امام خمینی، احیاگر اندیشۀ حکومت اسلامی

□ نجف لک زایی

«اندیشه» عنصر اساسی در ارکان اصلی هر جامعه است. اقتصاد، سیاست و فرهنگ که سه ضلع در کنار هم قرار گرفته هستند و در ادارۀ اجتماعات انسانی از جایگاه بالایی برخوردارند، بدون «اندیشه» ممکن نخواهند بود. با اندیشه است که انسان کار می کند، زندگی می کند و از میان انبوه طرق، مسیری را برمی گزیند و بر اساس آن رفتار می کند. اینک اگر توجّه کنیم که چهرۀ عمدۀ زندگی انسان، زندگی سیاسی و زندگی در جامعه است، به این نکته خواهیم رسید که مقوّم زندگی سیاسی «اندیشه سیاسی» است.

جامعه انسانی اگر از یک نوع «زندگی سیاسی» ناخشنود شد، در پی ایجاد «زندگی سیاسی» جدیدی برمی آید و چنانکه گفته شد، بنیاد هر زندگی سیاسی یک «اندیشه سیاسی» است. بنابراین پایگاه عمده و اصلی در تغییر و تحولاّت سیاسی و یا به سخن دیگر در «انقلابها» و تغییر و تحولات جوامع بشری از آن «اندیشه» است. مخالفین یک نظام سیاسی همیشه تلاش می کنند تا فلسفه سیاسی جدیدی را رو در روی فلسفه سیاسی ارائه کنند، بدیهی است که این فلسفه سیاسی جدید اگر قبول عام بیابد تغییر و تحولاتی را، و حتی انقلابی را، به ثمر خواهد رساند. طبیعی است که هر فلسفه سیاسی، اقتصاد، سیاست، و فرهنگ متناسب با خویش را ارائه کند.[1]

یکی از اموری که بایسته است نسبت به آن پژوهشها و تحقیقات گسترده و عمیقی صورت گیرد، فلسفه سیاسی اسلام است. فلسفه سیاسی به معنی اعم و اندیشه سیاسی بطور اخص، به ویژه از این نظر که اگر درست عرضه شود و مورد قبول جامعه قرار گیرد، می تواند موجد و موجب نظم سیاسی مطلوب باشد، از اهمیّت بسیار زیادی برخوردار است. با توجّه به این نکته، مقاله حاضر عهده دار ارائه وجوهی از اندیشه سیاسی که توسط امام خمینی(ره) احیا شده است و در سرانجام به ایجاد حکومت اسلامی منجر گشته است، خواهد بود.

فرضیه مهم نگارنده در این مقاله آن است که بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی(ره)، قیام و نهضت اسلامی خویش را با احیای اندیشه سیاسی اسلام، به ویژه احیای تئوری حکومتی اسلام، آغاز کرد و این در واقع یکی از تفاوتهای اساسی نهضت بیدارگرانه و حیات بخش آن امام راحل(ره) نسبت به دیگر نهضتهای اسلام خواهانه قرون اخیر در جهان است و همین تفاوت اساسی یکی از عوامل مهم موفقیت و پیروزی انقلاب اسلامی شد. امام خمینی(ره) علاوه بر مبارزه برای نفی استعمار و استبداد به ارائه فلسفه سیاسی اسلام پرداخت و در واقع به این دو پرسش اساسی مهم فلسفه سیاسی که «چه کسی باید حکومت کند؟» و «چگونه باید حکومت کند؟»، پاسخهای صریح و روشنی داد و در عمل نیز به پیاده کردن این اندیشه اهتمام ورزید. آزمون ادعای فوق را در ادامه این مقاله پی می گیریم.

اندیشه سیاسی امام خمینی(ره)

با نگاهی به تاریخ اندیشه سیاسی اسلام به این نتیجه می رسیم که در میان متفکران و عالمان مسلمان، که در جهت تبیین اندیشه و نظام سیاسی اسلام تلاش کرده اند، بطور عمده چهار گرایش و طرز فکر عمده و قابل ملاحظه است:[2]

 1ـ اندیشه سیاسی فلسفی: اندیشه ای است که توسط فلاسفه پی نهاده شده است و مانند دیگر شعب فلسفه، از نحله های قدیم و از مبانی کتاب و سنت، هر دو، استفاده کرده است. کتابهایی همچون «آراءُ اهلِ المدینة الفاضله»، «السیّاسات المدیّنه»، «التّنبیه علی سبُلِ السَّعادة» از فارابی، «سیاسیّات شفا» از ابن سینا، «تدبیر المتوحّد» از ابن باجّه، نبوّات و سیاسات «مبدأ و معاد» و «الشواهد الربوبیّه» از ملاصدرا و... از این قسم است. ماهیت، حقیقت و واقعیت سیاست محور اصلی بحث و بررسی در این گرایش است. در مرتبۀ بعد از زاویه حکمت عملی که همان «عمل به حکمت» است، به ارائه ویژگیهای «انسان کامل» می پردازند و چون «انسان کامل» نمی تواند به کمال برسد، مگر در مدینه فاضل و کامل، به ارائه ویژگیهای مدینه فاضله و رئیس و رهبر آن و نحوۀ تدبیر حیات بشر در آن پرداخته اند.

