با توجه به رابطه صمیمی که حضرتعالی و پدر بزرگوارتان با امام و بیت محترمشان داشته اید، لطفاً از شخصیت مرحوم حاج احمدآقا مطالبی برای خوانندگان ما بیان بفرمایید.

مرحوم حاج احمد آقا شخصیتی به تمام معنا امین امام بود و امام (س) به ایشان بسیار توجه داشتند. بعد از بازگشت امام به ایران و تشریف بردنشان به قم، بعضی از آقایان از روی دلسوزی، به ذهنشان رسیده بود که اصلاً بیت و دفتر امام در قم را افرادی غیر از منسوبین امام اداره کنند و حتی خود حاج احمد آقا هم خیلی در امور دخالت نداشته باشد. به نحو اجمال به خاطر دارم که به نتیجه نرسیدند و معلوم شد که فکر کاملاً باطلی بوده است. مرحوم حاج احمد آقا کاملاً معتمد امام بود و هرگز حرفی را بر خلاف نظر و فکر و راه امام یا طبق اهداف شخصی خودش مطرح نکرد. وقتی تاریخ انقلاب، خصوصاً بعد از پیروزی انقلاب تا ارتحال امام و بعد از آن را ورق می زنیم، می بینیم مرحوم حاج احمد آقا یکی از ارکان نظام و شخصیتی بسیار مؤثر در بحران هایی بود که برای این نظام به وجود می آمد. خودش را وقف امام و انقلاب کرده بود؛ با این که ایشان از نظر علمی، استعداد بسیار خوبی داشت. آنهایی که با ایشان بودند و از نزدیک همراهشان بودند، به این مسئله اذعان داشتند که ایشان از جهت علمی بسیار با استعداد بود و می توانست در زمینه علمی فعالیت کند و شاید اگر عمرش را در مسائل علمی صرف می کرد، آثار بسیار خوبی از خود به جا می گذاشت؛ اما واقعاً خودش را تمام وقت و شبانه روز وقف امام و انقلاب و مردم کرد. این نکته را باید هم مردم و هم طلبه های حوزه بدانند که ایشان در خدمت امام به عنوان یک آقازاده حضور نداشت؛ بلکه تمام وقت در اختیار امام بود و به همه امور امام توجه داشت. هم مشاور، هم امین، هم پرستار و هم شاگرد حضرت امام بود. اگر تمام این نقش ها را بخواهیم جمع کنیم، مصداق منحصرش فقط مرحوم حاج احمد آقا بود. در مسائل مختلفی که لحظه به لحظه برای انقلاب پیش می آمد و لازم بود مراجع حوزه، جامعه مدرسین و بزرگان حوزه حرکت های مؤثری کنند، حاج احمد آقا نقش کلیدی داشت.

هنگام برگزاری انتخابات، ایشان از تهران با مرحوم پدر من تماس می گرفت و سعی می کرد کاری کند مراجع در انقلاب حضور جدی داشته باشند. اوایل انقلاب مردم آن طور که باید، با حکومت اسلامی آشنایی نداشتند و حتی بعضی از متدینین می گفتند آیا انتخابات وجه شرعی دارد یا ندارد. بعضی ها هم مقلد سایر مراجع بودند؛ اگرچه اکثریت، مقلد امام بودند. یادم می آید که در یکی از انتخابات، می گفتند یکی از مراجع بزرگ، بنا ندارد بیانیه بدهد و از مردم برای انتخابات دعوت کند. مرحوم حاج احمد آقا با مرحوم پدر من تماس گرفت و از این بابت نگران بود. پدرم به ایشان اطمینان داد که مسأله را حل می کند. به حضور آن مرجع محترم رفت و با ایشان صحبت کرد. آن مرجع گفته بود: «من به بعضی از کارهایی که مسئولین انجام می دهند، انتقاد دارم و آن کارها را مطابق با قوانین اسلامی نمی دانم.» پدرم به ایشان عرض کرده بود: «ایرادی ندارد و می توانید این انتقادات را در موقعیت دیگری به امام منتقل کنید؛ اما این نباید مانع از دعوت مردم برای شرکت در انتخابات بشود.» همان جلسه سبب شد که آن مرجع بزرگوار بپذیرد و بیانیه بسیار خوبی هم برای دعوت مردم در انتخابات بدهد.

