ابعاد عملی در عرفان امام خمینی (س)

حبیب الله قلیش لی

بکل امة جعلنا منسکاً هم ناسکوه، فلا ینازعنک فی الامر و ادع الی ربک انک لعلی هدی مستقیم[۱]

گریز از خود، در عین خودباوری، پراکندگی در عین جمعیت، سرگرانی و سرگشتگی در شکل آرامش، بی پروایی در پوشش متانت، هیاهو و غوغای درون، پنهان در ظاهر آرام، تسلیم در غربت عصیان درون و پیامدهای بیمار گونه حرکت در سکون، همه و همه ره آورد جدال بی سرانجام انسان با رویدادهای اندوه بار تاریخ است.

اگر انسان در بدر افق های گشوده بر فطرت خویش را با حجابهای نفسانی نمی اندود و صدای ضربه های مکرر بر دریچه های ادراک خود را می شنید و ندای جان شیدا را پاسخ می داد. چشم دل می گشود و اندیشه سیال او آوای ملکوت را پذیرا می شد، سلاح ایمان برمی گرفت و ریشۀ ستم را برمی انداخت و تار و پود تسلیم را می گسست، کرانه های بی کران منزلت انسانی در برابرش پدیدار می گشت، ادراک فطرت، او را به منادی ایمان راهبر می شد و می توانست بر همۀ ناتوانیها چیره گردد، بر پای بایستد و عوالم ملک و ملکوت را بجای این پهنۀ زمین پست و ستم آبادی که گوهرش مجهول و حقیقتش پنهان است بنگرد و دریابد که جهان خاکی پنهان در پوشش تعین هاست، درک اسفل و شهر مردگان است.

از وجه و جمال حضرت ربوبی چندان مشاهده می کرد که عوالم ملکوت نیز دیدۀ جویندۀ او را بمنزلۀ حجابهای نورانی و ظلمانی بود و از آن نیز تجرد می خواست، زیرا:

“ آنان که از هیأت عالم ملکوت و تعلفاتش و تنگنای عالم خیال و مثال مجرد شده اند در بلد علیت و مقام مقدس و طهارت اقامت گزیده اند، از بهاء و جمال و وجه باقی ذوالجلال آن مشاهده کنند که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده.”[۲]

انسان مسلمان روزگار ما که می باید اسوۀ درخشان آزادگی و بلوغ فکری باشد که: “کمال آدمی، بلوغ و حریت است”[۳] ، با گریز از خود و پذیرش تسلیم و سرگرانی و بی پروایی و غربت درون، موجود مومیایی است.

 اما فیض پیوستۀ حضرت ربوبی و رحمت واسعۀ رحمن الرحیم پیر فرزانه ای را از تبار آنکه چون به معراج می رفت محمد(ص) بود و چون باز  می گشت رحمت بود، واسطۀ بیداری کرد که ندای فطرت خلایق گشت و همگان پاسخ این فریاد حجاب در را فریاد زدند. “ربنا اننا سمعنا منادیا ینادی للایمان ان آمنوا بربکم فآمنا”[۴]

این نه ایمان تازه بلکه بیاد آوردن ایمان و عهد استوار آنان بود با پیام آوری که وجودش رحمت و هدایت را بر بشریت تمام کرده بود.

دیدگاههای نوین امام در عرفان و تطبیق آن با تفکر جامعه شناسانه، خورشید دیگری بود که مردمان بنور آن از وحشت ظلمتهای نفسانی بدر آمدند و رسم و آیین نو گزیدند که سازگار جامعیت آنان در مراتب عینی و مثالی و حسی بود زیرا: “تمام عوالم غیب و شهادت و هرچه در آنهاست در وجود انسان پیچیده و نهان است”[۵]

اگر همۀ جامعه شناسان روزگار در کار این جاذبۀ ناگهانی فروماندند و اگر همۀ تحلیلگران و اصولگرایان و برنامه ریزان سیاست جهانی که اساس کارشان شاخص های جامعه  شناسی از طرق و شیوه های علمی است، در حیرت این پدیدۀ نوین مات و مبهوت شدند، بدان جهت است که ندانستند بیداری فطرت الهی در انسان اصل تحرک و تنها انگیزۀ نجات او از تاروپود سیاستهای فریبکارانه و صحنه آرایی های فریبنده است.