2_ اندیشه سیاسی اجتماعی: این سنخ از اندیشه، عمدتاً از جانب مصلحان اجتماعی معاصر ارائه شده است. از چهره های برجسته این شعبه از اندیشه می توان از سید جمال الدین اسدآبادی، سیّد عبدالرحمن کواکبی، شیخ محمد عبده، سید امیر علی هندی، سید عبدالله ندیم مصری، محمد اقبال لاهوری، شیخ محمد خیابانی، سید عبدالحسین شرف الدین لبنانی و شیخ محمد حسین کاشف الغطا یاد کرد. افکار این گروه در مکتوباتی همچون مجله «العروة الوثقی» و کتابهای «طبایع الاستبداد»، «تفسیر المنار»، «دیوان اقبال»، «الفصول المهمّة فی تألیف الأمّة»، «المثل العُلیا فی الاسلام لا فی بحمدون» و... دریافتنی است.

سید جمال الدین اسد آبادی، به عنوان پرچمدار این جریان، معضلات اساسی جهان اسلام را مطرح نمود و بدنبال ارائه راه حل هایی به تکاپو و تلاش، اقصی نقاط جهان اسلام و غیراسلام را زیر پا گذاشت. سؤالهایی که سیّد مطرح کرد از این قبیل بود که: «چرا مسلمانان ذلیل شدند؟ چرا دین اسلام ضعیف شد؟ کفار چرا غالب گردیدند؟ این پریشانی از کجاست و خرابی از چه راه است؟»[3] و توصیفش از جهان اسلام این بود که: «مورد تاخت و تاز بیگانگان قرار گرفته و اموالشان غارت شده و بیگانگان به اغلب کشورهای این جامعه مسلط هستند و سرزمینهای آنها را قطعه قطعه، در میان خود تقسیم می کنند... چنان ذلیل و خوار گشته اند که پادشاهان و امرای باقی مانده این امت صبح خود را با مصائب شروع می کنند و روز نویش را با رنج و مشقت به شب می رسانند، ترس از بیگانگان بر وجود آنان مستولی شده و یأس بیش از امید، بر روح آنان غلبه کرده است.»[4]

آنچه از سوی سید، به عنوان موانع داخلی

 و خارجی عزّت و سربلندی جهان اسلام، مطرح شد، دستمایۀ دیگر اندیشمندان در این گرایش گشت. اهم این مشکلات از این قرار بود: ترک فضایل اخلاقی و رسوخ اوصاف رذیله، فاصله گرفتن از اسلام اصیل و نفوذ خرافات و بدعتها در عقاید مسلمین، قومیت گرایی و تعصبات قومی و نژادی، تفرقه و جدایی و در نتیجه عدم همکاری میان علما و زمامداران و مسلمین شهرهای مختلف و عدم آشنایی نسبت به هم، جدایی دین از سیاست و تبدیل خلافت به سلطنت، استبداد حکام خودکامه در کشورهای اسلامی، جهل و بی خبری و عقب ماندگی جوامع اسلامی از دانش و علوم بشری، نفوذ و استیلای بیگانگان بر کشورهای اسلامی، تهاجم گسترده فرهنگی غرب برای نابودی دین اسلام و... با اذعان به این مطلب که سید و دیگر رهروان او در شناخت مشکلات جهان اسلام توفیق شایانی کسب کردند، اما در ارائه راه حل و درمان نتوانستند نسخه ای موفّقیت آمیز ارائه دهند: و این همان نکته ای است که امام خمینی(ره) به آن توجّه کرد، که در ادامه این پژوهش به آن اشاره خواهد شد.