نکته دیگر، جامعه مدرسین بود که بازوی قوی امام محسوب می شدند و مطالبشان را خیلی صریح و شفاف با امام مطرح می کردند. یکی از خصوصیات بارز جامعه مدرسین همین بود که در زمان امام، بیشتر آنها شاگرد و مرید امام و معتقد به ایشان بودند و برخی از آنها واقعاً در حد فدایی امام هم بودند؛ اما این مانع نمی شد که انتقادها و اشکالاتی که به ذهنشان می رسید، از طریق نوشتن یا حضور شفاهی خدمت امام مطرح کنند. در رد و بدل این نوع پیام ها حاج احمد آقا نقش پررنگی داشت. گاهی اوقات حاج احمد آقا خدمت بعضی از اعضای محترم جامعه مدرسین حضور پیدا می کرد، هم جواب را می آورد و هم تذکراتی را خودش می داد که واقعاً درست و مفید بود. می خواهم بگویم حاج احمد آقا چه در مسائل مربوط به حوزه و چه مسائل مربوط به انقلاب و مردم، نیروی بسیار قوی برای امام بود و این هم از الطاف خدا بود. همان طور که شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی از الطاف خفیه الهیه بود، حضور حاج احمد آقا در کنار امام هم از الطاف الهی بود که با خلوص و عشق و ارادت تمام در کنار امام بود. فرقی که بین حاج آقا مصطفی و حاج احمد آقا بود، این بود که حاج آقا مصطفی از نظر علمی به فعلیت رسیده بود و بعضی از آرای فقهی یا اصولی امام را طبق اجتهاد خودش نقد می کرد؛ ولی حاج احمد آقا در همه جهات کاملاً مقلد امام بود، با این که درس خوانده بود. توجهی که مرحوم حاج احمد آقا، این شخصیت بسیار عزیز و دوست داشتنی، به یاران امام داشت، بسیار با ارزش بود. الآن هم این ویژگی را به خوبی در برادرمان حاج سید حسن آقا خمینی می بینم که وفاداری او به یاران امام را نشان می دهد. مرحوم حاج احمد آقا هم به شاگردان و یاران و همراهان وفادار بود و آنها را تکریم می کرد.

مدتی مرحوم پدرم کسالت پیدا کرد و مجبور شد 10 -15 روز برای معالجه به خارج از کشور سفر کند. در آن مدت هر روز حاج احمد آقا به ایشان زنگ می زد و میگفت: «علاوه بر این که وظیفه خودم می دانم که از شما احوالپرسی کنم، امام هم مرا به این کار مأمور کرده» واقعاً اینها وقتی به حکومت رسیدند، تمام شئون قدرت در اختیارشان بود؛ ولی انسانیت و اخلاق و کرامت و بزرگواریشان به مرتبه بالاتری رسید. این موضوع در میان جوامع خیلی کم است. بعضی از افراد وقتی به منصبی می رسند، دوستان و نزدیکانشان را فراموش می کنند؛ ولی امام و بیت ایشان همان صفا و برخوردهای صادقانه و شیرینی که از قبل داشتند، حفظ کردند و ادامه دادند. بعد از رحلت امام هم یکی از شخصیت هایی که واقعاً به مرجعیت مرحوم پدرم اهتمام داشت، مرحوم حاج احمد آقا بود. به خاطر دارم بعد از ارتحال امام، روزی ایشان اینجا آمد و دید اطراف پدر خیلی شلوغ است. به ما اعتراض کرد که چرا از ایشان مراقبت نمی کنیم. به ما می گفت باید خیلی بیش از این مراقب ایشان باشیم. یکی از برادران من نقل می کند که بعد از ارتحال امام، مجلس عقدی در جماران برگزار شد که ظاهرا مرحوم پدرم و آقای پسندیده هم حضور داشتند و عقد را خواندند. مرحوم حاج احمد آقا در حضور همه گفت: «حضرت آیت الله فاضل، بیت امام از شما تقلید می کند.» ایشان این جهت فکری را دنبال می کرد که یکی از شاگردان امام بر منصب مرجعیت قرار بگیرد و این خودش فکر متعالی و دقیقی بود.