امام راحل که انسان کامل و بمثابۀ قلب مردمان صمیمی و آیینۀ گیتی نمای است”[۶] از روند بیداری و آگاهی فطری بهره جست و جامعۀ اسلامی را با ترسیم عوالم درون و نشان دادن صحنه هایی از آنچه در پردۀ دلهایشان نقش ازلی داشت از پراکندگی به وحدت رسانید. چرا که: “راهها پراکنده است و راه حق یکی است، اما روشها پراکنده است بواسطۀ آنکه حال روندگان پراکنده است.”[۷]

 “عاکف درگه آن پرده نشینم شب و روز

که بیک غمزۀ او قطره شود، دریایی”[۸]

بدینگونه این راهبر کامل سرخیل عاشقان، انگیزۀ عشق آدمی را به ضربه ای بیدار کرد، رهروان به خود تکانی دادند و تکاپو گرفتند و به چپ و راست در نگریستند و بخود بازگشتند و جوهر هستی را در خود یافتند و قدر و قیمت خود را شناختند و چنان شد که پنداری در جولانگاه شیدایی مردمان “عشق باریده بود و زمین تر شده، چنانکه پای به برف فرو شود به عشق فرو می شد”[۹]

مخموری ازلی روی نمود و گم شدۀ عصر آشوب و سرگردانی و غربت بناگاه خودی خود را یافت و از شراب عشق لایزال سرمست شد.

پیش از آن کاندر جهان باغ و می  و انگور بود

از شراب لایزالی جان ما مخمور بود[۱۰]

امام با کیاست ایمان و فراست اندیشه الهی و به تاب و توان عشق، نیک می دانست که انسان عصر ما در تب و تاب خود پیوندها را گسسته و از عهد الست رسته، و فرصت نمی یابد با بخود نیک بنگرد و بشرۀ آدمیت و شرافت انسانی خود را نیک بشناسد. هر کسی از دوش کسان نردبانی می خواهد تا بر پله های ترقی دنیوی فراتر رود و این خود خواستن و از دیگران رستن آتش درون را چنان شعله ور ساخته که هر کس هم خود را در آن می سوزاند و هم آتش به وجود جامعه می کشاند. پس به جمع نگریستن و ارزشهای جمعیت انسانی رهنمون شد و راه ترقی بر بالهای آسمان را نشان داد و اهمیت وحدت را در عالم کثرت یاد آورد تا گروندگان به حق آینه ای شدند که هر کس دیگران را در خود دید و اسباب تنازع و جدال بی امان در نظرها حقیر گشت پس به ریسمان محکم الهی متمسک شدند و عروج آغازیدند

چون شدی بر بامهای آسمان

سرد آمد جستجوی نردبان[۱۱]

  منبع: حضور، ش ۴، ص ۷۶.

________________________________________

[۱] - سورۀ حج، آیۀ ۶۶

[۲] - شرح دعای سحر امام(س)

[۳] - کشف الحقایق، عزیزالدین نسفی

[۴] - سورۀ آل عمران، آیۀ ۱۹۱

[۵] - شرح دعای سحر امام(س)

[۶] - زبدة الحقایق، عزیزالدین نسفی

[۷] - رسائل ابن عربی

[۸] - سبوی عشق، غزلهای عارفانه امام(س)

[۹] - از سخنان بایزید بسطامی

[۱۰] - مولانا- غزلیات شمس

[۱۱] - مثنوی مولوی

ابعاد عملی در عرفان امام خمینی (س)