3_ اندیشه سیاسی کلامی: از آنجا که یکی از بحثهای اساسی کلام، بحث «امامت» است، متکلّمان مسلمان قسمت عمدۀ مباحث خود را به بحث دربارۀ نیاز جامعه اسلامی به امام و خصائص و شرایط وی اختصاص داده اند و از این نظام سیاسی مطلوب خود را ارائه کرده اند. کتابهایی از قبیل «الشّافی فی الامامة» از سیّد مرتضی علم الهدی، «تجرید العقاید» از خواجه نصیرالدین طوسی، «التّمهید» از قاضی ابوبکر باقلانی، «الارشاد» از امام الحرمین جوینی، «المغنی» از قاضی عبدالجبّار همدانی، نمونه هایی هستند که می توانند

 شاهدی بر اینگونه اندیشه ها باشند. دانش کلام پیوسته در معرض مسائل جدید است، از این رو وقتی به دورۀ شکوفایی علم کلام می نگریم، گرایشات کلامی شیعی اثنا عشری، زیدی و...، گرایشات کلامی اشعری، معتزلی، گرایشات کلامی مرجئه و... قابل مشاهده است اما سوگمندانه در تاریخ معاصر، که جهان اسلام و به ویژه ایران مورد تهاجم و بلکه شبیخون فرهنگی دشمنان اسلام قرار گرفته و هنوز هم قرار دارد، این دانش و اندیشمندان آن از صحنه علمی به دور بوده اند و پاسخگوی معارضات جدید نبوده اند. مهمترین اقدام و بلکه یگانه اقدام مؤثر از سوی حضرت امام خمینی(ره) با طرح «ولایت فقیه» صورت گرفت که به بررسی آن خواهیم پرداخت.

4ـ اندیشه سیاسی فقهی: که از آن به عنوان «فقه سیاسی» نیز یاد می شود، نظام ویژ ه ای است که فقهای مسلمان در باب حکومت و سیاست، در خلال ابواب فقهی عرضه کرده اند. اثر مشهور آیة الله نائینی به نام «تنبیه الأمة و تنزیه اعله...» و نیز مباحث فقهی حکومتی که از سوی فقیهانی همچون شهید اول، شهید ثانی، محقق کرکی، شیخ محمدحسن نجفی، شیخ جعفر کاشف الغطاء و... مطرح شده است از این قبیل است. گو اینکه در آثار فقها بیشتر به مباحث سلبی حکومت پرداخت شده است تا مباحث ایجابی و ایجادی و یا وجوبی و وجودی، در این زمینه نیز امام راحل(ره) تحوّلات عظیم و مطابق با زمان ایجاد کرد که فرصت پرداختن مستقل به آن به عهدۀ مقاله دیگر این نگارنده است.

امام خمینی(ره) تجربه بیش از یک قرن شکست و ناکامی مسلمانان در مقابله با جهانخوران را به خوبی تحلیل و تبیین کرد. مشکلات و معضلات اساسی را دریافت و در یک تحلیل دقیق، شیوه و روشی بدیع در تبیین مسایل فقهی، کلامی و فلسفی ـ عرفانی اسلام را پیش گرفت، در حالی که در این راه جوّ غالب از آن تفکر جدایی دین از سیاست، گریز از حکومت و بی توجّهی به مسایل جهانی و منطقه ای بود و چه فریادها و دردها که امام از جوّ و محیط داشت و...

آری، امام خمینی(ره) اندیشه سیاسی اسلام را، در وضعیّتی دشوار، در خلال مباحث فقهی مطرح کرد. اما اینگونه نبود که از چارچوب فقه و اصول فقه خارج نشوند، بلکه ضرورت ایجاد «حکومت اسلامی» به رهبری ولی فقیه را در کلام ثابت کرد و آنگاه فقه را با این اندیشه مشروب ساخت. در این مورد آیة الله جوادی آملی نظر روشنی دارند که به لحاظ اهمیّت آن عیناً نقل می شود. «ابتکار امام خمینی در دین و فقه شناسی نه مانند اخباریون بود که از روزنۀ زبون تحجر و ثقبۀ کم نور جمود و خمول به آن می نگرند و نه مانند سایر اصولیون بود که از تنگنای مباحث الفاظ و اصول عملیه در آن نظر می نمایند و نه همتای سایر حکیمان و عارفان بود، ... بلکه دین شناسی او در «فقه اصغر» و «اوسط» و «اکبر» تابع دین شناسی امامان معصوم(ع) بوده است، که آن ذوات مقدس دین را در همۀ زوایای غیب و شهودش می شناختند و درصدد اجرای همه آن بودند و تنها راه عملی نمودن آن تأسیس حکومت اسلامی است.»[5]

کاری که امام(ره) کرد، این بود که «بحث ولایت فقیه مظلوم را از قلمرو فقه بیرون آورد و به جایگاه اصلیش که مسأله کلامی است نشاند. آنگاه با براهین عقلی و کلامی این مسأله را شکوفا کرد. و سراسر فقه را در تابش شعاع آن قرار داد.»[6]

