفحه 308 .

[35] تحولات سیاسی - اجتماعی ایران 57 - 1320، تألیف مجتبی مقصودی، تهران 1380، صص 254 - 255 .

[36] اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، تألیف حمید عنایت، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران 1365، ص 171 .

. انتهای پیام /*