 

□حبیب الله قلیش لی

 

بکل امة جعلنا منسکاً هم ناسکوه، فلا ینازعنک فی الامر و ادع الی ربک انک لعلی هدی مستقیم[۱]

 

گریز از خود، در عین خودباوری، پراکندگی در عین جمعیت، سرگرانی و سرگشتگی در شکل آرامش، بی پروایی در پوشش متانت، هیاهو و غوغای درون، پنهان در ظاهر آرام، تسلیم در غربت عصیان درون و پیامدهای بیمار گونه حرکت در سکون، همه و همه ره آورد جدال بی سرانجام انسان با رویدادهای اندوه بار تاریخ است.

 

اگر انسان در بدر افق های گشوده بر فطرت خویش را با حجابهای نفسانی نمی اندود و صدای ضربه های مکرر بر دریچه های ادراک خود را می شنید و ندای جان شیدا را پاسخ می داد. چشم دل می گشود و اندیشه سیال او آوای ملکوت را پذیرا می شد، سلاح ایمان برمی گرفت و ریشۀ ستم را برمی انداخت و تار و پود تسلیم را می گسست، کرانه های بی کران منزلت انسانی در برابرش پدیدار می گشت، ادراک فطرت، او را به منادی ایمان راهبر می شد و می توانست بر همۀ ناتوانیها چیره گردد، بر پای بایستد و عوالم ملک و ملکوت را بجای این پهنۀ زمین پست و ستم آبادی که گوهرش مجهول و حقیقتش پنهان است بنگرد و دریابد که جهان خاکی پنهان در پوشش تعین هاست، درک اسفل و شهر مردگان است.

 

از وجه و جمال حضرت ربوبی چندان مشاهده می کرد که عوالم ملکوت نیز دیدۀ جویندۀ او را بمنزلۀ حجابهای نورانی و ظلمانی بود و از آن نیز تجرد می خواست، زیرا:

 

 “آنان که از هیأت عالم ملکوت و تعلفاتش و تنگنای عالم خیال و مثال مجرد شده اند در بلد علیت و مقام مقدس و طهارت اقامت گزیده اند، از بهاء و جمال و وجه باقی ذوالجلال آن مشاهده کنند که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده.”[۲]

 

انسان مسلمان روزگار ما که می باید اسوۀ درخشان آزادگی و بلوغ فکری باشد که: “کمال آدمی، بلوغ و حریت است”[۳] ، با گریز از خود و پذیرش تسلیم و سرگرانی و بی پروایی و غربت درون، موجود مومیایی است.

 

 اما فیض پیوستۀ حضرت ربوبی و رحمت واسعۀ رحمن الرحیم پیر فرزانه ای را از تبار آنکه چون به معراج می رفت محمد(ص) بود و چون باز  می گشت رحمت بود، واسطۀ بیداری کرد که ندای فطرت خلایق گشت و همگان پاسخ این فریاد حجاب در را فریاد زدند. “ربنا اننا سمعنا منادیا ینادی للایمان ان آمنوا بربکم فآمنا”[۴]

 

این نه ایمان تازه بلکه بیاد آوردن ایمان و عهد استوار آنان بود با پیام آوری که وجودش رحمت و هدایت را بر بشریت تمام کرده بود.

 

دیدگاههای نوین امام در عرفان و تطبیق آن با تفکر جامعه شناسانه، خورشید دیگری بود که مردمان بنور آن از وحشت ظلمتهای نفسانی بدر آمدند و رسم و آیین نو گزیدند که سازگار جامعیت آنان در مراتب عینی و مثالی و حسی بود زیرا: “تمام عوالم غیب و شهادت و هرچه در آنهاست در وجود انسان پیچیده و نهان است”[۵]

 

اگر همۀ جامعه شناسان روزگار در کار این جاذبۀ ناگهانی فروماندند و اگر همۀ تحلیلگران و اصولگرایان و برنامه ریزان سیاست جهانی که اساس کارشان شاخص های جامعه  شناسی از طرق و شیوه های علمی است، در حیرت این پدیدۀ نوین مات و مبهوت شدند، بدان جهت است که ندانستند بیداری فطرت الهی در انسان اصل تحرک و تنها انگیزۀ نجات او از تاروپود سیاستهای فریبکارانه و صحنه آرایی های فریبنده است.