امام خمینی(ره) با نگارش «کشف الاسرار» در سال 1323 ش، ضمن پاسخگویی به اتهاماتی که نویسندۀ «اسرار هزار ساله» و دیگران به اسلام زده بودند، حمله به رژیم پهلوی را نیز به نحو بارزی آغاز کرد.[7] در همین کتاب آورده بودند: «خدای عادل هرگز تن دادن به حکومت ظالمان را نمی پذیرد. تنها حکومتی که خرد و شرع آن را حق می داند، حکومت خدا، یعنی حکومت قانون الهی است؛ و این نوع حکومت اگر به دست فقیه هم نباشد، باید حکومت با اساس و قانون الهی که صلاح کشور و مردم در آن است، اداره شود و چنین حکومتی بدون نظارت فقها امکان پذیر نیست.»[8]

به این ترتیب، اندیشه تأسیس حکومت اسلامی از آغاز مبارزات مورد نظر حضرت امام(ره) بود، ولی اولویّت با ساختن و تربیت عناصر «آگاه» و یاران «همدل» بود. کاری که در جوّ آن روز هم «شجاعت» می خواست و هم نیاز به زمان داشت. بعد از حادثه فیضیه، در 22 فروردین 1342، ضمن معرفی دولت به عنوان تشکیلاتی که اساساً مخالف اسلام است و برای دشمنی با قرآن با اسرائیل و ایالات متحده وحدت کرده است.»[9] فرمود: «باید این راه ادامه یابد، هر چه می شود بشود ولو بلغ ما بلغ.»[10]

فکر تأسیس حکومت اسلامی اولاً امام(ره) و پیروانش را در مقابل نظام ستم شاهی پهلوی قرار می داد و ثانیاً مانع از آن می شد تا شکستهایی نظیر آنچه در نهضت مشروطه و غیر آن اتّفاق افتاد، دوباره تکرار شود. این همه، در کنار لزوم ارائه یک فلسفه سیاسی در مقابل فلسفه سیاسی نظام حاکم، سبب شد تا از سوی حضرت امام خمینی(ره) در اول بهمن سال 1348، در اثنای بحث فقهی «مکاسب» موضوع «ولایت فقیه» محور تدریس قرار گیرد. در این درس بود که فرمود: «بر تمام مسلمانان و پیشاپیش آنان بر علمای روحانی و طلاب حوزه های علمیه اسلامی واجب است که علیه سمپاشی های دشمنان اسلام، به هر وسیله ممکن، قیام کنند، تا اینکه بر همگان آشکار شود که اسلام برای اقامۀ حکومتی عدل گستر آمده است.»[11]

انتشار این دروس در قالب کتاب «ولایت فقیه» و یا «حکومت اسلامی» و یا عناوین دیگر مبارزات را وارد مرحله جدیدی کرد و در سطح وسیع تر تحوّل عمیقی در حوزۀ اندیشه سیاسی اسلام به وجود آورد و زمینه را برای طرح های مختلف در ابعاد مختلف حکومتی فراهم آورد.

برای پرهیز از تفصیل، به چند نکته اساسی که در این درسها مطرح شد، به اختصار اشاره می کنیم. در مورد لزوم برپایی حکومت اسلامی متذکر شده بودند که: «احکام اسلامی، اعم از قوانین اقتصادی و سیاسی و حقوقی، تا روز قیامت باقی و لازم الاجرا است. ... این بقا و دوام همیشگی احکام، نظامی را ایجاب می کند که اعتبار و سیاست این احکام را تضمین کرده، عهده دار اجرای آنها شود، چه، اجرای احکام الهی جز از رهگذر برپایی حکومت اسلامی امکان پذیر نیست.»[12]

درباره اهداف حکومت فرموده اند: «لزوم حکومت به منظور بسط عدالت و تعلیم و تربیت و حفظ نظام جامعه و رفع ظلم و حراست مرزهای کشور و جلوگیری از تجاوز بیگانگان، از بدیهی ترین امور است، بی آنکه بین زمان حضور و غیبت امام و این کشور و آن کشور فرقی باشد.»[13]

و نتیجه می گیرند که:

«پس اقامۀ حکومت و تشکیل دولت اسلامی بر فقیهان عادل، واجب کفایی است.»[14]

و بدینگونه بود که در اندیشه امام(ره) فقها مکلّف بودند برای «تحصیل» حکومت تلاش کنند و البته «اگر یکی از فقیهان زمان به تشکیل حکومت توفیق یافت، بر سایر فقها لازم است که از او پیروی کنند.»[15]

در مقابل اندیشه سیاسی حضرت امام(ره)، که با قیام 15 خرداد زمینه های فراگیر شدن آن فراهم شده بود، رژیم غیرقانونی و فاقد مشروعیت پهلوی، با توسل به انواع و اقسام راهها و حیله ها، درصدد حفظ «سلطنت» خویش بود. تأسیس و تقویت ساواک، گسترش واحدهای پلیسی و اطلاعاتی، وابستگی هر چه بیشتر و بیشتر به امریکا، عوام فریبی و اتکاء بر «ناسیونالیسم افراطی» از اهمّ این شیوه ها بود.