ایامی که من در سال های 60 - 61 به جبهه می رفتم، آنجا معمم می شدم و وقتی که برمی گشتم، تا مدتی لباس نداشتم. یک بار مرحوم پدرم به من فرمود: «این بار که جبهه می روی، معمم بشو و لباس را همیشگی داشته باش. من به حاج احمدآقا زنگ می زنم و از امام وقتی می گیریم که خدمتشان برویم تا به دست مبارک ایشان معمم بشوی.» در آن زمان به دلایلی، ملاقات با حضرت امام تعطیل بود و امام چند روزی مطلقاً ملاقات نداشت. پدرم با حاج احمد آقا تماس گرفت و ایشان گفت: «ملاقات تعطیل است؛ اما به شما نمی توانم نه بگویم. فقط اجازه بدهید از امام اجازه بگیرم یا به ایشان اطالع بدهم.» امام هم خیلی منظم و مقید بود؛ ولی ایشان واقعاً محبت کرد و من هیچ وقت فراموش نمی کنم. ما بی سر و صدا و آرام به جماران رفتیم و وقتی به آنجا رسیدیم، مرحوم حاج احمد آقا به پدرم گفت: «برای جورکردن برنامه امروز، خودم را به آب و آتش زده ام.» بنده این توفیق بزرگ را پیدا کردم که به دست مبارک امام معمم شوم. امام چون می دانستند هر کسی که خدمتشان می رود، دست کم انتظار دارد دست مبارک ایشان را ببوسد، دیگر امتناع نمی کردند. وقتی که خدمت ایشان رسیدم، دست مبارکشان را بوسیدم. ایشان عمامه را بر سر من گذاشتند و دعا کردند. پدرم می خواست چند دقیقه ای خدمت ایشان بنشیند. من اجازه خواستم که بیرون بروم. همین که کمی رفتم، امام مرا صدا زدند و فرمودند: «بیایید.» پاکتی کنارشان گذاشته بودند که یادشان رفته بود آن را به من بدهند. آن زمان پنج هزار تومان در آن پاکت گذاشته بودند و به من دادند. این بار هر کار کردم، نگذاشتند دستشان را ببوسم. این قدر مراقب بودند. بار اول انتظاری است که همه دارند و ایشان هم چاره ای نداشتند که اجازۀ بوسیدن دست را ندهند؛ ولی این بار چون مسأله پول دادن در کار بود، اجازه ندادند. از آنجا که بیرون آمدم، حاج احمد آقا به من گفتند: «شنیده ام می خواهی به جبهه بروی.» و مرا به این کار تشویق کردند. آن روز از روزهای به یاد ماندنی زندگی من بود و این محبت را هیچ وقت فراموش نمی کنم.

حاج احمدآقا بسیار خوش خلق بود. در مسائل سیاسی هم بسیار تیز و باهوش، آینده نگر و دقیق بود. در زمان ریاست جمهوری مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی، وزیر ارشاد وقت، صحبت هایی راجع به موسیقی کرده بود. مرحوم پدرم از این صحبت ها مقداری رنجیده بود و در جلسه مهمی که در فیضیه تشکیل شد، ایشان در این باره سخنرانی کرد. به دنبال آن سخنرانی، وزیر محترم آن زمان را تغییر دادند. بنده کار به جزئیات قضیه ندارم؛ ولی به این نکته می خواهم توجه بدهم که پس از این اتفاق، حاج احمد آقا به دیدن مرحوم پدرم آمد. به ایشان گفت: «من از شما یک سؤال دارم. اینهایی که تلاش کردند تا شما سخنرانی کنید و به دنبال تغییر وزیر بودند، حالا بعد از این تغییر، می آیند با شما مشورت کنند که چه کسی را جایگزین کنیم یا تا همین جا کار را تمام می کنند و بقیه را هر کار خودشان بخواهند می کنند؟» پدرم گفت حرف درستی است. من در آن جلسه از ظرافت فکری مرحوم حاج احمد آقا خیلی لذت بردم که آن قدر در مسائل سیاسی دقیق بود. البته این نمونه کوچکی بود. ایشان تربیت شده امام بود و فکر امام را به خوبی فهمیده بود. ایشان برای امام آینه ای بود که فکر و روش و اهداف امام را به خوبی منعکس می کرد. اصلاً چرا امام به حاج احمد آقا آن همه اعتماد داشتند؟ برای همه ما روشن است که امام در این گونه قضایا هیچ رعایت رابطه پدری و پسری یا رعایت نَسب را نمی کردند. چرا اعتماد کامل به ایشان داشتند؟ به نظر من بهترین و دقیق ترین جواب این است که امام به خوبی به این نتیجه رسیده بودند که حاج احمد آقا فکر امام را در مسائل سیاسی، دینی، مردم و مسائل نظام و حوزه و در همه جهات کاملاً می داند و باور دارد و پای آن هم ایستاده اند که کاملاً انجام بدهند. این خیلی مهم بود.