 

امام راحل که انسان کامل و بمثابۀ قلب مردمان صمیمی و آیینۀ گیتی نمای است”[۶] از روند بیداری و آگاهی فطری بهره جست و جامعۀ اسلامی را با ترسیم عوالم درون و نشان دادن صحنه هایی از آنچه در پردۀ دلهایشان نقش ازلی داشت از پراکندگی به وحدت رسانید. چرا که: “راهها پراکنده است و راه حق یکی است، اما روشها پراکنده است بواسطۀ آنکه حال روندگان پراکنده است.”[۷]

 

 “عاکف درگه آن پرده نشینم شب و روز

 

که بیک غمزۀ او قطره شود، دریایی”[۸]

 

بدینگونه این راهبر کامل سرخیل عاشقان، انگیزۀ عشق آدمی را به ضربه ای بیدار کرد، رهروان به خود تکانی دادند و تکاپو گرفتند و به چپ و راست در نگریستند و بخود بازگشتند و جوهر هستی را در خود یافتند و قدر و قیمت خود را شناختند و چنان شد که پنداری در جولانگاه شیدایی مردمان “عشق باریده بود و زمین تر شده، چنانکه پای به برف فرو شود به عشق فرو می شد”[۹]

 

مخموری ازلی روی نمود و گم شدۀ عصر آشوب و سرگردانی و غربت بناگاه خودی خود را یافت و از شراب عشق لایزال سرمست شد.

 

پیش از آن کاندر جهان باغ و می  و انگور بود

 

از شراب لایزالی جان ما مخمور بود[۱۰]

 

امام با کیاست ایمان و فراست اندیشه الهی و به تاب و توان عشق، نیک می دانست که انسان عصر ما در تب و تاب خود پیوندها را گسسته و از عهد الست رسته، و فرصت نمی یابد با بخود نیک بنگرد و بشرۀ آدمیت و شرافت انسانی خود را نیک بشناسد. هر کسی از دوش کسان نردبانی می خواهد تا بر پله های ترقی دنیوی فراتر رود و این خود خواستن و از دیگران رستن آتش درون را چنان شعله ور ساخته که هر کس هم خود را در آن می سوزاند و هم آتش به وجود جامعه می کشاند. پس به جمع نگریستن و ارزشهای جمعیت انسانی رهنمون شد و راه ترقی بر بالهای آسمان را نشان داد و اهمیت وحدت را در عالم کثرت یاد آورد تا گروندگان به حق آینه ای شدند که هر کس دیگران را در خود دید و اسباب تنازع و جدال بی امان در نظرها حقیر گشت پس به ریسمان محکم الهی متمسک شدند و عروج آغازیدند

 

چون شدی بر بامهای آسمان

 

سرد آمد جستجوی نردبان[۱۱]

منبع: حضور، ش ۴، ص ۷۶.

[۱] - سورۀ حج، آیۀ ۶۶

[۲] - شرح دعای سحر امام(س)

[۳] - کشف الحقایق، عزیزالدین نسفی

[۴] - سورۀ آل عمران، آیۀ ۱۹۱

[۵] - شرح دعای سحر امام(س)

[۶] - زبدة الحقایق، عزیزالدین نسفی

[۷] - رسائل ابن عربی

[۸] - سبوی عشق، غزلهای عارفانه امام(س)

[۹] - از سخنان بایزید بسطامی

[۱۰] - مولانا- غزلیات شمس

[۱۱] - مثنوی مولوی

. انتهای پیام /*