پرتال امام خمینی(س): یادداشت ۶۶۷

آزادی و استقلال از آن خواست های تاریخی ایرانیان بود که در جنبش مشروطه طرح شد اما با انقلاب اسلامی به نتیجه رسید. آنچه ما تحت عنوان مشروطه از نگاه امام خمینی‌(س) می‌خواهیم بشناسیم، نگرشی است که حضرت امام‌(س) در تبیین خطوط فکری موجود در مشروطه ارائه داده است. این دیدگاه از یک سمت طبعا متکی به نقل‌های تاریخی و از سمت دیگر مربوط به بینش دینی حضرت امام‌(س) است که برای ما از این زاویه اهمیت دارد.

علل نهضت

شما تاریخ انقلاب مشروطه را بخوانید و ببینید در انقلاب مشروطه چه بساطی بوده است، چه آن وقتی که انقلاب شد و مشروطه را به‌پا کرد،‌ با این‌که انقلاب تغییر رژیم سلطنتی نبود، فقط این بود که سلطنت استبدادی یک‌قدری محدود بشود و روی قوانین مشروطه باشد. شما توجه کنید که در آذربایجان، در تهران، در شمال چقدر جنایات واقع شد و چقدر کشتار از مردم صالح و از مردم دیگر واقع شد. (صحیفه امام، ج۸، ص۲۸۴ )

 نقش علما در نهضت

در جنبش مشروطیت هم همین‌طور بود، که از روحانیون نجف و ایران شروع شد. مردم هم تبعیت کردند و کار را تا آن حدود که توانستند آن وقت انجام دادند و رژیم استبدادی را به مشروطه برگرداندند. لکن خوب، نتوانستند مشروطه را آنطور که هست درستش کنند، متحققش کنند. باز همان بساط بود.

علمای ما در طول تاریخ این‌طور نبود که منعزل از سیاست باشند. مسئله مشروطیت یک مسئله سیاسی بود و بزرگان علمای ما، درش دخالت داشتند. تاسیسش کردند.

 اختلاف علما و روحانیون

شما وقتی که تاریخ مشروطیت را بخوانید، می‌بینید که در مشروطه بعد از این‌که ابتدا پیش رفت،‌دست‌هایی آمد و تمام مردم ایران را به دو طبقه تقسیم‌بندی کرد. نه ایران تنها، از روحانیون بزرگ نجف یک دسته طرفدار مشروطیت،‌یک دسته دشمن مشروطیت، علمای خود ایران یک دسته طرفدار مشروطه، یک دسته مخالف مشروطه، اهل منبر یک دسته بر ضد مشروطه صحبت می‌کردند، یک دسته بر ضد استبداد. در هر خانه‌ای دو تا برادر که بودند،‌ مثلا در بسیاری از جاها این مشروطه‌ای بود، آن مستبد و این یک نقشه‌ای بود که نقشه هم تاثیر کرد و نگذاشت که مشروطه به آن طوری که علمای بزرگ طرحش را ریخته بودند، عملی بشود.

همان‌طوری که در صدر مشروطه روحانی کار را کرد و اینها زدند و کشتند، ترور کردند، همان نقشه است.

در تمام دوره مشروطیت - جز آن اول که یک صورتی برایش بود - دیگر شورای نگهبان ما نداشتیم.

نقش سیاست خارجی در مشروطه از دید امام‌

قدرت‌های خارجی با تبلیغات گسترده و حیله‌های گوناگون طرح استعماری و ضد اسلامی جدایی دین از سیاست را گسترش دادند و از حضور آگاهانه روحانیون و اقشار مذهبی درصحنه‌های سیاسی کاسته شد و غرب‌زدگان و عناصر سکولار و لائیک به صحنه آمدند.

آنچه که در بینش امام در جریان مشروطه قابل توجه است نقش سیاست خارجی در مشروطه است‌. این یکی از مسائل حساس‌ تاریخ مشروطه است که در باره آن اظهار نظرهای متفاوتی ابراز شده است‌. آنچه اهمیت دارد این که حتی کسانی چون شیخ فضل الله نوری که‌مشروطه را برخاسته از دیگ پلوی انگلیس می‌دانستنداین گونه نبود که بگویند بهبهانی یا طباطبایی که زحمات فراوانی کشیدند عامل بیگانه بوده‌اند، این مطلب برای شیخ و نیز پیروانش کاملا مسلم و محرز بود. اما این منافات با آن نداشت که در میان ‌منورالفکران و برخی دیگر، باشند کسانی که اعتماد به حمایت انگلیسی‌ها از مردم داشته و بعضا وابسته مستقیم به آنان بودند. این ‌افراد در میان صفوف مردم نفوذ کرده آنها را به داخل سفارت کشاندند و آن گونه ذلیلانه از شارژ دافر برای پیروزی استمداد کردند.