این که عرض کردم ایشان از الطاف الهی است، فقط برای این نبود که ایشان کمک حال امام بود؛ بلکه همه ابعاد وجودی امام را دریافته بود و به خوبی می توانست تشخیص بدهد که امام در هر مسأله ای به چه نتیجه ای خواهد رسید و چه هدفی خواهد داشت و این ها خیلی مهم است. خدا ایشان را رحمت کند. خدا را شاکر هستیم که الآن که از امام و مرحوم حاج آقا مصطفی و حاج احمد آقا محروم هستیم، خداوند عنایت کرده است و فرزندان حاج احمد آقا خصوصا برادر بسیار فاضل و عزیزمان حاج سید حسن خمینی، سکان بیت امام را به دست دارد. مخصوصاً از موفقیت های علمی ایشان در حوزۀ علمیه و همچنین در سایر مسائل سیاسی و اجتماعی و مسائل مربوط به نظام بسیار خوشحالیم. در بیت امام اشخاص دیگری هم الحمدالله هستند؛ ازجمله آقازادۀ مرحوم اشراقی یا نوۀ دختری امام، آقای مسیح بروجردی. اینها امروز چهره های بسیار امیدوارکننده ای در بیت امام هستند که انشاءالله در آینده آثار بسیار خوبی را از هر کدام خواهیم دید.

مرحوم پدرتان دربارۀ رتبه علمی ایشان هم صحبت می کرد؟

به خاطر دارم از استعداد ایشان خیلی تعریف می کرد. مدتی بیش از یک سال، در درس ها و بحث های مرحوم پدرم شرکت می کرد. حتی مرحوم طالقانی زمانی می گفت در بعضی از درس ها ایشان اشکال می کند. من آن نوارها را داشتم؛ ولی از بین رفته است. یعنی ایشان مستشکل هم بوده است؛ نه این که حضور تشریفاتی داشته باشد. بلکه حضورشان با تعمق و دقت همراه بود. مع ذلک از این جهت هم مقلد امام بود و این ویژگی ارزشمند مرحوم حاج احمد آقا بود.

تلاش ایشان برای حفظ رابطه حکومت و مرجعیت، چه تأثیر مثبتی در بالندگی و حفظ نظام داشت؟

تلاش های ایشان محدود به موضوع انتخابات نبود؛ بلکه حاج احمد آقا حضور مرجعیت در میدان انقلاب را خیلی ضروری می دید. این هم نشأت گرفته از فکر امام بود. امام معتقد نبودند که حالا ولایت فقیه در رأس حکومت اسلامی است و اصلاً نباید کاری با مراجع داشته باشیم. ایشان برای حوزه و مرجعیت احترام و اکرام واقعاً خاصی قائل بودند؛ همانطور که الآن هم مقام معظم رهبری قائل هستند. امام عملاً این تکریم را نشان می دادند و نمونه ها و شاهدهای زیادی هم وجود دارد. حاج احمدآقا هم متأثر از این فکر امام بود و می دانست اگر مراجع در میدان انقلاب حضور جدی داشته باشند، تأثیر زیادی خواهد داشت.

درخصوص مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی با این که شاید با ایشان رفاقت بیشتری هم داشت، باز تلاش و جدیت می کرد که ایشان نقش بیشتری در انقلاب ایفا کند. شاید اسناد ملاقاتی که حاج احمد آقا با مراجع داشته است، در خود مرکز نشر آثار امام موجود باشد. همین جا بنده پیشنهاد می کنم، اگر این کار انجام نشده است، محققان مرکز نشر پیگیری کنند و ارتباطاتی که مرحوم حاج احمد آقا با مراجع در زمان امام داشت و اهداف و نتایج آنها را بررسی کنند.

مرحوم آیت الله نجفی وقتی به رحمت خدا رفت، با این که ایشان شوهر خاله مرحوم پدرم بود، نماز بر ایشان را پدرم خواند. بعداً باخبر شدیم یکی از کسانی که بر نماز خواندن بر آقای فاضل مصر بوده، مرحوم حاج احمد آقا بوده است. این را به آقازادۀ آیت الله نجفی، آقای دکتر محمود مرعشی گفته بود که «حتماً نماز آقای فاضل را باید بخوانم.» اینها حتماً توجهاتی است که ریشه در وسعت ذهن و فکر دارد و نشانه تربیت امام است.