پهلوی در همان حال که به منظور فریب تودۀ مردم می گفت: «نیرویی که دیگران نمی بینند مرا همراهی می کند، یک نیروی عرفانی، وانگهی من پیامهایی دریافت می کنم! پیامهای مذهبی، من خیلی مذهبی هستم. بخدا باور دارم و همواره گفته ام که اگر هم خدا وجود نمی داشت باید اعتراف می کردیم... من از پنج سالگی با خدا زندگی می کنم از زمانی که الهاماتی به من شده... من حضرت قائم را دیدم من دچار یک حادثه شدم... او خود را میان من و صخره جای داد... کسی که همراهم بود او را ندید.»[16] در همین حال جشنهای 2500 ساله را برگزار کرد، تاریخ هجری را به تاریخ شاهنشاهی برگرداند و با احیاء تاریخ نویسی پادشاهی و تعویض نامها و قانونگذاری ها درصدد بود تا ضمن یافتن فلسفه سیاسی قابل اتکایی برای حکومت خود، اسلام را از سر راهش بردارد و هر چه زودتر به چیزی که وی آن را «دروازۀ تمدّن» می نامید، برسد.

در این نبرد نور و ظلمت، حق و باطل و اسلام و کفر، اندیشه اسلام پیروز گشت و 22 بهمن 57 شاهد این پیروزی شد.

 تأثیرات اندیشه سیاسی امام خمینی

همانگونه که پیدایش اصل انقلاب اسلامی با احیای اندیشه سیاسی اسلام، توسط رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی(ره) بود، استمرار آن نیز با تداوم این اندیشه خواهد بود و چنانکه بیداری مردم مسلمان ایران با رهبری دینی آغاز شد، بیداری و قیام مردم خارج از این مرز و بوم نیز با هدایت دینی انجام پذیر است و این همان معنای صدور انقلاب است. بنابراین صدور انقلاب به «معنای پاسخ دادن به سؤالهای فکری بشر تشنۀ معارف الهی است.»[17] و این چیزی غیر از تداوم، پویایی و بالندگی اندیشۀ اسلامی به ویژه اندیشه سیاسی اسلام، که امام راحل(ره) احیاگر آن بود، نیست.

در ادامۀ این مقال، تأثیرات و روند این اندیشه را، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در سه سطح (ایران، جهان اسلام و نظام بین الملل) مورد اشاره قرار می دهیم.

1ـ ایران

اگر قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، برخورد و رویارویی اندیشۀ اسلامی عمدتاً با سلطنت بود، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مسائل دیگری رویاروی اندیشه اسلامی بویژه، اندیشه سیاسی اسلام، قرار گرفت. این رویارویی سبب احیاء و گسترش اندیشه سیاسی اسلامی در حوزه های کلامی، فلسفی، اجتماعی و فقهی گردید. (بررسی مسأله در همۀ این حوزه ها نیاز به بحثهای مستقل و مفصّل دارد، بر همین اساس در این نوشته تأکید بر حوزۀ فقهی خواهد بود.) گامهایی که در این گرایشها برداشته شده،  بسیار اساسی است و می شود گفت زمینه  را برای مطالعات و پژوهشهای بعدی در این حوزه ها، فراهم کرده است.

تدریس فلسفه و یادگیری زبان خارجی اگر روزی کفر به حساب می آمد، امروزه اینگونه نیست. اگر روزی جوّ غالب از آنِ گرایش جدایی دین از سیاست بود و به تعبیر امام راحل(ره) «آخوند سیاسی» لقبی نابخشودنی بود، امروز چنین نیست. سخن امام خمینی(ره) در این مورد سندی است که هر پژوهشگری را از تفصیل بی نیاز می کند. «وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق نا آگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد... حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد. بزعم بعضی افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سر و پای وجودش ببارد والّا عالم سیاسی و روحانی کاردان و زیرک کاسه ای زیر نیم کاسه داشت. و این از مسائل رایج حوزه ها بود که هر کس راه می رفت، متدین تر بود. یاد گرفتن زبان خارجی کفر و فلسفه و عرفان گناه و شرک. به شمار می رفت.»[18]