حضرت امام نیز تحلیل خاص خود را از این زاویه دارند، این تحلیل شامل دو قسمت است که در واقع بیان دو جهت نفوذ انگلیسی‌ها در مشروطه است یکی جنبه سیاسی و منافع انگلیسی‌ها در برابر روس و دوم نسبت به نفوذ دادن فکر غربی برای از بین ‌بردن دین‌.

توطئه‌ای که دولت استعماری انگلیس در آغاز مشروطه کرد به دو منظور بود. یکی که در همان موقع فاش شد که این بود که نفوذ روسیه تزاری را در ایران از بین ببرد و دیگر همین که با آوردن قوانین غربی احکام اسلام را از میدان عمل و اجرا خارج کند.

آنچه در قسمت فوق قابل توجه است این که‌: محتوای فکری مشروطه چیزی جز اندیشه‌های سیاسی غرب نبود. این نکته‌ای است‌که در صدر مشروطه تنها شیخ بدان پی‌برد، حضرت امام با اشاره با این مطلب در ادامه سخن فوق می‌فرماید:

 «حکومت اسلامی نه استبدادی است و نه مطلقه بلکه مشروطه است البته نه مشروطه به معنای متعارف فعلی آن که تصویب قوانین و آرای اشخاص و اکثریت باشد.» این مطلب را شیخ مکرر در سخنان خود مطرح کرده بود.

 البته اگر کسانی چون مرحوم نائینی از آن دفاع می‌کردند طبعا به معنای نفی نظرات شیخ از لحاظ فکری نبود آنها به دلایل مختلف‌ تنها محدودیت سلطنت را از مشروطه اراده می‌کردند، چیزی که شیخ نیز در ابتدا همان تصور را از مشروطه داشت‌، مرحوم نائینی‌ ظاهرا گمان می‌کرده که اساسا مخالفین مشروطه آن را غصب حکومت امام زمان (علیه السلام‌) می‌دانند لذا در صدد توجیه بر آمده و در غیبت امام(علیه السلام‌)، مشروطه را به عنوان حداقل چیزی که می‌تواند بدان اعتماد داشت مطرح می‌کرد.

البته اگر مسأله در همین جهت منحصر بود که مشروطه به معنای تحدید سلطنت است ـ و در واقع این طور نیست ـ سخن کاملا درستی بود. طبعا تصور یک حکومت اسلامی در آن زمان به شکلی که بعدها حضرت امام تبیین کردند ناممکن به نظر می‌آمده است‌. این مسأله از طرف آنها به معنای انکار ولایت فقیه نبوده است چه‌، گاه میرزای قمی نیز فتحعلیشاه را در حین جنگ ایران و روس تنها به صورت وسیله‌ای برای «رفع تسلط اعادی‌» می‌پذیرد نه به عنوان «وجوب اطاعت او»طبعا او ولایت اصلی را همان ولایت امام ‌معصوم‌ (علیه السلام‌) و بعد از آن مجتهد می‌دانست‌، از این رو آنان که فکر نمی‌کرند در آن شرایط‌، امکان حکومت یک فقیه باشد به ‌نظرشان مشروطه برای جلوگیری از ظلم سلاطین مناسب می‌آمد. در این باره حضرت امام فرموند:

 «مرحله پیش از کودتای رضاخان در آن وقت طوری بوده است که ایرانیان و مسلمین نمی‌توانستند طرح حکومت اسلامی را بدهند، از این جهت برای تقلیل ظلم استبدادهای قاجار و پیش از قاجار بر این شدند که قوانین وضع شود و سلطنت به صورت سلطنت‌ مشروطه در آید.»

 این تحلیل‌، تناقضی با آنچه که شیخ و حضرت امام  مطرح کردند ندارد اگر قضیه در همین تحدید سلطنت باشد که فقهای حامی مشروطه نیز نظرشان این بود، این اشکالی ندارد، اشکال از آنجا ناشی شد که ابتدا می‌خواستند تحدید سلطنت کنند اما کم‌ کم به جای قوانین دینی شروع به وضع قانون جدید کردند.

طبعا زمانی که منورالفکران می‌خواستند با کنار گذاشتن دین‌، امر «قانون‌» را سر و سامان داده و لذا رضایت نمی‌دادند که مشروطه‌، مشروعه شود، برای شیخ آشکار شد که مسأله غیر از تحدید سلطنت بوده و فی الواقع تحدید مذهب در میان است‌. تفاوت بین دو نگرش در ارتباط با حکومت که یکی مبتنی بر رأی اکثریت مردم و دیگری بر اساس شرع باشد برای شیخ کاملا آشکار بوده و اساس‌ مخالفتش نیز با مشروطه همین بود.

منبع: تبیان

. انتهای پیام /*