این روزها برخی می گویند که امام از سر ناچاری مجبور بودند با برخی از بزرگان حوزه برخورد کنند و این را ناشی از تأثیر مرحوم حاج احمد آقا می دانند. تحلیل شما از این صحبت چیست؟

به نظر من این موضوع، از نشناختن شخصیت امام ناشی می شود. البته کسانی که می خواهند خودشان را از بعضی نسبت ها بری کنند، هیچ راهی ندارند جز این که بگویند به امام مطالب دروغ گفته می شده است و به همین جهت امام برخی موضع گیری ها را کرده اند؛ ولی وقتی ما تمام مراحل زندگی امام را ملاحظه می کنیم، می بینیم ایشان شخصیتی بودند که حقایق و قضایا را عمیقاً درک می کردند. وقتی در نجف بودند، تمام اتفاقاتی که در حوزه و در ایران واقع می شد، کنه قضایا را متوجه می شدند. وقتی به پاریس رفتند و همین طور زمانی که به ایران بازگشتند، هم اینچنین بود. اگر بنا بود امام متأثر از کسی باشند، چرا در دوره های قبل، در هیچ کجای زندگی امام و دوران سیاسی ایشان نمی بینیم که دربارۀ منافقین یا سرکرده ها یا مهره های اصلی آنها سرسوزنی انعطاف به خرج داده باشند؟ یا مثلاً در خصوص توده ای ها با این توجیه که برای از بین بردن شاه باید همه یک کاسه بشویم، چرا چنین اتفاقی نیفتاد؟ امام از اول روی مسأله اسلام و مردم، هدفگذاریشان را خیلی با دقت انجام داده بودند و همه مسائل را با همین شاخص ملاحظه می کردند. امام شخصیتی نبودند که تأثیرپذیر باشند و حرف یکی دو نفر را قبول کنند. وقتی زندگی امام را می بینیم، حتی در زمان جوانی، رفقای هم دوره ای خودشان در مسائل عادی هم در ایشان تأثیرگذار نبودند. آن وقت چطور ممکن است چنین شخصیتی در مسائل بسیار مهم، طبق حرف کسی عمل کند؟ اگر بخواهیم در زندگی امام کاوش کنیم، یکی از ابعاد بزرگ امام این بود که متأثر از حرف افراد و شایعات نمی شدند. همین نکته هم به نظر من یکی از موضوعاتی است که جای تحقیق دارد. باید تحقیق کنیم و شواهدش را دربیاوریم. همانطور که عرض کردم مرحوم حاج احمد آقا همه ابعاد وجودی امام را درک کرده بود. من یقین دارم که به هیچ وجه حاضر نبود کلمه ای از امام را کم و زیاد کند. امام هم این را باور داشتند. بلا تشبیه در این دوران حدود پانزده سال مرجعیت پدرم، همه امور ایشان به دست من بود. حدود 4 -5 سال از مرجعیت ایشان گذشته بود که عرض کردم: «همه امور روی روال افتاده است. استفتائات و مسائل مالیتان هم رو به روال است. اجازه بدهید من سراغ طلبگی ام بروم و از این قضایا کمی دور باشم.» حتی افرادی را هم پیشنهاد کردم. ایشان فرمود: «اگر کسی یک سوم شما (یا یک دهم، دقیق یادم نیست) توانایی این کار را داشت، خودم می گفتم این کار را انجام دهد و شما وقتتان را تلف نکنید. ولی خیال من فقط با شما راحت است. می دانم هیچ کاری که حتی احتمال بدهی با آن مخالف باشم، انجام نمی دهی.» حالا می خواهم بگویم همین مسأله در مورد امام و حاج احمد آقا خیلی کامل تر و ریشه ای تر بوده است. نمی توانیم بگوییم حاج احمد آقا مطلبی را به امام گفت و امام هم قبول کردند و دستور دادند ترتیب اثر داده شود. اصلاً شاید حاج احمد آقا برای خودش گناه کبیره می دانست که مطلبی را که دارای اختلاف است، برای امام مطرح کند. ایشان عین واقعیات را به امام منتقل می کرد و امام هم طبق تشخیص خودشان دستور می دادند؛ لذا به نظر من اینهایی که این حرف ها را می زنند، امام را نشناخته اند و به امام و به حاج احمد آقا و انقلاب جفا می کنند. اگر بخواهیم این حرف را بزنیم، محدود به این قضیه نخواهد بود؛ هزاران قضیه واقع شده که این احتمالات در آنها وجود داشته است.

. انتهای پیام /*