یکی از تحولات مهمی که امام(ره) آن را به وجود آورد، تحوّل در حوزه فقه بود ایشان با این که «در مورد روش تحصیل و تحقیق در حوزه ها... معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری» بود و تخلّف از آن را جایز نمی دانست ولی معتقد بود که «این بدان معنی نیست که فقه اسلام پویا» نباشد.[19] بر همین اساس بر نقش دو عنصر زمان و مکان توجه داد: «زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند». مسأله ای که در قدیم دارای حکمی بوده است به ظاهر، همان مسأله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام، ممکن است حکم جدیدی پیدا کند. بدان معنی که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده است، واقعاً موضوع جدیدی شده است که قهراً حکم جدیدی می طلبد.»[20] و از همه مهمتر اینکه حکومت را فلسفه عملی تمامی فقه دانست: «حکومت، در نظر مجتهد واقعی، فلسفه عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریّت است. حکومت نشان دهندۀ جنبۀ عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی است.»[21] و ویژگیهای مجتهد واقعی را اینگونه برشمرد: «آشنایی به روش برخورد با حیله ها و تزویرهای فرهنگ حاکم بر جهان، داشتن بصیرت و دید اقتصادی،  اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان، شناخت سیاستها و حتی سیاسیّون و فرمولهای دیکته شدۀ آنان و درک موقعیت و نقاط ضعف... از ویژگیهای یک مجتهد جامع است.»[22]

با این همه در صورتی که سخن استاد مطهری را به یاد داشته باشیم که فرموده بود: «حق این است که در برابر هر یک رسالۀ عملیّه... دهها رسالۀ عملیه و فکریه و اصولیه و اجتماعیه و اقتصادیه و سیاسیه بر طبق احتیاج و درک و قبول مردم و شأن زمان... نیز نوشته شود.»[23] باید بپذیریم که هنوز در ابتدای راهیم و تا رسیدن به آنچه آرزوی امام(ره) بود فاصله زیادی داریم.

2_ جهان اسلام:

با پیروزی انقلاب اسلامی، چراغ امیدی در قلب امت اسلام روشن شد و مسلمانانی که تا آن هنگام فکر می کردند برای رهایی از یک ابرقدرت باید به ابرقدرت دیگری روی آورند و یا بعضی که گمان می کردند، امکان برقراری حکومت اسلامی در این عصر و زمانه نیست، اندیشه و فکرشان بطور کلی متحول شد. شاهد این ادعا این است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی از نفوذ اندیشه های مارکسیستی و غیر آن در میان مسلمانان کاسته شد و در عوض اسلام به عنوان راهنمای عمل انتخاب گردید. بدینگونه فریاد اسلام خواهی مردم لبنان و سودان و الجزایر و مصر و افغانستان و کشمیر و اقصی نقاط جهان متأثر از انقلاب اسلامی و اندیشه امام خمینی(ره) به حساب می آید.

آنچه گفته شد چیزی نیست که بر کسی پوشیده باشد. در این مورد حتی بیگانگان نیز به این حقیقت اعتراف کرده اند. اشاره به یک مورد خالی از فایده نیست:

«اسلام تولد مجدد خود را از امام خمینی دارد و او بود که با احیای ارزشهای فراموش شدۀ میلیونها انسان، تعجب رهبران غرب و جهانیان را برانگیخت.»[24]

بدینگونه، پژواک اندیشه انقلاب اسلامی در سطح جهان اسلام، احیاء مذهب و به راه انداختن جنبشهای اسلامی بود. چیزی که به نفوذ این «اندیشه» کمک کرد، آرزوهای امام(ره) در جهت آزادی جهان اسلام از زیر یوغ استعمارگران و طاغوتیان، مجد و عزت مسلمانان، از بین رفتن تفرقه های سیاسی، مذهبی، ملی و قومی در جهان اسلام، آگاهی بخشی به مسلمانان جهان، بازسازی و نجات تفکر دینی و در یک کلام نجات مسلمین بود. در میان فرمایشات ایشان کم نداریم از این قبیل که: «ما امید واثق داریم که ملل اسلامی، در آتیه نزدیکی بر استعمار چیره شود.»[25] و نیز «باید بسیجیان جهان اسلام، در فکر ایجاد حکومت اسلامی باشند و این شدنی است؛ چرا که بسیج، تنها منحصر به ایران اسلامی نیست. باید هسته های مقاومت را در تمامی جهان به وجود آورد.»[26]

ثمرات عمیق نفوذ و تأثیر اندیشه امام(ره) در حمایت همه جانبه مسلمانان جهان از حکم اعدام سلمان رشدی، که توسط امام خمینی(ره) صادر شد، به خوبی روشن گشت و دشمنان اسلام را بیش از پیش از قدرت جهان اسلام به وحشت انداخت.

3_ نظام بین الملل:

اگر تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی گفته می شد که «دین افیون توده هاست.»،

 پس از پیروزی انقلاب اسلامی و اندیشۀ دینی در ایران، این سخن به موزه های تاریخ اندیشه سپرده شد. به نظر می رسد یکی از علل عمده غافلگیر شدن تحلیلگران غربی و شرقی در پیش بینی وقوع انقلاب اسلامی، تصورات غلط آنها از دین و اندیشه دینی بود. یکی از روزنامه نگاران غربی طی تحقیقی به بررسی رویدادهای ایران در فاصله زمانی دهسال مانده به انقلاب تا وقوع انقلاب، در 12 روزنامه مشهور جهانی که در سطح بین المللی منتشر می شوند، پرداخته است. وی در پایان به این نتیجه رسیده است که هیچ کدام از این روزنامه ها نتوانسته بودند خوانندگانشان را برای اعلام خبر وقوع انقلاب آماده کنند.[27]

یکی از عواملی که به نفوذ اندیشه سیاسی اسلام (علاوه بر دین اسلام) در سطح نظام بین الملل قوت بخشید و قرآن را به صورت یک اندیشه جهانی، که تمام جهان را به سوی خویش دعوت می کند درآورد، نامه امام(ره) به گورباچف بود، نامه ای که یادآور نامه های پیامبر اسلام(ص) به پادشاهان جهان بود؛ در این نامه به صراحت مشکل اصلی کشور شوروی سابق «عدم اعتقاد واقعی به خدا» معرفی شده بود و امام(ره) از گورباچف می خواست که درباره اسلام به طور جدی تحقیق کند.

«آقای گورباچف!... باید به حقیقت روی آورد. مشکل اصلی کشور شما، مسأله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست، مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست؛ همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید... اکنون از شما می  خواهم درباره اسلام، به صورت جدی تحقیق و تفحص کنید؛ و این نه بخاطر نیاز اسلام و مسلمین به شما، که به جهت ارزشهای والا و جهان شمول اسلام است که می توان وسیله راحتی و نجات همه ملتها باشد و گره مشکلات اساسی بشریّت را باز کند.» [28]

به این ترتیب، طرح اندیشه دینی و مذهبی در جهان امروز، یکی از ثمرات مهم انقلاب و اندیشه بنیانگذار آن می باشد، چیزی که تا قبل از انقلاب در ردیف مسائل فراموش شده و بلکه تخدیر کنندۀ جوامع به حساب می آمد. گفتنی و قابل توجّه است که مطرح شدن اندیشه اسلامی در سطح جهان از چنان جدیّتی برخوردار است که نظام موجود جهانی را به اعمال واکنش مجبور ساخته است. طرح تئوریهایی همچون «رویارویی تمدّنها» در این راستا قابل تحلیل است.» [29]

نتیجه

با تأمل در آنچه گذشت به این نکته می رسیم که «اندیشه» و به یک تعبیر «فرهنگ»، اساس هرگونه تحول و دگرگونی است. به تعبیر بسیار زیبای شاعر:

از یک اندیشه که آید در درون

صد جهان گردد به یک دم سرنگون

خلق بی پایان ز یک اندیشه بین

گشته چون سیلی روانه بر زمین[30]

بدین سان تبیین ابعاد مختلف اندیشه اسلامی، که اندیشه ای حیاتبخش و نجات دهنده و پاسخگوی معضلات جهان معاصر است، از اولویّت بسیار بالایی برخوردار است. با توجّه به اینکه تبیین اندیشه اسلامی به عهدۀ حوزه های علمیه و نسل متعهد جامعه است، وظیفه بسیار سنگینی که امروزه بر دوش حوزه ها و اندیشمندان مسلمان قرار دارد، قابل کتمان نیست. خوب است این وظیفه را از زبان امام راحلمان بشنویم که فرمود:

«حوزه ها و روحانیت باید نبض تفکر و نیاز آیندۀ جامعه را همیشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهیای عکس العمل مناسب باشند. چه بسا شیوه های رایج ادارۀ امور در سالهای آینده تغییر کند و جوامع بشری برای حل مشکلات خود به مسائل جدید اسلام نیاز پیدا کند. علماء بزرگوار اسلام، از هم اکنون باید برای این موضوع فکری کنند.»[31]

حوزه امروز برای اینکه بتواند به چنین وظیفه ای عمل کند باید عالمانی آگاه به سیاست، فرهنگ و اقتصاد جهانی و... تربیت کند؛ عالمانی که با اشراف بر مکتب نجاتبخش اسلام، تداوم دهندۀ «اصل دعوت»، که توسط امام خمینی(ره) احیا شده باشند و بدانیم که اصل دعوت با تکیه بر «موعظه، حکمت و جدال احسن»، «استقلال فرهنگی» را به بار می آورد. چیزی که بدون آن به تعبیر استاد مطهری حتی با این فرض که استقلال سیاسی و استقلال اقتصادی را به دست آوریم، اگر  به استقلال فرهنگی دست نیابیم، شکست خواهیم خورد و نخواهیم توانست انقلاب را به ثمر برسانیم.» [32] و بدیهی است که این یکی از بهترین راههای مبارزه با تهاجم فرهنگی دشمن است. به این ترتیب به میزان نفوذ اندیشه اسلامی، که با نهضت فکری امام خمینی(ره) زمینه بسط آن فراهم آمده است، قلمرو اسلامی خواهیم داشت.

 

 منبع: حضور، ش 9، ص 154.

یادداشتها

 [1]- آیة الله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج 4، مرکز نشر فرهنگی رجاء، 1366، صص: 111- 93. ایشان در نتیجه گیری از بحث آورده اند که: «پس دو طرز تفکر در افراد و جوامع بشری وجود دارد؛ یکی خدمت به اسلام را غرامت می داند، دیگری خدمت به دین را غنیمت.»

نیز نگاه کنید به: فرهنگ رجایی، «فلسفه سیاست و مشکلۀ ما»، ماهنامه اطلاعات سیاسی، اقتصادی، شماره 62-61، صص: 10-4.

[2]- محمدرضا حکیمی، دانش مسلمین، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بی تا، صص: 270 - 266. در این کتاب، با عنوان «فلسفه سیاسی»، چهار نوع فلسفه سیاسی ذکر شده است.

[3]- عبدالهادی حائری، ایران و جهان اسلام، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، 1368، ص 129.

[4]- احمد موثقی، استراتژی وحدت در اندیشه سیاسی اسلام، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1370، ص 298.

[5]- آیة الله جوادی آملی، آوای توحید، ص 23.

[6]- آیة الله جوادی آملی، «نقش امام خمینی در تجدید بنای نظام امامت»، کیهان اندیشه، ش 24، ص 8.

[7]- سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ترجمه عباس مخبر، صص: 304-303.

[8]- عباسعلی عمید زنجانی، انقلاب اسلامی و ریشه های آن، نشر طوبی، ص 435.

[9]- سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی، همان، ص  306.

[10]- کیهان اندیشه، همان، ص16.

[11]- آیة الله العظمی امام خمینی، شئون و اختیارات ولی فقیه (ترجمه مبحث ولایت فقیه از «کتاب البیع»)، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ص 20.

[12]- همان، ص 23.

[13]- همان، ص 24.

[14]- همان، ص 33.

[15]- همان، ص 33.

[16]- سید جمال الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 2 ، انتشارات اسلامی، ص 122 .

[17]- آوای توحید، ص 21.

[18]- از پیام امام به روحانیت، 3/12/67.

[19]- حوزه، ش 38-37، ص 9.

[20]- همان، ص 10.

[21]- همان، ص 12.

[22]- همان، ص 11.

[23]- گزیده مقاله ها (مجموعه مقاله های تحقیقی و پیشنهادی مجله حوزه درباره مسائل حوزه های علمیه) ص 26.

[24]- یک روزنامه آرژانتینی، به نقل از حوزه، ش 58، ص 94.

[25]- حوزه، ش 32، ص 13.

[26]- همان، ص 41.

[27]_ مارتین واکر، قدرتهای جهان مطبوعات، ترجمه م. قائد. روزنامه هایی که مؤلف این کتاب مورد بررسی قرار داده است از این قرارند: تایمز، لوموند، دی ولت، کوریه ره دلاسرا، پراودا، الاهرام، آساهی شیمبون (با 35 میلیون میلیون خواننده!)، نیویورک تایمز، واشنگتن پست، گلوب اندمیل، ایج ملبورن و راند دیلی میل. وی به این نتیجه می رسد که «اگر بررسیهای این کتاب نکته ای ناگوار داشته باشد این است که جوامع بشری روزنامه هایی درخور شایستگی شان ندارند.» ص 42. و این اعتراف، از یک روزنامه نگار غربی بسیار گویا است.

[28]- از پیام امام(ره) به گورباچف، 11/10/67.

[29]_ برای مطالعه نظریه «رویارویی تمدنها» اثر ساموئل هانتینگتون ر. ک. به: مجتبی امیری، ماهنامه اطلاعات سیاسی _ اقتصادی، شماره 70_69 و 74_ 73.

[30]- گفتار فلسفی، جوان از نظر عقل و احساسات، ص 122.

[31]- حوزه، شماره 42، ص 20.

[32]- مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص 130.

. انتهای پیام /*